واقعاً اگر ما ایرانی ها نباشیم مردم دنیا چه خاکی به سرشان می ریزند؟ و اگر سردمداران کشورمان آمریکای جهانخوار را به حال خودش رها کنند، چه بر سر این کشور بی در و پیکر خواهد آمد؟

حجت الاسلام صدیقی، امام جمعه تهران، که پیرمردی است وارسته و انسان دوست، در نمازجمعه هفته پیش، ضمن دلسوزی برای شیطان بزرگ، یکی از اسرار حکومت جمهوری اسلامی را برملا کرد وگفت:

همت ما باید نه تنها برای کشور خود بلکه نجات آمریکایی‌ها از ظلمت باشد. همت ما باید نجات آمریکایی‌ها از یوغ دو حزب موجود در آن کشور باشد؛ ما می‌خواهیم غرب را نجات دهیم و اخلاق در جهان گسترش یابد.

امام جمعه تهران سپس به اشتباهات حضرت آدم و استفاده نادرست وی از آزادی های موجود در بهشت اشاره کرد وگفت:

اگر حضرت آدم از آزادی خود را دور نمی‌کرد بهشت از او گرفته نمی‌شد. استفاده نادرست از آزادی باعث شد انسان بهشت را از دست بدهد.

صحرای محشر

روز۵۰ هزار سال است. در حضور میلیاردها میلیارد تماشاچی که ضمناً اتهامی هائی هم دارند، میلیون ها دادگاه سرپائی زیرنظر فرشتگان مقرب تشکیل شده تا به سرعت به پرونده های آنان رسیدگی شود.

حضرت آدم که جز یک برگ انجیرکهنه و رنگ و رو رفته پوششی ندارد، یک لنگه پا، شرمنده و سربزیر در یکی از این دادگاه ها ایستاده است. رئیس دادگاه و اعضاء هیات منصفه نامرئی هستند، فقط حجت الاسلام صدیقی به عنوان مدعی العموم یا دادستان، جسماً و عملا حضور دارد. با وجود اینکه هوا بسیارگرم است، حضرت آدم، بفهمی نفهمی می لرزد.

صدای رئیس: متهم خود را معرفی کند.

حضرت آدم : ( این پا ،آن پا می شود) من آدمم .

دادستان: دروغ میگه قربان، اگر آدم بود که از آزادی در بهشت سوء استفاده نمی کرد و میلیاردها موجودی را که ملاحظه می فرمائید بدبخت نمی کرد.

رئیس: آقای دادستان، حاشیه رفتن را کنار بگذارید و ادعانامه خود را قرائت کنید.

دادستان: قربان خاکپای مبارکت گردم، من در درجه اول اجازه می خواهم به سبک داستان موسی و شبان، خودمانی و راحت صحبت کنم و اوقات شریف شما را با آداب و القابی که فرمانروایان آن دنیا عاشق آن بودند، تلف نکنم.

صدای رئیس: “هیچ آدابی و القابی مجوی” –  هرچه لازم هست بی پروا بگوی.

دادستان: خدا سایه شما را از سر ما کم نکند قربان!  نمی دانید در آن دنیا چقدر سخت بود مقامات بالاتر را مورد خطاب قرار دادن. یکنفر را می شناسم که بابت نگفتن یک کلمه از القاب حاکم زمان، به شش سال زندان محکوم شد.

رئیس: به اصل مسئله بپردازید.

دادستان: دست به دلم نگذارید قربان که دلم خون است از دست این “آدم”. خودتان به تمام اسرار نهان آگاهید و می دانید که  ضرب المثل: اولین پیاله و بدمستی، در مورد همین آدم مصداق دارد. او اولین کسی است که از آزادی های موجود در بهشت سوءاستفاده های کلان کرد و باعث شد که از بهشت رانده شود.

رئیس: اینها را که نه تنها ما، بلکه همه می دانند، گفتیم اصل مسئله….

دادستان: د همین دیگه قربان. همین آدم پایش که به کره زمین رسید، همان شرارت ها و شیطنت را شروع کرد، از آزادی های موجود درکره زمین هم مثل بهشت سوءاستفاده کرد وکرد و به رفتار ناصحیحش ادامه داد، تا کشوری درست کرد به نام آمریکا که خدا نصیب گرگ بیابان نکند.

من که به آنجا نرفته ام، اما رئیس جمهورمان که چند دفعه رفته است می گفت فساد چنان بیداد می کند که مردمی که زمان پرزیدنت بوش، ساندویچ گوشت خوک می خوردند، در دوران اوباما، خود خوک را زنده زنده گاز می زنند و می خورند!

صدای رئیس: متهم از خود دفاع کند.

حضرت آدم : بنده را می فرمائید قربان؟

دادستان: آره دیگه، مگر غیر از تو “آدم” دیگه ای هم اینجا هست؟

حضرت آدم: همه اینهائی که اینجا ایستاده اند، آدمند ها…

دادستان: ولی تنها آدمی که سوء استفاده کرده توئی…

صدای رئیس: متهم جوابی برای این اتهام دارد؟

آدم : (سرش را بالا می کند) قربان شما هم زورتان به من رسیده؟ من یک دونه سیب خوردم وچون ممنوع فرموده بودید از بهشت اخراج شدم، ولی بعضی از این آدمهائی که از نسل من هستند و اینجا حضور دارند، شتر را با بارش خورده اند، چرا یقه آنها را نمی گیرید؟

دادستان: فقط یک دونه سیب نبوده قربان، گندم هم خورده، خودش را از آزادی هم دورکرده…

صدای رئیس: آقای دادستان، (خودش را از آزادی دورکرده) که شما در نماز جمعه گفته اید یعنی چی؟

دادستان: اجازه بدین به لهجه شیرین اصفهانی بوگم که با مزه تر باشد: یعنی از آزادی سوءاستفاده کرده س!

آدم: قربان آقای دادستان می فرمایند که من خودم را از آزادی دورکرده ام در حالی که من خودم را به آزادی نزدیک کرده ام. ایشان می فرمایند من از آزادی در بهشت سوء استفاده کرده ام، در حالی که من از آزادی در بهشت استفاده کرده ام. خبر مرگم خیال کردم چون بهشت بهترین جائی است که وجود دارد، آدم آنقدر آزادی دارد که یک دانه سیب از درخت بچیند و بخورد! آخر یک دانه سیب چیدن و خوردن سوءاستفاده است؟ در همین ایران یک کامیون را پر از دلار و طلا کردند و فرستادند ترکیه معلوم نشد چی شد، یقه بنده را برای خاطر یک دانه سیب چسبیده اید؟ یعنی یک دانه سیب از یک کامیون دلارگرانتراست؟!

صدای رئیس: مسائل مطرح شده بسیار پیش پا افتاده است. ختم جلسه را اعلام می کنیم. در مورد بهشت و خوردن سیب باید گفته شود که نافرمانی آدم مطرح بود نه خوردن یک دانه سیب. ولی چون دفاع “آدم” منطقی بود و در آن دنیا نیز به اندازه کافی عذاب کشیده است، خطای او را می بخشیم .

دستور می دهیم تا ابد در بهشت با حوریان بهشتی دمخور باشد. به “آدم” یادآوری می کنیم که در استفاده از نعمت های موجود در بهشت زیاده روی نکند. به عنوان مثال  بهشت پر از درخت سیب است، اما خوردن سیب زیادی دل درد می آورد….!؟

وسائل مورد نیاز!

به گزارش خبرگزاری ها، دختری از اهالی عربستان که قصد فرار با پسر مورد علاقه اش را داشت، در یک چمدان مخفی شد، اما در مرز بحرین و عربستان دستگیر شد.

به قرار اطلاع، پسره به مامورین گفته است من هیچ منظور سوئی از مخفی کردن این دخترخانم نداشتم. من همیشه موقع سفر، وسائلی را که لازم دارم می ریزم توی چمدان و راه می افتم!

پارازیت خوب و بد

هشت نه ماهی می شود که جمهوری اسلامی روی امواج تلویزیونی، پارازیت پخش می کند تا مردم ایران و ایرانی های ساکن اروپا، به شبکه های منحرف، از خدا بی خبر و زیان بخش صدای آمریکا، بی بی سی و رادیوی آلمان دسترسی نداشته باشند.

طی این مدت، تعدادی از پزشکان بی اطلاع، هشدار داده اند که پارازیت برای سلامتی مردم، بخصوص زنان باردار مضر است و علاوه برآنان، سازمان های بین المللی نیز به زبان خوش و ناخوش از ایران خواسته اند که این پارازیت اندازی را قطع کنند و دسترسی مردم به اطلاعات را مختل نکنند.

بنده از سیاست چیزی سرم نمی شود و به آن کاری ندارم، اما از پزشکانی که پارازیت را مضر می دانند می پرسم: خبر دارید که تلویزیون صدای آمریکا نیز یک برنامه طنز دارد به نام پارازیت که میلیون ها بیننده دارد؟

چطور است که پارازیت آمریکا خوب است، اما پارازیت جمهوری اسلامی بد؟ یک بام و دو هوا که نداریم، داریم؟!

مستأجر

مستاجر: این چه حرفیه حسن آقا؟ از کجا بیارم اجاره را دو برابر بپردازم؟

صاحبخانه: مگر نشنیده ای که امسال سال همت مضاعف و کار مضاعف است؟

مستاجر: چرا شنیده ام.

صاحبخانه: پس لابد نمی دانی که مضاعف یعنی دو برابر؟

مستاجر: چرا، اینقدرها عربی سرم میشه، ولی آقا فرموده اند همت مضاعف و کار مضاعف نه که  اجاره خانه مضاعف .

صاحبخانه: وقتی بنده اجاره خونه رو دو برابرکنم، می فهمی که کار مضاعف یک شعار خشک و خالی نیست. تازه شاید مجبور بشی سه برابر کار کنی که اجاره خونه تو بپردازی!

برای کاهش مصرف آب…

تازه حمام کردن با کاسه و لگن بهداشتی تر از دوش گرفتن هم است. چون وقتی انسان می رود زیر دوش، به علت فشار آب، میکروب هایی را که توی آب است نمی بیند و آن نامردها هم هر جنایتی که از دستشان ساخته باشد، کوتاهی نمی کنند. در حالی که وقتی انسان کاسه کاسه آب بریزد سرش، اگر میکروبی چیزی توی کاسه باشد، آدم می بیندش، یقه اش را می چسبد و با فحش و فضیحت از توی کاسه می اندازدش بیرون!

 

کنفرانس حرف های قشنگ، قشنگ

در بن، پایتخت سابق آلمان، کنفرانسی برگزار شد که هدف اصلی آن پرداختن به عدم رعایت حقوق بشر در برخی از کشورهای جهان از جمله ایران بود.

در این کنفرانس هرچه حرف خوب در دنیا هست، زده شد از جمله اینکه :  بشر را باید داخل آدم حساب کرد، حقوقش را باید رعایت کرد.چقدر خوب است که زمامداران جهان آدمهای خوبی باشند و چقدر بد است که حکام جهان آدمهای بدی باشند و و و.

من که در این کنفرانس شرکت نداشتم، ولی تصور می کنم در پایان این کنفرانس مراسم دعا و نیایش نیز برگزارشده باشد و همه از خداوند خواسته باشند که از خزانه غیبش یک دانه رهبر خوب نصیب کشورهایی کند که رهبرشان خوب نیست  و یک عدد رئیس جمهور خوب نیز نصیب کشورهایی بفرماید که رئیس جمهورشان بد است!

اگر فروغ فرخ زاد زنده بود، به شعر”کسی که مثل هیچکس نیست” یک بیت نیز اضافه می کرد که: و من چقدرکنفرانس های خوب را دوست دارم…

 

آش با جاش!

بسیاری از ما ایرانی ها فکر می کنیم با نذر و نیاز، به همه خواسته هایمان می رسیم. به این دلیل، نه فکر می کنیم و نه کار، فقط خرما نذر می کنیم که خدایا خودت کمک کن ما پولدار بشیم!

در میان ما اما، هستند کسانی که اینطور فکر نمی کنند و مغزشان را به کار می اندازند. این عده معتقدند اگر آدم بتواند صندوق پر از پول نذورات را از جا دربیاورد و با وانت بار به نقطه امنی منتقل کند، احتمالا آنقدرگیرش می آید که احتیاجی نباشد از آن به بعد به خدا التماس کند!

سازمانی که این صندوق ها را درگوشه و کنار تهران نصب کرده نیز ضمن اینکه این تیپ افراد را می شناسد، می داند که این صندوق ها نه تنها معجزه ای نمی توانند بکنند، بلکه در دفاع از جان خویش نیز عاجزند. در نتیجه برای جلوگیری ازکار چنین افراد نامحترمی، صندوق نذورات را با زنجیر به نرده ها می بندد تا چنین آدمهائی آش را با جاش نبرند!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.