دوستی چند جلد کتاب به شهروند هدیه کرده است. در کارتن کتاب ها یک نسخه روزنامه هم هست. “تهران مصور” تاریخش شنبه ۲۰ امرداد ۱۳۵۸ است. سال نخست انقلاب، گوشه‌ی بالای صفحه هم انگار خواسته باشد تسلیت بگوید بر نوار مشکی‌ای نوشته است:

فوق العاده آزادی مطبوعات ۱۰ ریال.

و عکس اصلی صفحه هم دیوی داس به دست است که برای درو کردن قلم آمده است.

تیتر اصلی‌تر هم این است: “آزادی در خطر است!”

paper-1و بعد!

“یورش حکومت نظامی وار به مؤسسات مطبوعاتی و دستگیری روزنامه نگاران گام نخست برای ایجاد فضای اختناق و دیکتاتوری است…”

و بعد این تیتر:

دیکتاتوری و خفقان ملی شد و زیر تیترش، توقیف خودسرانه‌ی مطبوعات محکوم است.

در گوشه ی بالای صفحه هم می خوانیم:

مقاله هایی از: احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، احمد کی‌نژاد، حسین رهرو، مسعود بهنود.

در این فوق العاده‌ی چهار صفحه‌ای در برابر انقلابی که می‌خواهد دیکتاتوری و خفقان را ملی کند، این خبرها و مقاله‌ها را می‌خوانیم، با این که خلاصه کردن شان آسان نیست، اما چاره‌ای جز این ندارم:

خبر روی جلد:

آخرین خبر:

چاپخانه فتح شد!

ساعت ۱۵:۲۰ جمعه

تهران مصور شنبه ۲۰ امرداد منتشر شده است، همین شماره‌ی فوق العاده را می‌گویم و حادثه روز پیش جمعه ۱۹ امرداد ۱۳۵۸ رخ داده است:

در خبر می‌خوانیم:

سرانجام پس از سه روز تحصن کارگران چاپ یادگاران (آیندگان) و گروهی از نویسندگان و دیگر کارکنان روزنامه ها که حاضر نبودند محل کار خود را ترک کنند، پس از تهدید مقامات از جمله بسیج گروه‌ های چاقوکش و زیر فشار گذاشتن گروه های متحصن، پاسداران با خشونت بسیار توانستند چاپخانه را در اختیار بگیرند و گروه ‌های متحصن را دستگیر کردند و با خود بردند. به این ترتیب ۳۶ تن از کارکنان آیندگان دربندند و از آنها که بعضی‌هاشان نیز زخمی شده‌اند، خبری در دست نیست. از میان این عده ۱۱ تن از کارکنان تحریریه آیندگانند و بقیه کارگران و کارمندان این مؤسسه. در همان صفحه نخست زنده یاد غلامحسین ساعدی در مطلبی با این نام “شاه هم نتوانست” از جمله نوشته بود: «دولت یا دقیق‌تر، قدرت حاکم فعلی با به بند کشیدن مطبوعات بی‌طرف و مترقی، ماهیت اصلی خود را با وقاحت کامل نشان داد. نشان داد دولتی که خود را دولت انقلاب می‌نامد چه فاشیست و ضد انسانی است و چگونه برای تسلط اختناق دسیسه ها می‌چیند.»

paper-2ساعدی در ادامه می‌نویسد:

«شاهد بودیم که چه رفراندوم بی ربطی راه انداختند و دیدیم چه نخبه های حیرت آور و  شیخ‌ها‌ی بی نام و نشان مسئله‌گو را از صندوق ها بیرون کشیدند تا سرنوشت نامه سیاهی نه تنها برای نسل حاضر که برای نسل های بعدی رقم بزنند، نخبه‌هایی که بیشترشان تنها در روضه خوانی و ذکر مصیبت صلاحیت دارند و هنوز بوی گند این فضاحت فرو ننشسته که به بهانه‌های واهی و ربط دادن باد قولنج به درد شقیقه به مطبوعات حمله کردند و روزنامه نگاران و کارکنانی که بی هیچ چشم داشت برای به وجود آوردن فضای آزاد برای بیان و اندیشه می‌کوشیدند به زندان کشیدند.»

ساعدی می نویسد: «اکنون وظیفه‌ی تمام آزادمردان و آزادزنان است که در مقابل این یورش تنها به حالت تدافعی قناعت نکنند، آنها نیز یورش بیاورند، یورش در برابر یورش، حمله در برابر حمله… و نشان دهند که مشتی تازه به قدرت رسیده نمی‌توانند هر طوری که دلشان خواست پشتک وارو بزنند و دوباره استبداد را بر سرتاسر وطن مستولی کنند.»

در همین صفحه می خوانیم:

معیار آزادیخواهان:

یکشنبه ۲۱ امرداد ساعت ۱۸ جلو دانشگاه تهران راهپیمایی اعتراض تا جلو نخست وزیری…

نام نوشته‌ی احمد شاملو هم این است: “ارتجاع، انقلاب را به بیراهه می‌کشد”

شاملو می‌نویسد:«حرف ما به جایی نمی‌رسد. گوشی بدهکار هشدار ما نیست. ارتجاع انحصار طلب که به سختی گرفتار توهم پیروزی شده، انقلاب را به بیراهه می‌کشد… در حالی که از وحشت دموکراسی مشت بر در و دیوار می‌کوبد در پی آن است برای حفظ قدرتی که با تحریک تعصبات خام اندیشان به دست آورده همه‌ی امیدهای انقلاب را قربانی کند. از بیداری توده‌هایی که خوابگرد‌وار چشم به وعده‌های میان تهی او دوخته‌اند در هراس است و ناگزیر هر صدای بیدار کننده و آگاهی دهنده‌ای را فریاد ابلیس به قلم می‌دهد و تعزیر و تکفیر می‌کند.»

شاملو در بخش دیگری از یادداشت اش می نویسد:

«حکومت بر جامعه نیازمند برنامه و برش و تعقل است. با زدن و بستن و هیاهو و مغلطه می‌توان یک چند بی‌خبران را فریفت اما جامعه را، سراسر بی‌خبران تشکیل نمی‌دهند. آیا به عاقبت آنچه می‌کنید اندیشه کرده‌اید؟

هیاهویی که شما خود در‌افکنده‌اید بیدار کننده‌تر از همه‌ی آن چیزهایی است که ما بتوانیم بگوئیم و بنویسیم و به احتمال بسیار در اردوی ارتجاع خواننده و شنونده ای نیز ندارد.

آیا خود به آنچه می‌کنید می‌اندیشید؟ برای شما از هیچ طرف راه نیست؟»

و حسین رهرو (فرج) در نوشته‌ای با نام “در فصل زرد خیانت” می نویسد:

«آنها مطبوعات مترقی را تعطیل می‌کنند، آنها آیندگان را اشغال می‌کنند، آنها تهران مصور را تهدید می‌کنند، آنها اجتماعات سیاسی را با منطق چماق و مشت به هم می‌زنند، آنها مانع تشکیل مجلس مؤسسان شدند، آنها با نمایشی سراسر خنده مجلس خبرگان را صحنه گردانی می‌کنند، آنها کاندیدا می‌دهند، آنها انتخاب می‌کنند، آنها در کردستان، خوزستان، شمال و جنوب ایران مردم را قتل عام می‌کنند، آنها کابینه تشکیل می‌دهند، آنها فقر را ملی می‌کنند، آنها فعالان سیاسی مخالف دولت را دستگیر و زندانی و شکنجه می‌کنند…»

جلد 1502

جلد ۱۵۰۲

رهرو در ادامه می نویسد:

«ترس از آن شماست. ترس از آن ضعیفان است. ما قوی هستیم… به انقلاب خیانت شده است اما انقلابی دیگر در راه است. احیای دیکتاتوری و بازسازی سنگرهای ویران شده، سیاست اجتناب ناپذیر شماست، این را حالا ما دیگر خوب می دانیم، اما این را هم بهتر است شما بدانید که تاریخ تنها برای بار اول تراژیک است و تکرار هر واقعه تاریخی، حتی دیکتاتوری که شما درصدد احیای آن هستید چیزی جز مضحکه‌ی دلقکان پیر نیست!»

اینها قطره ای است از دریای حرف ها و هشدارهایی که زده شد و داده شد و هیچ کس به جدّ نگرفت و نخواند و نشنید و نتیجه همین شتری است که امروز بر در خانه‌ای نیست که نخوابیده باشد.

اگر جلوی جوی‌های کوچک دیکتاتوری گرفته شده بود، اگر ملت برای هر تحمیل حکومت گونه‌ای مقاومت ملی را دامن می‌زد و برخی حزب‌ها و گروه‌ها به بهانه‌ی ضد امپریالیست بودن آخوندها روسری بر سر زنان را توجیه نمی‌کردند، و یا از هزار تجاوزگری و جسارت دیکتاتورانه‌ی رژیم به راحتی نمی‌گذشتند چه بسا امروز سرنوشت ما مردم، این مصیبتی که دچارش هستیم نبود.
آیا ما مردم به حرف‌ها و هشدارهای امروزی اهل فکر و اندیشه و فرهنگ و فرهیختگی توجه می‌کنیم؟
آیا به داخلی‌های در زندان و یا به خارجی‌های در تبعید که همچنان در این سی و چند سال با هوشیاری هشدار داده‌اند گوشه‌ی چشمی داریم؟!
امید که داشته باشیم!