خسرو آهنگر

جمشید مهر

  بیداری جنبش مردمی ایران بعد از انتخابات ۲۲ خرداد و پی آمدهای آن در خارج از کشور، مسائلی را در مقابل فعالان سیاسی اجتماعی و مردمی قرار داده است، که بدون درنگ در آنها، نمی توان راهکارهای مناسبی برای پیشروی و گسترش جنبش مردمی کشور ما طرح کرد.

اگر از نگاهی صرفا دمکراتیک و عمومی به جنبش کنونی نظر بیندازیم، چهار ضعف بزرگ را می توان در آن مشاهده کرد:

۱ـ پایه این جنبش به حد کافی و وسیع و در ابعاد جغرافیای سیاسی ایران گسترش پراتیکی نداشته و این امر بجز استثنای شهر تهران، در شهرهای کوچک و به لحاظ اهمیت، کلان شهرهای ایران عمومیت نیافته است.

۲ـ کارگران و تهیدستان شهری و روستایی، شرکت ناچیزی در این جنبش دارند و هنوز در اندازه و قواره خود به میدان نیامده اند.

۳ـ ملیتهای ساکن ایران و بویژه ملت پرتعداد و تاثیرگذار آذری و شهر مهم تبریز دخالت کمی در آن داشته اند.

۴ـ عنصر آگاهی، دخالتگری و سازماندهی سیاسی، هنوز حداقل های لازم را فراهم نیاورده است و این امر خود را در عدم غلبه گفتمان سکولار، لائیک، تکثرگرا، هویت طلب، چند گانه و ضد سرمایه داری نشان میدهد.

توضیحات فشرده و مختصر بالا، که به مشکلات جنبش مردمی در بزرگترین ضعفهایش مربوط می شود، چه ارتباطی با جنبش خارج از کشور دارد و چرا به آن اشاره کردیم. همبسته بودن جنبش خارج با جنبش داخل کشور و تاثیر مستقیم ایندو بر همدیگر و بویژه دومی بر اولی، امری کاملا بدیهی و آشکار بوده و نیازی به توضیحات بیشتر در این زمینه احساس نمی شود. این جنبش در عمومیت خود یک جنبش ضد استبدادی و دمکراتیک است، و تجربه این دور مبارزات مردم بار دیگر نشان داده است که برای براندازی نظام اسلامی، یک نیروی توده ای وسیع و گسترده، با ریلهای گوناگون عمومی، طبقاتی، ملی، اجتماعی و هویتی مورد نیاز است. این مهم در عین حال فصل مشترک همه جنبشهای نامبرده نیز می باشد. مخالفت با خصلت مذهبی، ایدئولوژیک و استبدادی حکومت، بیان یک نه مشترک و عمومی از طرف مخالفان آن نیز می باشد. بنابراین در مبارزه علیه رژیم اسلامی، این وجه نفی کننده آن اهمیت حیاتی و تعیین کننده دارد، که بدون توجه به آن امکان گردآوری نیروی میلیونی فلج کننده و خرد کننده رژیم اسلامی ناممکن می شود. پس نیاز به سازماندهی در سطوح مختلف و دخالتگری در عرصه های متفاوت  داریم، تا بتوان به این وجه از مبارزات جنبش مردمی ایران پاسخ دهیم. این امر هم در داخل و هم در خارج به یکسان، اما با تفاوتهایی در اشکال و شیوه های آن می تواند در نظر گرفته شود.

البته ناگفته روشن است که این نگاه به گسترش جنبش مردمی ایران نمی تواند تکرار تجربه های “همه با هم” نظیر انقلاب بهمن ۵۷ باشد. شکست آن انقلاب و درسهای آن، در مقدمه همین گفتار خود را بیان کرده است. پس حدی از مطالبات که امکان هیچگونه حکومت مذهبی، ایدئولوژیک، موروثی و استبدادی را فراهم آورد و تاریخ ایران را همچنان در دایره شیطانی حکومتهای خودکامه و استبدادی قرار دهد، لازم است. این وجه اثباتی و دمکراتیک جنبش نیز، هم در داخل و هم برای خارج که امکان طرح باز و بدون ریسک همه مطالبات را دارد، از اهمیت زیادی برخوردارست.

 

خارج از کشور و مبارزات مردم ایران

 

حال با توجه به موارد بالا، نگاه کوتاهی به خارج از کشور بیندازیم. ما با یک جمعیت حدودا چهار میلیونی در خارج از کشور روبروئیم، که در اندازه خود یک کشور کوچک را به لحاظ جمعیتی نشان می دهد، البته با جزایری پراکنده و کاملا جدا از هم. در جنبش بیداری اخیر مردم ایران، دخالت پراتیکی ایرانیان خارج، درمبارزات مردم ایران را، در همه جا و در همه نهادهای اجتماعی، از خانواده تا تشکلهای ایرانیان و نسلهای اول و دوم ایرانیان، می توان دید. ولی همانگونه که اشاره رفت، این حمایت معنوی هیچگاه نتوانست به یک حمایت و جنبش پراتیکی دخالتگر، در خارج از کشور منجر شود.

بررسی و درک جامعه شناسانه این پدیده، بویژه از آن جهت ضروری است که عدم اجتماعی شدن مبارزات و تشکلهای تاکنونی خارج از کشور به آن مربوط است. این امر، هم در ساختار، هم در مطالبات، اهداف و جهتگیری های آن رل مهمی ایفاء می نماید.

ما به بعضی از سئوالات و مسائل در این رابطه اشاره می کنیم، نه از آن جهت که هم اکنون به بررسی جامعه شناسانه آن در یک گفتارکوتاه و با موضوع متفاوت می خواهیم بپردازیم. این سئوالات کمک می کند تا در طرح مطالبات، اهداف و ساختارها، به فشار آنها برخود واقف شده و آنرا در محاسبات خود وارد نمائیم و این امر در عین حال ضرورت آن نیروی گسترده برانداز لازم را خاطرنشان می کند، که می بایست برای تغییر رژیم به میدان بیاید و فراموش نکنیم که این جمعیت میلیونی با نیمی از جمعیت ۷۰ میلیونی ایران رابطه خویشاوندی، دوستی، اقتصادی و اجتماعی دارند. آنهم از نوع نزدیک و مستقیم آن. رفت و آمد به ایران.

صورت مسئله را مجددا مرور کنیم، چرا جمعیت میلیونی خارج از کشور به نسبت توان کمی و کیفی اش به حمایت پراتیکی گسترده از جنبش مردمی ایران برنخاست؟ و روند دخالتگری محدود آن که البته در تمامی دوران سی ساله رژیم اسلامی گسترده ترین حرکات اعتراضی خارج از کشور محسوب می شود،ـ ماه به ماه کاهش یافته و محدودتر شده است؟

آیا رفت و آمد اکثریت میلیونی جمعیت خارج از کشور به ایران و مشکلات سیاسی- امنیتی، اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، روحی و ملاحظات مربوط به آن نقش تعیین کننده دارد؟ اهمیت و تاثیرات این موضوع آنقدر واضح، آشکار، همگانی و در اطراف همه ما جریان دارد که نیازی به تشریح بیشتر احساس نمی شود.

آیا غلبه فرهنگی و سیاسی نسل اول مهاجر و تبعیدی در خارج و ویژگی انفعال سیاسی ناشی از نسل شکست خورده انقلاب بهمن که مربوط به همین نسل است، تعیین کننده است؟ فراموش نباید کرد که این نسل چه قبل از انقلاب، چه در دوران انقلاب و بعد از آن، جنگ و صدمات ناشی از آن، زندانها، شکنجه و اعدام و … بیشترین و سنگین ترین هزینه ها را متقبل شده است. انفعال سیاسی، نوع نگاه رایج سیاسی و اجتماعی متعلق به این طیف است. جنبش اخیر توانست هم در ایران، هم در خارج تلنگری براین انفعال سیاسی وارد نماید و بخش کوچکی از آنرا در خارج مجددا فعال نماید.

آیا علت دیگر می تواند انتگراسیون عمقی ایرانیان مقیم خارج در هویتهای ملی کشورهای مقیم بوده باشد، که مسائل ایران برای آنها خصلت فرعی و ثانویه پیدا کرده باشد؟ اگر هم این موضوع تاثیر داشته باشدـ که قطعا دارد ـ تفاوت نسلها، بویژه نسل اول از نسل دوم مهاجران و تبعیدیان چرا آنگونه که باید و شاید عمل نمی کند؟ فی المثل انتگراسیون نسل دوم، عمقی تر و هویتی تر از نسل اول است ولی ما واکنشهای متناسب شرایط را نه تنها از نسل دوم، که حتی از نسل اول نیز مشاهد نمی کنیم.

همانگونه که اشاره رفت ما هنوز یک بررسی جامعه شناسانه کامل از رفتارها و واکنشهای ایرانیان خارج از کشور را در اختیار نداریم، ولی سئوالات بالا که به وفور در حول و حوش همه ما جریان دارد، نگاه های گوناگون را با ارزیابی نسبی از تحولات خارج و نحوه تاثیرگذاری در آن نشان می دهد. مخاطبان ما در خارج، نسبت به مقوله ایران و تحولات آن و واکنشهای آن به مثابه ایرانیان متعلق به طبقات، گروهبندی های اجتماعی و هویتی گوناگون، تاثیرات مهم و زیادی بویژه در ایران دارند. ما می بایست به درگیر شدن با این پدیده، تاثیرپذیری در مسائل آن اهمیت وسیعتری قائل شویم و آن را در سیاستگزاری هایمان وارد کنیم. امری که تاکنون نسبت به آن غفلت کرده ایم. اگر اجتماعی شدن در خارج و در تشکلهای خارج مطرح باشد، بدون وارد شدن در این مسئله حیاتی، ناممکن است. هر چند این اجتماعی شدن را نیز با توجه به مشکلات و مسائل طرح شده در بالا، باید در داخل گیومه فهمید! اگر اجتماعی شدن تشکلهای موجود در لحظه کنونی، در بهترین حالت داخل گیومه است، پس پایه اجتماعی تشکلهای موجود و جنبش خارج از کشور در کجا قرار دارد؟

 

پایه اجتماعی تشکل های خارج

 

بدون تردید مهمترین پایگان اجتماعی خارج از کشور، الیت سیاسی، اجتماعی و هویتی مهاجر و تبعیدی است که در تمام سی سال گذشته، مشعل مخالفت سیاسی، اجتماعی، هنری، فرهنگی، جنسیتی، ملی و هویتی با نظام اسلامی را روشن نگه داشته است. این بخش از جامعه ایرانیان خارج از کشور به لحاظ کمی، لایه بسیار نازکی را شامل می شود، ولی به لحاظ کیفی، دستاورهای بسیار با ارزشی در همه عرصه های یاد شده و بویژه در ضدیت با نظام اسلامی از خود نشان داده است.

پایگان مهم دیگر در خارج از کشور، پناهندگان سیاسی هستند. در این سی سال، پناهندگان جواب نگرفته، میلیتانت های این جنبش بودند. هنوز هم هستند. در حال حاضر نیز ما با دور دوم سیل پناهندگان به خارج روبروئیم و می بایست برای کمک به خود سازمانیابی آنها مجهز گردیم. این بخش از جمعیت خارج از کشور تا زمانی که پاسخ مثبت و یا اقامت دائم دریافت نکرده، به دلیل هویت خود ویژه شان و برای اثبات این هویت ویژه خود، ضدیت طبیعی با رژیم اسلامی را به یک ضدیت اعتراض و مبارزاتی تبدیل می کند. همانگونه که اشاره رفت این بخش از جمعیت به طور واقعی، بخشی از اجتماعی بودن و یا شدن تشکلهایمان را بیان می کند. آنها نیز پس از دریافت پاسخ مثبت و یا برخورداری از اقامت دائم، وارد کاتاگوریهای تقسیم شده ایرانیان خارج از کشور می شوند، که مختصر به آن اشاره رفت.

دانشجویان و جوانان بخشهایی از ایرانیان خارج از کشور بودند که در بیداری اخیر جنبش مردم ایران، تکان خوردند، البته نه با وسعت و عمومیتی که در ایران بود. جوانه جدیدی در خارج زده شد و این اهمیت زیادی برای جنبش خارج از کشور دارد. این بخش از جمعیت خارج تا قبل از جنبش اخیر هیچ جا پائی در آن نداشت و هم اکنون نیز به دلیل طولانی و فرسایشی شدن این جنبش از اوج و گستردگی اولیه آن شدت کاسته شده است. این جمعیت، آمادگی آن را دارد که با هر برآمد و جوشش مردمی در ایران، همچنان وسیعاً در خارج و در حمایت از مبارزات مردم ایران فعال شود. کمک به درگیر کردن دائمی این بخش از دانشجویان و جوانان با تشکلهای هم اکنون موجود از اهم وظائف متقابل این دو بخش است.

بدون تردید، زنان پیگیرترین و فعال ترین بخش جمعیت سیاسی و اجتماعی ایرانیان را همانگونه که در ایران، در خارج هم تشکیل می دهند. بیشترین ضدیت با نظام اسلامی از طرف این بخش از ایرانیان صورت گرفته است. نقش آگاهگرانه و سازمانیافته جنبش مستقل زنان، اهمیتی بسزا در مبارزات نه فقط سیاسی، بلکه اجتماعی و فرهنگی خارج بجا گذاشته است. این امر به دلیل وجود تبعیض جنسیتی در جامعه جدید ـ البته با یک تفاوت کیفی نسبت به ایران اسلامی ـ موجب شده است تا ابعاد تبعیض جنسیتی تنها در نظام اسلامی و محدوده وحشیانه آن درک نشود و ابعادی گسترده تر پیدا نماید. تشکلهای هماهنگی “در نه به جمهوری اسلامی” دارای هویتی تودرتو با تشکلهای زنان و جنبش مستقل آن می باشند و می بایست با گاردی کاملا باز در ارتباط، هماهنگی و همگامی با آن قرار گیرند. محدودیتهایی که در خصوص ایرانیان خارج از کشور طرح شده اند، در این خصوص نیز عمل کرده است.

بنابر این همانگونه که اشاره رفت ما با یک جامعه چند میلیونی ایرانی در خارج روبروئیم که به طور عمومی حامی معنوی جنبش ضد استبدادی ـ دمکراتیک مردم ایران است و با رشته هائی مستقیم و غیرمستقیم با مردم در داخل پیوند داشته و در افکار عمومی آنها تاثیر گسترده ـ بویژه تاثیر سیاسی و فرهنگی ـ می گذارد. بخشی از این جمعیت، همگام با جنبش مردم ایران، در خارج از کشور به حمایت فعال از این مبارزات برخاستند. این جمعیت، به دلیل انتگراسیون گسترده با کشورهای میزبان، امکان تاثیرگذاری و دخالتگری در کشورهای خارج را بالقوه داراست و می تواند کمک بزرگی برای حمایت از مبارزات مردم ایران در خارج باشد.

 

سقف یا کف مطالبات؟

 

مقدمات مختصر بالا کمک می کند که ما رئوس و اشکالی را برای فعالیت، همکاری، هماهنگی و همگامی فراهم آوریم که بتوانیم نگاه دمکراتیک بخش مهمی از مردم ایران را آنگونه پژواک دهیم، که بتواند همه جلوه ها، رنگها و تمایلات ضد جمهوری اسلامی را به صورت موزائیک در خود پوشش دهد. به گونه ای که گرایشات و هویت های گوناگون بتوانند در درون آن جولان کنند و رنگین کمانی از جنبشهای گوناگون اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ملی و هویتی در آن سیالان داشته باشند. این ممکن نمی گردد، مگر با طرح پاره ای از خواسته های دمکراتیک فراگیر و عمومی و رئوس کلی خواسته ها و مطالبات که حول آن توافق عمومی وجود دارد و می تواند مبنای وحدت هر چه بیشتر و هماهنگی گسترده تر تشکلهای دمکراتیک قرار گیرد. بنابراین، نه سقف خواسته ها، شعارها و مطالبات، که تاکتیک های حداکثری از آن استنتاج می شود و امکان جمع آوری گسترده نیرو را به حداقل می رساند، بلکه کف مطالبات، خواسته ها و شعارهای حداقلی تا امکان حداکثری توان و ظرفیت جنبش را به فعل درآورد.

اگر از این نگاه به همگامی بنگریم، مطالبه محوری ما می بایست “نه به جمهوری اسلامی  نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد” باشد. این شعار یا خواسته، این امکان را فراهم می آورد تا تمایلات، گرایشات و نحله های گوناگونی که با کلیت جمهوری اسلامی در لحظه کنونی ضدیت دارند، بتوانند آنگونه که خود می فهمند، تفسیر و تاویل می کنند و تاکتیک های متفاوتی می گزینند، حول این مطالبه مانور و شنا در مسیرهای گوناگون داشته باشند، ولی کر واحدی بخوانند.” نه به جمهوری اسلامی”

این مطالبه حداقلی، کلی و عمومی، به همراه خواسته های دمکراتیک فراگیر و عمومی مورد توافق نظیر جدایی دین و ایدئولوژی از دولت، آزادیهای بی قید و شرط سیاسی، برابری جنسیتی زنان با مردان در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ……، دست همه ما را برای هماهنگی و همگامی با جنبشها و تشکلهای دیگر باز کرده، گسترش کمی و کیفی جنبش خارج از کشور را ممکن می گرداند، امکان اجتماعی تر شدن را فراهم می آورد و اکو و پوشش لازم را برای بخش دمکراتیک مردم ایران ایجاد می نماید.

در همین راستا، دو نمونه موفق از حرکتها تجربه شده است. آکسیون دن هاگ هلند و استقبال تشکل های ما در رابطه با بخشی از جنبش مستقل زنان، پذیرش بلاشرط آنان و سازماندهی مستقل آنان و همگامی با همدیگر و دیگر، توافق میدانی و مضمونی با ارزش در ژنو سوئیس با تشکل هایی که هنوز به “نه به جمهوری اسلامی” باور نداشتند. این توافقات و تجارب ناشی از آن، برای هماهنگیهای مضمونی و میدانی در شهرهای گوناگون و حتی حرکات مرکزی کلیدی در آینده، اهمیت زیادی دارد و می بایست از آن استفاده بهینه صورت گیرد، تا بتوانیم با بیشترین تجمع و نیرو حمله به عمود و خیمه نظام اسلامی را هماهنگ نمائیم.

 

چند نکته در مورد ساختار و مسئله بدیل

 

حرکت تا کنونی ما، تلاشی بود که عموماً به شکل افقی و ظاهرا بدون رهبری و هماهنگی واحد و به صورت توافقی ـ پروژه ای پیش رفت. همینطور باید اشاره کرد که از نقاط قوت شیوه فعالیت تا کنون ما، یکی نیز این بود، که خود را در مقابل سئوال بدیل نظام اسلامی چیست؟ قرار نداد. این سئوال بدیل خصلت چند هویته و تکثرگرای، تشکلهای همگام در “نه به جمهوری اسلامی” و ویژگی جنبشی آنرا بی معنا می کرد، زیرا به محض آنکه بحث بدیل به مضمون کار این جنبش وارد شود، تهی شدن گرایشات و تمایلات گوناگون از هویتهای خود را موجب شده و سکته عمومی حرکت را به بار می آورد. بنابراین موفقیت این حرکت در خصلت نفی کننده و مطالبه دمکراتیک حداقلی آن قرار دارد. امروز تثبیت همین موضوع، دستاورد بزرگی است.

اما این دستاورد همانگونه که اشاره رفت، به صورت توافقی ـ پروژه ای پیش رفت و به نظر میرسد که فعلا چاره ای جز اتخاذ شیوه تاکنونی سازماندهی (خارج از آنکه نقاط ضعف و قوت آن چه باشد و یا ایده آل و یا نامطلوب باشد) نداشته باشیم. تنوع و تعدد تمایلات، گرایشات و نحله های فکری، سیاسی، هویتی و …. ایجاب می کند که حداقل، آغاز حرکت کنونی ما اینگونه باشد. این نقطه قوت ماست چون امکان تجمع را گسترده می نماید، هر چند تمرکز سیاسی را کاهش می دهد، و امکان دخالتگری سریع و با شتاب را ضعیف می نماید.

در عین حال نباید نادیده گرفت که این نوع سازماندهی، چون بر پایه توافقات قرار دارد، تنها می تواند حول حداقل ها، توافق را حاصل نماید. این هم نقطه قوت آنست هم نقطه ضعفش. نقطه ضعف است زیرا امکان توافق حول مسائل مهم را به دلیل اختلافات ناممکن می کند و آنرا به حاشیه می راند و یا از دستور خارج می نماید. تجربه ما حول مسائل مهمی مثل بدیل، زنان، ملی، پرچم، نمونه های تنش زائی از ایندست بوده اند،که در آینده نیز آنها را شاهد خواهیم بود. همچنین نباید فراموش کرد که در بخشی از این مسائل نیز توافق صورت می گیرد ولی تمایلات و گرایشاتی تمکین یا سکوت می کنند. به هر حال این سیستم نیز به طور نسبی پیش می رود.

به لحاظ عملی نیز در مدت گذشته، ما نوعی کمیته هماهنگی داشته ایم که به طور واقعی، نقش هماهنگی، دخالتگری و سرویس دهی را به تشکلها و کانون های دیگر ایفا کرده است. بدون هماهنگی و حدی از تمرکز توسط دوستان و رفقای هانوفر، کارها در همین حد از کمیت و کیفیت مقدور نبود.

تکمیل همین ساختار و سازماندهی تاکنونی و تلاش برای فائق آمدن بر بعضی از ضعف های آن، تنها در خود مختاری کامل تشکلها و کمیته های عضو امکان پذیرست. تشکلهائی که این امکان را دارند که در چارچوب عمومی حرکت، مسائل مطالباتی، تاکتیکی سازماندهی را آنگونه که خود تعریف می کنند، هویت دهند و به پیش ببرند. نمونه برجسته این موضوع را می توان در سازماندهی آکسیون ژنو سوئیس دید. آکسیونی که با پیش کشیدن تاکتیکهای جدید، طرح مطالبات رادیکال ـ دمکرات مسئله ملی و هماهنگی مضمونی و میدانی با دیگر نحله های جنبش دمکراتیک خارج از کشور، به غنا و گسترش جنبش ضد رژیم اسلامی و خواسته های دمکراتیک مردم ایران، نمود تازه ای داد.

آیا با آکیسون ژنو، ما تنها شاهد یک رخداد استثنائی بوده ایم؟ یا ظهور یک نقطه عطف در مبارزات خارج از کشور را شاهدیم؟

نقش و دخالت ما، مسلماً در این سویه سئوال بی تاثیر نخواهد بود. با دخالتگری مثبت تلاش کنیم این تجربه را به یک نقطه عطف در جنبش خارج از کشور برای گسترش حمایت از جنبش دمکراتیک مردم ایران تبدیل کنیم.

 

                                                           ۱۲ مارس ۲۰۱۰