کمتر از یک ماه از سقوط حیرت انگیز موصل، دومین شهر بزرگ عراق به دست نیروهای موسوم به دولت اسلامی شام و عراق “داعش” و پیشروی سریع آن به سوی شهرهای دیگری در عراق و سوریه می گذرد. روند رویدادهای این مدت نشانگر آن است که این اقدام تنها تهاجم یک گروه تروریستی ـ حتی با بهره برداری از نارضایتی های اقلیت سنی عراق ـ نبوده و برنامه ای از پیش اندیشیده و تدوین شده داشته که دولت های بزرگ غربی نیز به رغم مواضع ریاکارانه شان در آن بی دخالت نیستند.
خبرها و موضع گیری های بنگاه سخن پراکنی بی بی سی شاهدی براین مدعاست. به گزارش این خبرگزاری: «ریچارد برت، رییس پیشین دایره ضدتروریسم سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا (ام آی ۶) به خبرگزاری فرانسه گفته است که ابوبکر بغدادی رهبر داعش توانایی زیادی از خود نشان داده و به همین دلیل کسانی که مشتاق انجام مداخلات فعالانه در اوضاع هستند به داعش می پیوندند».
عملکرد بی بی سی تنها به تمجید ستایش آمیز از رهبر داعش و تبلیغ برای پیوستن به آن محدود نمی شود. در خبری دیگر، بی بی سی نقش ارگان خبری داعش را به عهده می گیرد و اعلام می کند: «در یک ویدیوی کوتاه بر روی اینترنت منتشرشده، ابوبکر محمد عدنانی سخنگوی داعش اعلام کرده که اعضای “شورای” این گروه تشکیل جلسه داده و تصمیم به تشکیل “خلافت اسلامی” و تعیین خلیفه برای مسلمانان گرفته اند. وی در ادامه از ابوبکر بغدادی به عنوان خلیفه انتخابی شورای داعش نام برده است. در این ویدیو، سخنگوی داعش اعلام کرده که خلافت اسلامی برپا شده در مرزهایی که بریتانیا پس از جنگ جهانی اول در خاورمیانه رسم کرده (معروف به مرزهای ساکس ـ پیکو) ازمیان رفته اند».
پس از این اعلام برپایی خلافت اسلامی، بی بی سی همچنان به پروبال دادن به داعش ادامه می دهد و اعلام می کند: «احتمال می رود درصورت قدرت گرفتن بیشتر داعش، گروه های دیگری از متحدان جبهه نصرت و القاعده نیز به داعش بپیوندند… به گفته خبرنگار ما، سازمان تحت امر او [البغدادی] هزاران نیروی جدید جذب کرده و به یکی از منسجم ترین گروه های شبه نظامی درخاورمیانه تبدیل شده است… او و پیکارجویان تحت امرش علنا از خواسته های ایمن الظواهری سرپیچی کرده اند و بسیاری از مفسران معتقدند که بغدادی حالا در میان پیکارجویان اسلام گرا از جایگاه بالاتری برخوردار است».

baghdadi-khameneie
چنان که دیده می شود، به نظر بی بی سی، داعش نه یک گروه ستیزه جوی واپسگرا و جنایتکار تروریستی، بلکه “یکی از منسجم ترین گروه های شبه نظامی در خاورمیانه” است که رهبر آن “در میان پیکارجویان اسلام گرا از جایگاه بالاتری برخوردار است”.
این گونه تبلیغ ستایش آمیز از یک دارودسته جنایتکار تروریستی طبیعی است که بدون انگیزه و هدف نمی تواند باشد. هدف چیست؟ قراین نشان می دهد که نخستین هدف تجزیه عراق به عنوان زمینه چینی برای تغییر نقشه خاورمیانه است. از هم اکنون رهبران اقلیم خودمختار کردستان عراق از استقلال سخن می گویند و برای تحقق آن درصدد تدارک برگزاری همه پرسی هستند. دولت اسراییل از این استقلال پشتیبانی نموده و ترکیه نیز آن را “اجتناب ناپذیر” می خواند. به گزارش تارنمای “پیک نت”، سخنگوی حزب حاکم عدالت و توسعه ترکیه ضمن اجتناب ناپذیر خواندن استقلال کردستان عراق می گوید: «ترکیه به دنبال تشویق راه هایی برای رسیدن به استقلال گروه های جدایی طلب و یا اقلیت ها با توسل به اقدام های آمیخته به تعجیل نیست اما اگر چنین اتفاقی در عراق بیفتد، چاره ای جز همزیستی با آن نخواهد داشت».
نگفته پیداست که میهن آخوندزده و بلادیده ما نمی تواند از آسیب این رویدادها مصون و در امان بماند. سیاست های توهم آمیز و فاجعه بار ولی مطلقه فقیه ـ از جمله دخالت های پرخسارت و هزینه در سوریه، لبنان، عراق و… ـ دارد به بار می نشیند و آثار زهرآگینش یک پارچگی و تمامیت ارضی ایران را تهدید می کند.
علیرضا نوری زاده، روزنامه نگار آشنا به مسایل خاورمیانه می نویسد: «عراق با بودن المالکی تقسیم خواهد شد. هرگونه مداخله رژیم در درگیری های عراق آتش جنگ را به داخل ایران می کشاند».
منظور از “داخل ایران” به طور عمده کردستان و دیگر مناطق غربی سنی نشین کشور است که در ۳۵ سال گذشته قربانی انواع وحشیانه ترین سرکوب و کشتار و تبعیض بوده و درحال حاضر به انبار باروتی شباهت دارد که یک جرقه برای انفجار آن کافی است.
در شرایطی چنین حساس و بحرانی، تنها راه پرهیز از کشیده شدن آتش جنگ به داخل کشور، در پیش گرفتن سیاست هایی خردگرایانه و برپایه منافع ملی ایران است. یعنی سیاست هایی ۱۸۰ درجه مخالف آنچه که تاکنون توسط ولی مطلقه فقیه اعمال و اجرا شده است. به نظر می آید که ـ دستکم در گفتار ـ دولت شیخ حسن روحانی با پی بردن به وخامت اوضاع، پایبند به در پیش گرفتن سیاست هایی معقول باشد. او روز ۱۰ تیرماه در همایش صنعتگران و تولیدکنندگان می گوید: «روابطمان را با کشورهای همسایه نزدیک و نزدیک تر خواهیم کرد. حتی ما به یکی دو کشور همسایه که هنوز تمایل نشان نداده اند، علامت لازم را برای روابط خوب داده ایم و می خواهیم روابط دوستانه، برادرانه، توام با حسن همجواری داشته باشیم… برای ایجاد ثبات، آرامش و جلوگیری از جنگ همه توان خود را به کار گرفته و می گیریم و می دانیم افراطی گری، خشونت، درشت گویی و دخالت در اینجا و آنجا به نفع هیچ کشوری نیست».
شنیدن چنین سخنانی از جانب نظامی که با خردگرایی میانه ای ندارد موجب امیدواری است، اما، حتی با فرض باور به حسن نیت، صداقت و صمیمیت شیخ حسن روحانی، پرسش اساسی این است که کارآیی عملی و ضمانت اجرایی آنها چیست؟! در نظامی که ولی مطلقه فقیه اختیاراتی حتی بیش از خداوند دارد و به نام “تعیین سیاست های کلی نظام” در عمل زمام سیاست خارجی را در دست دارد، چنین گفته هایی چه ارزشی می تواند داشته باشد؟!
در نظامی که وزیر امورخارجه اش بدون رعایت سلسله مراتب با صراحت اعلام می کند که موبه مو مجری اوامر ولی مطلقه فقیه است، آیا می توان چنین گفته هایی از سوی رییس جمهوری که حدود اختیاراتش به گفته سید محمد خاتمی بیش از یک “تدارکاتچی” نیست را جدی گرفت؟!
مگر این که فرض شود سیدعلی خامنه ای از آموزگار روزگار درس گرفته و در سیاست های زیانبار و خیره سرانه خود تجدید نظرکرده باشد که چنین فرضی از واقعیت بسیار دور است، زیرا از قضا اگر سیدعلی خامنه ای فقط در یک مورد حق به جانب باشد این است که پیروی از نظر اصلاح طلبان و اعتدال گرایان به فروپاشی نظام ولایت مطلقه فقیه می انجامد.
فزون براین ها، تجدید نظر کلی در سیاست تنش آفرین خارجی، مستلزم بازنگری در سیاست های اعمال خشونت، سرکوب و خفقان در داخل نیز هست. نمی توان در سیاست خارجی “روابط دوستانه، برادرانه، توام با حسن همجواری” داشت و در داخل به انواع سیاست های اعمال خشونت، سرکوب، خفقان، اعدام، تبعیض و… ادامه داد. در این مورد نیز پرسش اساسی این است که آیا ساختار نظام درصورت دست برداشتن از این سیاست ها فرونمی پاشد؟!
تارنمای “خودنویس” در مطلبی به مقایسه “اصل و نسب”، “نظامی- امنیتی و عامه گرا”یی، “تبعیض گرایی خودی و غیرخودی” و “قساوت و شقاوت در سرکوب” سیدعلی خامنه ای و ابوبکر البغدادی پرداخته و شباهت ها و تفاوت های آنها را برشمرده و یادآوری کرده که «هر دو رهبر خود را منصوب خداوند می دانند البته با دو نظریه سیاسی متفاوت». محمد نوری زاد، نویسنده حامی پیشین و منتقد شجاع و بی پروای کنونی ولی مطلقه فقیه نیز در مطلبی درتاریخ ۱۰ تیرماه می نویسد: «من می گویم وقتی ما یکهویی به خودمان اجازه می دهیم خود را رهبر مسلمین جهان بدانیم و در همین محدوده اسلامی می زنیم و می کشیم و مصادره می کنیم و غارت می فرماییم و به احدالناسی نیز پاسخگو نیستیم، چرا دیگرانی مثل داعش را از جایگاه خلیفگی اسلامی بازمی داریم و آن را “جاهل و وحشی” خطاب می کنیم؟ و حال آن که خدا وکیلی آنان نیز به اسم اسلام می کشند و به اسم اسلام تجاوز می کنند و به اسم اسلام عربده های منطقه ای و فرامنطقه ای سرمی دهند و خلاصه مثل خود ما غم اسلام دارند».
در شرایط کنونی، این پرسش موجب نگرانی هر ذهنی است که آینده چه خواهد شد؟ آیا داعش به پیشروی های خود ادامه خواهد داد و کشور ما نیز به صحنه نبرد دو چهره اسلام سیاسی تبدیل می شود؟
آیا در نهایت نظام ولایت مطلقه فقیه از پا در می آید یا به عکس دست بالا را می یابد و مانند هلاکوخان بر خلیفه “البغدادی” چیره می شود؟
آیا دو خلیفه جانشین خدا بر روی زمین خواهند توانست با رعایت “حسن همجواری” همزیستی داشته باشند؟
در گلستان سعدی آمده است: «ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند».
آیا منطقه پرآشوب خاورمیانه توان گنجاندن دو خلیفه در یک اقلیم را دارد؟!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.
Shahbaznakhai8@gmail.com