آمارکشته شدگان و مجروحان حملات وحشیانه اسرائیل به مردم درمانده فلسطین در باریکه غزه هرلحظه رو به افزایش است و هیچ نشانه ای از توقف این حملات مشاهده نمی شود آن چنان که هیچ نشانه ای هم از توقف موشک پرانی حماس و جهاد اسلامی به شهرها و آبادی های اسرائیل به چشم نمی آید، گوئی که در این میان برای جنگ افروزانی که هر یک پیروزی خویش را از کتاب آسمانی خود مدد می جویند هیچ چیزکم بها تر از جان انسان در این باریکه نفرین شده ای که از هر طرف ارتباطش را با دنیای خارج قطع کرده اند نیست، و گویی که دیدن تصاویری از پُشته های کشته و مجروح کودکان و زنان ومردان سالخورده فلسطینی کافی نیست که هشداری به وجدان خفته ی بشریت متمدن قرن ۲۱ بدهد تا فریاد برآورد: بس است این همه توحش را که یک طرف جنگ به بهانه دفاع از موجویت اسرائیل و قوم یهود، و طرف دیگر به بهانه نابود ساختن صهیونیست های اشغالگر و بیرون راندن یهودیان از فلسطین اسلامی، این چنین بیرحمانه غیر نظامیان و انسان های بیگناه را به کام مرگ می کشانند و دست آخر هرکدام مدعی پیروزی در جنگ می شوند و با قیافه ای حق بجانب دیگری را به آغازگر جنگ و جنایت متهم می سازند!
راست این است که در مسابقه کشتار مردم عادی و غیرنظامیان، دولت اسرائیل و گروه های تروریست اسلامی هر دو به یک میزان مجرم اند و علیه بشریت مرتکب جنایت شده و می شوند و هر دو طرف به یک میزان ضدبشر و مسئول برپا کردن جنگ و کشتار مردم در فلسطین و اسرائیل می باشند، و خطا است که گفته شود چون تعداد تلفات و خسارات جانی و مالی اسرائیلی ها کمتر از فلسطینی ها است، بنابراین گروه های تروریستی کمتر مجرم اند و یا اینکه چون موشک های حماس و جهاد اسلامی کمتر از بمب ها و موشک های اسرائیل خسارت جانی و مالی بر جای می گذارند پس این گروه ها کمتر جنایتکارند. به عبارت دیگر قدرت تخریب بمب و موشک، میزان جرم و جنایت را تعیین نمی کند، بلکه استفاده از آنها است که طرف های مناقشه را در مظان مجرم و جنایتکار جنگی قرار می دهد. پس چنین استدلال هایی که معمولاً از جانب لابی های جمهوری اسلامی و طرفداران شرمگین نابودی اسرائیل برای توجیه موشک پرانی حماس و حزب الله و جهاد اسلامی و غیره ارائه می شود از بیخ و بُن استدلالی است بی پایه و اساس و نمی تواند سهم گروه های بنیادگرای اسلامی را در جنگ و خونریزی های جاری کم رنگ سازد.

palestine
ظاهراً ربودن و کشتن سه نوجوان اسرائیلی به دست یک گروه اسلامگرای فلسطینی و سپس در یک عمل کور و انتقام جویانه، ربودن و آتش زدن یک نوجوان فلسطینی به دست یک گروه متعصب یهودی، دور جدیدی از موشک پرانی حماس و حملات هوائی اسرائیل به باریکه غزه و کشتار غیرنظامیان بی گناه را به دنبال آورده است، نه آن سه نوجوان اسرائیلی که به دست تروریست های بنیادگرای فلسطینی ربوده و به قتل رسیدند و نه آن نوجوان اسرائیلی که در یک اقدام تلافی جویانه توسط تروریست های بنیادگرای یهودی ربوده و سوزانده شد، و نه مردم غیرنظامی اسرائیل که احتمالا با موشک پرانی حماس و جهاد اسلامی کشته و مجروح می شوند و نه زنان و مردان و کودکان فلسطینی که همه روزه در حملات هوائی ارتش اسرائیل سقف های خانه هاشان بر سرشان خراب می گردد و جان می بازند، هیچکدام نقشی در منازعه دیرین دو طرف جنگ و خونریزی در فلسطین و اسرائیل نداشته و ندارند و چه بسا بسیاری از آنان با هرجنگ و خونریزی و آدمکشی مخالف اند و خواهان زندگی در جامعه ای آرام و صلح آمیز و عاری از تبعیض های مذهبی و قومی می باشند ولی شوربختانه همگی آنان قربانی توحش گروه های بنیادگرای اسلامی و رژیم اشغالگری شده اند که جان انسان در قاموس قدرت طلبی آنان هیچ ارزشی ندارد. بیهوده نیست که کیهان شریعتمداری و اوباشان پیرامون بیت ولایت فقیه در تهران از آنچه که امروزه در باریکه غزه می گذرد نگران نیستند، بلکه خوشحال اند که گویا “انتفاضه سوم” علیه صهیونیست ها در فلسطین اشغالی بپا شده است و آنها می توانند در پرتو “انتفاضه سوم” چندصباحی در بلندگوهای تبلیغاتی ولایت فقیه جار و جنجال بپا کنند و به جیره خواران حکومت اسلامی وعده نابودی اسرائیل را بدهند! غافل ازاینکه آنچه که جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس و جهاد اسلامی و دیگر جیره خواران حکومت ولایت فقیه در به اصطلاح مبارزه با صهیونیسم و اسرائیل انجام می دهند در حقیقت بزرگترین خدمت است به اسرائیل برای پیشبرد سیاست های تجاوزکارانه و کشتار مردم درمانده وستمدیده فلسطین، و تجربه نیم قرن مبارزه گروه های فلسطینی به اثبات رسانده است که: توسل به ترور و آدم ربائی و ایجاد ترس و وحشت شیوه ای نیست که بتواند مردم فلسطین را به کسب حقوق غصب شده شان نزدیک سازد.
جنگ و موشک پرانی که هم اینک در باریکه غزه جریان دارد نه اولین است و نه آخرین و نه محدود به مرزهای اسرائیل و سرزمین های اشغالی می گردد، و بغرنجی این جنگ ۶۰ ساله وقتی پیچیده تر می شود که دانسته گردد حکومت های دیکتاتوری و فاسد منطقه نیز بقای خویش را با این بحران گره زده و همیشه آتش بیار این بحران بوده اند. دیکتاتورها و حکومت های فاسد در خاورمیانه درطول نیم قرن گذشته با برگ دروغین دفاع از مردم محروم فلسطین، بجز اخلال و به انحراف کشاندن مبارزه مردم فلسطین در راه آزادی و استقلال کاری انجام نداده اند، منافع اسرائیل و قدرت های بزرگ و رژیم های ارتجاعی در خاورمیانه همگی دراین است بحران خاورمیانه ادامه داشته باشد تا آنان بتوانند در پرتو این بحران به مقاصد پلید خود برسند. برای نمونه هنگامی که ۳۵ سال پیش حکومت جنگ افروز دیگری با ادعای محو نمودن اسرائیل و برافراشتن پرچم لااله الی الله بر فراز بیت المقدس در خاورمیانه پا به عرصه وجود نهاد و سالانه صدها میلیون دلار از پول مردم ایران را برای به ثمر رساندن این رسالت”شرعی”! اختصاص داد، عامل دیگری وارد معادلات بحران خاورمیانه گردید که بر این معضل دیرینه بین اعراب و اسرائیل گره جدیدی اضافه کرد که حل این بحران را دشوارتر می کند چرا که جمهوری اسلامی با هدف تغییر دادن مضمون مبارزه آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مردم فلسطین و با در دست داشتن امکانات هنگفت مالی و تسلیحاتی فراوان وارد میدانی شد که این میدان پیش از آن در انحصار رژیم های دیکتاتوری عرب از قماش صدام حسین و حافظ الاسد و معمر قذافی و شیوخ و پادشاهان عرب بود.
تا پیش از تولد حکومت ولایت فقیه در ایران، مضمون منازعه اعراب و اسرائیل و تمام جنگها و درگیری های کشورهای عربی و نیروهای فلسطینی با دولت اسرائیل، جنگ و ستیز بر سر اشغال غیرقانونی بخش وسیعی از سرزمین های کشورهای عربی و آواره ساختن چند صدهزار تن از مردم فلسطین از خانه و کاشانه خودشان بود، به عبارت دیگر تصرف بخش هایی از خاک کشورهای عربی در چهار جنگ کلاسیک و کوچ دادن اجباری مردم فلسطین از سرزمین آبا و اجدادی شان، و همچنین از یک طرف تلاش کشورهای عربی برای باز پس گرفتن سرزمین های خود از اسرائیل و از طرف دیگر مبارزه مردم فلسطین برای به دست آوردن حقوق غصب شده خویش و بازگشت به سرزمین خویش، مضمون اصلی بحران خاورمیانه و تمام جنگ و ستیزهای اعراب و اسرائیل را تشکیل می داده است، اما با ورود حکومت جمهوری اسلامی در سپهر سیاسی خاورمیانه، ملت آواره و ستمدیده فلسطین علاوه بر پدرخوانده های قبلی یعنی رژیم های دیکتاتوری و فاسد عرب، صاحب پدرخوانده ناتنی و جدیدی به نام جمهوری اسلامی نیز شد که این پدرخوانده ناتنی با طرح شعار نابودی اسرائیل گوی سبقت را در “دفاع” از انقلاب فلسطین و مبارزه با صهیونیسم از پدرخوانده های عرب ربود و با صرف صدها میلیون دلار از پول مردم ایران تلاش کرد که مضمون مبارزه آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مردم فلسطین را به مضمون یک جنگ مذهبی که یکسوی آن دنیای اسلام و سوی دیگر آن دنیای کفر قرار دارد تغییر دهد.

آیت الله خمینی در سالهای به اصطلاح تبعید خود در عراق به رمز سحرآمیز شعار مرگ براسرائیل و زنده باد انقلاب فلسطین، که رژیم های خودکامه عرب از بامداد تا شامگاه در بلندگوهای خود می دمیدند پی برده بود، او در آنجا دیده بود که چگونه رژیم های دیکتاتوری در کشورهای عربی، به بهانه مبارزه با صهیونیسم و امپریالیسم و دفاع از انقلاب فلسطین، آزادی بیان و قلم و مطبوعات و احزاب و تجمعات را در کشورهای خود از مردم سلب کرده اند و هر حرکت آزادیخواهانه و حتی مطالبات صنفی آنان را با برچسب “ضدانقلاب و عامل صهیونیسم”سرکوب می نمودند. خمینی همچنین دریافته بود که به ضرب پول و اسلحه می توان در جنبش آزادیبخش فلسطین نفوذ کرد و جناح و دارودسته ای را برای پیشبرد سیاست خود در این جنبش سازماندهی کرد. روی همین اصل بود که از فردای قدرت گیری خمینی درایران، ندای آزادسازی فلسطین و نابود سازی اسرائیل و صدور انقلاب اسلامی به تمام کشورهای خاورمیانه ورد زبان سران کوته فکر و تازه به قدرت حکومت اسلامی گردید.
در راستای استراتژی صدور انقلاب اسلامی به کشورهای خاورمیانه، نابود ساختن اسرائیل و رؤیای تشکیل حکومت اسلامی در سرزمین فلسطین، حزب الله لبنان و تشکیلات جهاد اسلامی فلسطین و گروههای مسلح شیعه در عراق، به عنوان سکوی پرش و بازوهای تروریستی و مسلح جمهوری اسلامی، توسط سپاه پاسداران و فرستادگان ویژه بیت رهبری در آن مناطق پا به عرصه وجود نهادند و سیل پول و اسلحه و مهمات و متخصصین آموزش ترور و آدم ربائی و گروگانگیری از ایران به لبنان و فلسطین و سایر کشورها سرازیر شد. همزمان با نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان و فلسطین و کشورهای عربی، حکومت عشیره ای عربستان سعودی و حافظ منافع جهانخواران نفتی در خاورمیانه نیز برای این که سدی در مقابل گسترش حوزه نفوذ حکومت شیعه مذهب ولایت فقیه ایجاد نماید، اقدام به کمک و تقویت گروه های بنیادگرای سنی مذهب در کشورهای خاورمیانه و شیخ نشین های خلیج فارس نمود، و بدین ترتیب بزودی شبکه وسیعی از گروه های افراطی شیعه مذهب و سنی مذهب از شمال افریقا گرفته تا خاورمیانه میانه و کشورهای آسیای میانه و افغانستان و پاکستان و هند بوجود آمدند که شاخصه اصلی این گروهها اعم از شیعه و سنی، استفاده از ابزار دین برای کسب قدرت سیاسی و تشکیل حکومت اسلامی است. و حماس و جهاد اسلامی و سایر گروه های بنیادگرای فلسطین در بستر یک چنین حرکت ارتجائی دو قطب افراطی شیعه و سنی بوجو آمده اند.
گروه حماس را به اعتبار این که گویا در یک انتخابات آزاد قدرت را به دست گرفته است نماینده منتخب مردم در باریکه غزه معرفی کردن همانقدر بی پایه و اساس است که جمهوری اسلامی را به اعتبار همه پرسی ۳۵ سال پیش، منتخب مردم ایران بدانیم، کسانی که برای پشتیبانی از حماس و گروه های مشابه به چنین سفسطه ای متوسل می شوند بهتر است به شرایطی که مردم غزه رأی خود را به نام حماس به صندوق ها انداخته اند توجه نمایند، چرا که چند سال پیش مردم غزه که از بی عملی و فساد درونی سازمان آزادیبخش فلسطین خسته شده بودند به حماس رآی دادند به امید این که گشایشی و رفاهی در زندگی شان به وجود آید. مردم غزه به حماس رأی ندادند که هر از چندی با موشک پرانی های ابلهانه خود به شهرها و آبادی های اسرائیل، بهانه ای به دست این قدرت اشغالگر برای کشتار غیرنظامیان بیگناه و زنان و کودکان فلسطینی بدهند.
در دقایقی که این نوشته را به پایان می رساندم در خبرها آمده است که: برطبق طرح آتش بس دولت مصر، قرار است بزودی میان طرف های درگیر جنگ در غزه آتش بس برقرار گردد، بی تردید پس از اعلام آتش بس، بلندگوهای جمهوری اسلامی، حماس، حزب الله لبنان و سایر گروه های تروریستی در غزه و کشورهای خاورمیانه، طبق معمول ادعای پیروزی در جنگ با اسرائیل را خواهند کرد! برای سنجش این به اصطلاح پیروزی فقط کافی است به آمار کشته ها و زخمی ها و خانه های ویران شده ی فلسطینی ها و اسرائیلی ها مراجعه کنید. تعداد کشته های فلسطینی که اکثراً غیر نظامیان و زنان و کودکان را تشکیل می دهند حدود ۲۰۰ نفر ، مجروحان بیش از ۱۸۰۰ نفر و آورارگان ۴۰۰۰ نفر. طبق گزارش خبرگزاری رویترز، حماس، جهاد اسلامی، حزب الله لبنان و سایر گروهها در خلال جنگ اخیر غزه، بیش از ۱۰۰۰ موشک به طرف شهرها و آبادی های غزه شلیک کردند که در نتیجه ۶ اسرائیلی مجروح شده اند.
این است که در ابتدای این نوشته گفتم: در قاموس گروه های بنیادگرای اسلامی و حامیان آنان، بی ارزش ترین چیز، جان انسانها است.