بخش دوم

نوشته: آلکساندر خودزکو
مترجم: سیروس سهامی
چاپ دوم: ۱۳۸۸. نشر فرهنگ ایلیا

یادآوری: “سرزمین گیلان” عنوان کتابی است که در سال های سومین دهه قرن نوزدهم، توسط یک لهستانی در شهر رشت نگارش یافته. نویسنده کتاب “آلکساندر خودزکو” که در دستگاه وزارت خارجه روسیه خدمت می کرد به خاطر آشنایی به زبان فارسی و علاقه مندی به تاریخ و فرهنگ ایران، از طرف دولت روسیه به ایران اعزام شد تا کار خود را در کنسولگری آن کشور در شهر رشت آغاز کند. خودزکو، با تباری لیتوانیایی، از خانواده ای اهل دانش و فرهنگ برخاسته بود و دو برادر دیگرش نویسنده بودند. او نیز در مدت اقامت چندین ساله خود در ایران ـ در شهر رشت ـ چند اثر از خود به یادگار گذاشت که کتاب سرزمین گیلان از آن جمله است. این کتاب به تناسب زمان خود با دقتی علمی و دانشگاهی نوشته شده و امروزه نیز از ظرافت های کاربردی در امر پژوهش اجتماعی و مردم شناختی برخوردار است. شیوه پژوهش او در این کتاب کم حجم ـ ۱۳۴ صفحه ـ ، ضمن اتکاء به تحقیق میدانی از دانسته های تاریخی و جغرافیایی و نیز از یافته های مستند تاریخی برخوردار است.
خودزکو احتمالا به مدت یک دهه ـ طبق اشاره های خود در این کتاب به طور یقین بین سال های ۱۸۳۳ تا ۱۸۴۰ ـ در محل خدمتش شهر رشت و در گیلان زیست. هنگام ورود او به ایران، تنها پنج سال از دومین شکست اسفبار ایران در جنگ با روسیه و چهار سال از کشتن دیپلمات و نویسنده معروف روسیه “گریبایدوف” در تهران گذشته بود. زمان ورود خودزکو به ایران، محمد شاه پسر عباس میرزا، جانشین پدربزرگ خود فتحعلی شاه شده بود. اوضاع اجتماعی ایران پس از توفان دو شکست حقارت بار، رو به آرامش نسبی پیش می رفت. زخم های جنگ بر پیکر ایران و ایرانیان هر چند بسیار عمیق بود، اما مردم با نوع اصلاح گرانه حکومت محمد شاه، شیوه تازه ای از زندگی اجتماعی را آغاز کرده بودند. پس از شکست های دو جنگ با روسیه بود که ایران توانست موقعیت ناچیز خود را در جهان، اندکی دریابد. جنگ، آب سردی پاشیده بود بر چهره حاکمان و مردم خفته در اندیشه های اساطیری. از آن زمانه خواب و منگی ایرانیان پیش از جنگ، اثر پژوهشی یا ادبی برجسته ای که توانسته باشد هم چون آیینه ای قدنما، قامت خمیده و شکسته ایرانیان را نشان دهد، به وجود نیامد، اما دیگران چرا؛ “حاجی بابای اصفهانی” نوشته ی جیمز موریه چهره مردم و حاکمان زمانه فتحعلی شاه و رخسار رنگ باخته و بیمار جامعه ایرانی آشکار ساخت. هیچ اثری در حد آن، ایرانیان آن عصر و حکومت چوپانی فتحعلی شاه را که به طنز نویسنده، می پرسد: آیا لندن بزرگتر است یا بریتانیا ؟ … و اگر این ها در میان دریا هستند چگونه توانسته اند هندوستان را ضمیمه خود کنند؟ به روشنی تحلیل و تصویر نمی کند. با این همه، پس از جنگ بود که برای اولین بار در “زمانه محمد شاه، دین رسمی کنار رفت. برابری حقوق اقلیت ها با مسلمانان اعلام شد. زرتشتیان و یهودیان از آزار در امان ماندند.” (۱) این آزادی دینی و اجتماعی باعث شده بود تا دستگاه مذهب تشییع که در نزد مردم یکی از مقصران اصلی جنگ ویرانگر و” ایران برباد ده” شمرده می شد، با انتقاد های تند و در نتیجه با شکاف و از هم پاشی و بروز فرقه های دینی تازه ، مواجه گردد.
در چنین اوضاعی بود که نویسنده کتاب سرزمین گیلان ضمن خدمت در کنسولگری کشور روسیه در ایران، به دنبال گردآوری مطالب خود در رشت و “ولایت” گیلان می گشت. آن زمان، گیلان پس از افول چند ساله تولید کشت ابریشم در هنگامه جنگ، و پس از سربلند کردن از بیماری پرکشتار طاعون، بار دیگر صنعت و تولید ابریشم در آن رو به شکوفایی نهاده بود و شهر رشت داشت آرام، آرام به عنوان مرکز بین المللی تجارت ابریشم، به روزهای پر رونق عصر صفوی بازمی گشت.

زنده یاد سیروس سهامی

زنده یاد سیروس سهامی

هدف پنهان کتاب

در بخش نخست این نوشته که تنها به معرفی نویسنده، زمانه او و پیش گفتار کتابش اختصاص داشت گفتیم که خودزکو معتقد است دو” مرد بزرگ” به اهمیت سیاسی و بازرگانی گیلان به خوبی پی برده بودند: شاه عباس و پطر کبیر! این نظر که شاه عباس برای نخستین بار با ایجاد راه های مناسب و تسهیلاتی مانند خرید تضمینی و پرداخت پیش هزینه برای تولید “نوغان کاران گیلک” و بستن قراردادهای بین المللی، باعث رونق کشت و صنعت ابریشم در گیلان شد، در تاریخ این منطقه نکته ای روشن و آشکار است، اما توجه امپراتور روسیه پطر کبیر به ایالت گیلان، بی تردید معنایی جز نظرداشت انضمامی و تصرفی نبوده است. جمله پایانی سخن خودزکو در پیش گفتار کتاب، این نظریه “استعمار قدیم” را پنهان نمی سازد: ” به نظر می رسد تسخیر پنجاب که تنها چند ماهی است به مستملکات انگلستان در هندوستان پیوسته، وقوع حوادثی را که این دو مرد بزرگ ( شاه عباس و پطر کبیر) با فکر نبوغ آمیز خود پیش بینی کرده بودند، شتاب بخشیده است. بنابراین جاذبه خاص آنچه که هم اکنون در همسایگی مرزهای این دو ناحیه می گذرد، بر اهمیت کلی مساله می افزاید و به شناخت این سرزمین ضرورت و حساسیتی خاص می بخشد”. چنین نگاهی بی شک فراتر از سخن پژوهشگری است که صرفا با انگیزه مردم شناسی و جهت شناخت یک سرزمین و قومی کم تر شناخته شده، دست به کار تحقیق می زند. او کارمند دستگاه امور خارجه روسیه و برای حفظ و گسترش منافع آن دولت در کشوری دیگر خدمت می کرد. از نگاهی دیگر، در زمانه ای که خودزکو به پژوهش گیلان شناسی مشغول بود هنوز کار پژوهش مردم یا قوم شناسی جدا از منافع دولت های استعماری معنا نداشت، و از جنبه خودانگیخته و ذوقی و آکادمیک در امر پژوهش حمایت نمی شد. بنابراین اثر این کارمند دولت روسیه نیز که ذوق او بر ما پنهان نیست، در نهایت در جهت اهداف از پیش تعیین شده اداری بود. با آن که روسیه در میان قدرت های استعماری آن زمان خود کشوری عقب مانده محسوب می شود، اما آنان نیز به تناسب توان علمی خود از کارمندان امور خارجه در پروژ های تصرفاتی بهره می بردند.
این جنبه از کار خودزکو با همه ی آلودگی های سیاسی اما سبب نمی شود که موجودیت و واقعیت علمی کار او بر ما پنهان بماند. به ویژه امروزه با گذشت چیزی حدود ۲۰۰ سال از مردم پژوهی و قوم شناسی گیلکان، ارزش تاریخی و علمی اثرش دوچندان می شود. بنابر این انگیزه اداری و سیاسی او امروز در گذر زمان به کلی رنگ باخته و فاقد ارزش است، اما به ارزش علمی، تاریخی اثرش هر روز افزوده می شود. از این رو نگارنده اثر خودزکو را به عنوان یک اثر ارزنده پژوهشی می یابد.

حد و مرز و تقسیمات اداری

این بخش از کتاب “وجه تسمیه، حد و مرزها و تقسیمات اداری ایالت گیلان” در واقع اولین نوشته کتاب در شناسایی سرزمین گیلان است. حدود و نوع تقسیمات جز مواردی اندک و نام حاکمان و تغییرات جغرافیایی، همان چیزی است که ۸۰ سال بعد پژوهشگر اروپایی دیگر” ه. ل. رابینو” که از چند سال قبل تا بعد انقلاب مشروطه در شهر رشت می زیسته در کتابش ولایت دارالمرز ذکر کرده است. خودزکو ابتدا با اشاره به نام گیلان و بررسی موقعیت جغرافیایی آن می نویسد: ” نام این ایالت که ساکنانش گاهی آن را گیل زمانی گیلان و گاهی گیلانات می نامند، در واقع معرف سرزمینی باتلاقی است. در لهجه محلی مردم این سرزمین، “گیل” به معنای “گل” به کار برده می شود و گیلان و گیلانات هر دو صورت جمع این اسم هستند.”
خودزکو می نویسد در سال ۱۸۴۰ دربار تهران دو والی به مرکز گیلان رشت گسیل داشت، یکی عموی شاه، شاهزاده یحیی میرزا است که نقش فعالی در امور اداره منطقه ندارد و دیگری امان الله خان معروف به حاکم است که قدرت اجرایی در دست اوست. او بر گیلان، که دارای هفت ولایت و هر ولایت به چند بلوک تقسیم می شود، حکم می راند. نویسنده در این بخش با نام بردن ولایت تقسیم شده، حدود جغرافیایی، موقعیت تاریخی، نام حاکم هر ولایت، میزان قشون، آب و هوا، محصولات کشاورزی، رودخانه ها، چگونگی آب دهی به مزارع، تعداد خانوار، میزان احشام، مقدار محصول، وسعت منطقه و فاصله آن با مرکز استان را شرح می دهد. در حال حاضر سه ولایت از هفت ولایت آن دوره گیلان به نام پیشین خود وجود ندارند. “کرگانرود” که منطقه تالش و آستارا را شامل می شد امروزه این نام در تقسیمات استانی وجود ندارد. مورد دیگر ولایت “گسکر” است. با وجود این که در گیلان نام خانوادگی گسکری فراوان شنیده می شود اما ولایتی تحت این عنوان دیگر در تقسیمات اداری دیده نمی شود. به نوشته خودزکو “شهری به این نام که سابق بر این حاکم نشین امیر قدرتمند گسکر بوده اکنون وجود ندارد”. خود این شهر به درستی کجا قرار داشته نیز پژوهشگر از آن سخنی نمی گوید، اما متذکر می شود که چندین سال پیش از این فتحعلی شاه این منطقه را که مستقل بوده به تصرف درآورده است. در مجموع ولایت گسکر بخش هایی از منطقه تالش نشین و گیلک نشین را شامل می شود و دارای پنج بلوک است. گیل دولاب و تالش دولاب، شاندرمن، ماسال، گیل گسکر و انزلی از بلوک های ولایت گسکر محسوب می شدند. از این میان انزلی که والی آن “احمد بای” نام داشت “با ۱۶۰ باب خانه” شهر کوچکی بود که به گفته خودزکو موقعیت دریا و مرداب به آن اجازه رشد نداده، اما به زودی با طرح هایی که دولت ایران از نظر نظامی و بازرگانی برای انزلی در نظر دارد این منطقه به صورت یک بندر مهم در خواهد آمد. از شهر های مهم حدود ۲۰۰ سال قبل گیلان سه شهر فومن با ۱۸۰۰ باب خانه، از [شهرهای] پر رونق اقتصادی گیلان است.”در جنگل های فومن علیا (احتمالا شهرک ماسوله و یا شهری در حوالی آن بوده، بیش از هر جای دیگری به تپه سارانی برمی خوریم که بازمانده شهرهای باستانی گیلان اند” اگر منظور خودزکو از فومن علیا ماسوله یا حوالی آن نبوده باشد، به احتمال دیگر می تواند قلعه رودخان که امروز قریب ۴۰ سال اخیر مورد بازدید کوهنوردان و گردشگران قرار می گیرد، باشد. در غیر این صورت شهرهای گمشده ای که خودزکو در دل جنگل های فومن از آنها یاد می کند، امروزه نیز ناشناخته است. “در آغاز صفویه رشت شهرک بی نام و نشانی بیش نبود. موقع مرکزی شهر که آن را از لحاظ بازرگانی ممتاز میداشته، از دید شاه عباس بزرگ پنهان نمانده است. به فرمان شاه، رشت به پایتختی ایالت گیلان انتخاب می شود…” . در زمان سکونت خودزکو در این شهر فاصله رشت تا “قزوین عمده ترین انبار کالا در سراسر ایران” تنها شش شبانه روز راه کاروانی فاصله دارد. رشت از طریق یک “راه آبی مناسب با تمامی بنادر دریای خزر ارتباط دارد” منظور خودزکو از راه آبی مسیری است که امروزه وجود ندارد و چیزی حدود ۱۰۰ سال است که آن راه آبی که کشتی های باربری و مسافربری از آن عبور می کردند و به نزدیکی رشت “پیربازار” می رسیدند خشکیده و از بین رفته است. دلیل اهمیت و مرکزیت رشت همان شاخه مردابی ای بود که دریا را به نزدیکی رشت می رساند. احتمالا شاه عباس وقتی متوجه موقعیت بندری آن زمان رشت شد اجازه گسترش آن را صادر کرد. آن موقعیت مردابی که تا چند کیلومتری رشت سبب توسعه رشت به عنوان بندر شده بود تا اواخر حکومت ناصرالدین شاه هم فعال بود و همان موقعیت آبی باعث شده بود اولین خط آهن باربری در ایران بین فاصله رشت به پیربازار جهت انتقال کالا از راه دریا به رشت و آنگاه به دیگر نقاط ایران، دایر شود که هنوز نشانه های آن باقی است، اما از بقایای دریا و مرداب اثری نمانده است.
نویسنده کتاب سرزمین گیلان در معرفی بیشتر شهر رشت می نویسد:”هر چند دو سوم جمعیت این شهر بر اثر کشتار طاعون سال کشتار طاعون ۱۸۳۱ و ۱۸۳۲ (نویسنده خود از سال بعد در این شهر اقامت گزید) از دست رفته است، باز شهر رشت در حال حاضر صاحب شش هزار خانه است. هفت محله، ده مسجد و یک قصر و مدارس فراوان دارد و جمله کوچه هایش سنگفرش است.”
لاهیجان دومین شهر بزرگ گیلان در سال های اقامت نویسنده در اوایل قرن نوزدهم است. شهر لاهیجان از نظر قدمت بسیار باسابقه تر از شهر رشت است. “مسجد جامع شهر را بر فراز خرابه های یک معبد زرتشتی بنا نهاده اند و این به زعم نگارنده – خودزکو – تنها قرینه ایست که بر قدمت این شهر که همواره در تاریخ اقوام ساکن سواحل دریای خزر از اشتهاری خاص برخوردار بوده حکایت دارد. در زمان نگارش کتاب، شهر لاهیجان با پشت سرگذاردن طاعون گیلان – در سال ۱۸۳۰ میلادی – صاحب دو هزار پانصد خانه است. مرد ثروتمندی به نام میرزا کاظم که توانگرترین مالک گیلان است، با همه بخشش خود به خانواده دربار، هنوز دارای سیصد پارچه آبادی است. مرغوب ترین ابریشم گیلان در لاهیجان و بعد در فومن و سپس رشت به دست می آید. زمان خرید و فروش ابریشم در ماه مرداد به روزهای “نوغان” معروف است، شهر رشت را تحرک کم نظیری فرا می گیرد و تاجرانی از کشورهای یونان، روسیه، ارمنی و ترک و ایرانی در این روزها به خرید ابریشم و انتقال آن به اروپا مشغول می شوند. دو ولایت دیگر گیلان در عصر محمد شاه قاجار یکی اسالم و دیگری رانکوه نام دارند. رانکوه در شرق گیلان صاحب چهار بلوک و اسالم در شمال شرقی کوچک ترین ایالت گیلان است. اسالم به ارتفاعات خلخال متصل است و تنها دارای هفت پارچه آبادی است به وسعت ۱۴ کیلومتر است.

تاریخ و دین

خودزکو در بخشی از کتاب تحت عنوان نگاهی به تاریخ گیلان می نویسد: تاریخ نویسان و جغرافی شناسان یونانی اطلاعات گرانبهایی درباره گیلانیان به یادگار گذاشته اند. نویسنده با نام بردن از نوشته های “هرودوت” گیلکان باستان را”ایردی ها” بر پایه مورخی باستانی به “پلین” گیلکان را همان ” گل ها یا همان کادوسی ها” و براساس نوشته ای ا ز مورخی به نام دنیس لو پیربژت”گیلکان را همان گل ها” دانسته است. او می گوید با گذر زمان نام کادس ها در تاریخ محو می شود”از زمان امپراتور زوسینین” دیگر نامی از گل های کادوسی در تاریخ نیست، ولی به جای آن ها با نام دیلمی ها آشنا می شویم. شرف الدین مورخ عصر تیمور لنگ، درباره مردم گیلان می نویسد ” طی قرن های متمادی امرای گیلان زمین، پشتگرم به حصار کوه ها و صعوبیت عبور از باتلاق های مه آلود سرزمین خویش سر در خط فرمان دیاری ننهادند”! او اضافه می کند با آن که آن ها ناگزیر به اطاعت از تیمور لنگ شدند، اما پس از عقب نشینی سپاه مغول تا پل منجیل، بار دیگر گیلکان عهد فرمانبرداری را یکسره از یاد بردند”.
بر پایه نوشته خودزکو در زمان سلاجقه در ایران، مردم گیلان هنوز آیین اهورامزدایی داشتند و دارای معابد زرتشتی بودند. “شیخ الجبل مشهور که در الموت در همسایگی ایالت گیلان سکنی داشت، همه موبدان زرتشتی را از گیلان راند و یا آنان را به قبول مذهب تعصب آمیز اسماعیلی ناگزیر کرد”.(۲)

بخش سوم و پایانی را در شماره آینده بخوانید.

۱- هما ناطق/فصلنامه ره آورد، شماره ۸۴. پاییز ۱۳۸۷ . امریکا، روحانیت از پراکندگی تا قدرت.
۲- الکساند خودزکو، سرزمین گیلان، مترجم سیروس سهامی صفحه ۳۳.