Asad-Moznebi-H

۱

گل کردن داعش (طالبان دُم سیا اعلا) در فضای گندیده سیاست جهانی، چنان گندی به مذهب و سیاست زده که باعث زلزله هشت ریشتری در ساختمان ایمان مومنان شده. با انصاف ترهایش داعش و طالبان و ملا و مفتی به اضافه بی دینان را مسئول خرابی ایمان خلایق معرفی می کنند، و بی انصاف هایش فقط بی خدایان را. (درحال حاضر مفتی دیگر وجود خارجی ندارد، همه پولی شده اند) و توجه ندارند که وقتی خود حضرت والا از روز اول بدون تبصره بخشنامه می کند که ارثیه مرد دو برابر زن است، یا زنان را بر مردان برتری دادیم، خب معلوم است برای برتری و تملک ارثیه هایی که گاهی سر به خروارها سکه و سیم، و کرور کرور زر ناب و هزاران مُلک آبادان می زند، خلیفه ها باید کور شوند، برادرکشی و زهر دادن به پدر و خواهر و مادر باید به رویه ای معمول در تاریخ بدل گردد. قرمطی باید از خانه تیمی بیرون کشیده شود و بچه هایش یتیم شوند. و پیداست است وقتی که طرف صاحب خروار خروار زر ناب شود علی الاصول بی خیال نسیه و وعده و وعیدهای حضرت والا می شود و همین دنیا نقدی با ایشان معامله می کند و برای خودش و فک و فامیلش بهشت می سازد.

مگر خود حضرت اشرف نگفته این دنیا محل امتحان است؟ یعنی که قرار نیست همه در کنکور الهی قبول شوند (دین خدا علاوه بر مهندس های دست به کمر به لوله کش و بنا و نجار هم احتیاج دارد) چون اگر قرار می بود همه بعد از قبض روح توسط ملک الموت با فرست کلاس شیرجه بروند توی بغل حوری و غلمان پس چه احتیاجی به جهنم هست و خرج های میلیاردی انرژی هسته ای و بمب اتمی و به جهنم فرستادن دُژمن!؟

۲

دیانت خشک و خالی مثل هیدروژن بدون اکسیژن است که هیچگاه آب پاکی روی دست مومن نخواهد ریخت، اما وقتی با چاشنی سیاست قاطی می شود، قابل هضم خواهد بود. حضرت اشرف هم چیزهایی می دانست که از همان روز اول به مومن گفت کفار را بکش و اموالش را مصادره کن و همسر و دخترش را ببر به حرمسرایت و حالش را ببر. والا اگر می گفت برو روی قله کوه بشین و فقط به من تعظیم بکن، ظرف یک هفته هم حضرت اشرف به باد فنا می رفت و هم دینش. گذشت آن زمان که حضرت والا به دلیل بی تجربگی به عیسی خان می گفت اگر سیلی بهت زدند بگو دستتان درد نکند ما منتظر دومی هستیم. چون نتیجه کار را دیده بود که چگونه عیسی خان را به جرم نوشتن مقاله ای در نفی اعدام و جامعه ای عاری از خشونت در تپه های جلجتا به صلیب کشیده بودند.

می گویند پاپ و پیروان عیسی هر چی صبر کردند شاید حضرت اشرف کاری بکند، دیدند خبری نشد و هر اتفاقی می افتد آنان را دراز می کنند. نرون رُم را آتش می زند می اندازند گردن پیروان عیسی و آنها را می سوزانند. در نتیجه خودشان دست به کار شدند و کاری کردند که این بار قیصر به پای پاپ بیفتد و لعنت حق بر پیلاطس بکند و بگوید التماس دعا، سلام مرا هم به حضرت در تپه های جلجتا برسانید.

۳

در این که سیاست معلم دیانت بوده هیچ شکی نیست. چون دیانت از روز ازل دریافت که بی سیاست مانند روغن بدون چربی است. از قدیم هم گفته اند بی کیاست ریاست نتوان کرد (بعدها که دیانت صاحب نفت شد هم سیاست را چرب کرد و هم اقتصاد را) سیاست همچنین به دیانت گفت مشتری می خواهید، از تبلیغات غافل نشوید. عینهو مک دونالد که می گوید گوشتش اصله. شما هم بگویید گوشتای بهشتی عجب گوشتی ها! مومن حواست هست؟ تا آب از لب و لوچه مومن بیچاره سرازیر شود و بپرسد حالا باید چکار کنم تا ایمانم نلرزد و از گوشت های بهشتی سهمی ببرم؟ جواب می شنود که بام تا شام به ما تعظیم کن. مومن مادر مرده هم برای محکم کاری ایمانش را دو دستی می سپارد به گاوصندوق ملا و مفتی تا هر جوری که خودشان صلاح می دانند از آن محافظت کنند. تا اقلا در آن دنیا محروم نماند. غافل از آنکه اگر ملا و مفتی به همین سادگی می توانستند قفل بر ایمان مومنان بزنند چه احتیاجی به گشت ارشاد و اوین و کهریزک می بود!؟

۴

خدا نیامرز گوبِلز می گفت دروغ باید آن قدر گنده باشد تا خودتان نیز باور کنید. یعنی از بانگ خروس تا بوق سگ در جعبه جادو و تریبون های نماز دشمن شکن بگویید که نظام ما بهترین است و دنیا به مردم ما غبطه می خورد و ما باید جهان را مدیریت کنیم. بگویید من رضاشاه حزب اللهی هستم و جدا کردن مردان و زنان در محیط کار در جامعه تولید انگیزه می کند. خدا نیامرز گوبلز گوشزد می کرد که مهم دیدن ماه نو با تلسکوپ های میلیونی است نه بچه هایی که سر چهارراه گل و فال می فروشند یا بچه هایی که در خیابان صیغه ماشین های مدل بالا می شوند. خدا نیامرز گوبلز همچنین می گفت اصلا نگران دروغ های خود نباشید. مطمئن باشید مسافرانی که از خارج به ایران می آیند و بر می گردند نیز صحت گفتار شما را گواهی خواهند کرد، که بعله، اینجا هیچ خبری نیست، حال تو ایرانه، به مرگ مادرم یه زنگ می زنی حوری هیجده ساله و نشئه جات همه رقم برات میارن در خونه. کافیه بفهمن از آمریکا و کانادا اومدی، برات صف می کشند!

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com