یکشنبه ۲۶ اکتبر جشنواره جهانی نویسندگان (هاربرفرانت) شاهد حضور دو نویسنده ی مهاجر موفق بود. راوی هاج (۱)  از کانادا و جونو دیاز (۲) از جمهوری دومینیکن (امریکا)،  …


شماره ۱۲۰۱ ـ پنجشنبه ۳۰ اکتبر ۲۰۰۸


 

یکشنبه ۲۶ اکتبر جشنواره جهانی نویسندگان (هاربرفرانت) شاهد حضور دو نویسنده ی مهاجر موفق بود. راوی هاج (۱)  از کانادا و جونو دیاز (۲) از جمهوری دومینیکن (امریکا)، هر دو برندگان جایزه های مهم ادبی در امریکای شمالی و جهان زبان انگلیسی. 

از راوی هاج علاوه بر چند داستان کوتاه دو رمان "بازی دونیرو" (3) و "سوسک" (4)  منتشر شده که هر دو، هم در سطح ملی و هم جهانی، با اقبال روبرو شده اند. "بازی دونیرو" جایزه ی بهترین رمان سال زبان انگلیسی را از نمایشگاه جهانی کتاب در برلین گرفته است که هم به لحاظ مادی جایزه صد هزار یورویی است و هم از منظر معنوی از مهمترین جایزه هایی است که به رمان های انگلیسی زبان داده می شود. علاوه بر آن "راوی" نامزد سه جایزه ادبی مهم کانادا ـ جوایز ادبی راجرز، گیلر، و گاورنر اوارد ـ بوده  و برای سال ۲۰۰۸ نیز هست.

جونو دیاز نیز که با انتشار مجموعه داستان "غرق" (5) توجه ادب دوستان آمریکای شمالی و جهان را به خود جلب کرده بود، حالا  با رمان خواندنی "مختصری از زندگی شگفت اسکار وائو" (6) به جایزه ی ادبی مهم پولیتزر دست یافته و به شکل باور نکردنی مورد استقبال ادب دوستان و خوانندگان قرار گرفته است.

 

راوی هاج در حال امضای کتابش

حضور راوی و جونو در پس از ظهر یکشنبه در جشنواره ی جهانی نویسندگان در تورنتو که از امیدهای آینده نوبل ادبیات شمرده می شوند، غنیمتی بود . در این نشست ادبی گردانندگی گفت وگوی روی صحنه با راوی و جونو را "راشل گیس"(7) برعهده داشت، که به زیبایی آن را به انجام رساند.

راشل از راوی هاج پرسید، در رمان "سوسک" آدمهای داستان از دیکتاتوری سرزمین خویش می گریزند و به دمکراسی غرب و اینجا کانادا پناه می آورند برای مثال راننده تاکسی قصه که روزنامه نگاری ایرانی است می گوید از دیکتاتوری حکومت ایران به کانادا پناه آورده است،  نظر خودتان در این باره چیست؟

راوی هاج می گوید: آدمهای رمان هم از دیکتاتوری و هم از خشونت و جنگ می گریزند و به غرب پناه می آورند، آدمهای لبنانی داستان بیشتر از خشونت و جنگ به جان آمده و پناهنده ی کانادا و یا دیگر کشورهای غربی می شوند، البته ایرانی ها هم از دیکتاتوری ملاها می گریزند.

راشل از "جونو دیاز" پرسید که در رمان شما انگار گونه ای توجیه برای دیکتاتوری دارید، انگار می گویید دیکتاتوری اجتناب ناپذیر است، و یا حتی از این هم فراتر می روید  و توجیهش می کنید، این برداشت تا چه حد درست است؟

جونو می خندد و می گوید: بیچاره شدم حالا باید تاوان دفاع از دیکتاتوری را هم بدهم.

اما گذشته از شوخی، بخشی از این برداشت برمی گردد به فضایی که من در آن به دنیا آمده و رشد کرده ام. من در یک خانواده نظامی و بسیار منضبط و سخت گیر که خودش گونه ای دیکتاتوری کوچک است، بزرگ شده ام. این در شما هم نارضایی و نفرت از دیکتاتوری را میتواند دامن بزند و هم شکلی از توجیه و یا عادت به آن را! در رمان هم این دو نگاه و یا دو زاویه از برخورد با دیکتاتوری دیده می شود. اما آنچه بیشتر خوانندگان و منتقدان را قلقلک میدهد همان عادت و شاید توجیه دیکتاتوری باشد. به هر حال من هر چه باشم که خیلی چیزها هستم، نه دیکتاتور هستم و نه توجیه گر دیکتاتوری. آن روایت رنگ خودش از زندگی اسکار و یا شاید تجربه های شخصی مرا دارد. اما باور و برداشت من از دیکتاتوری نیست، البته گفته باشم دیکتاتوری تنها در وجه سیاسی اش نیست که وجود دارد، نوشتن و خواندن و محوریتی که فرد در آن دارد خود نوعی دیکتاتوری را رقم می زند. این ماجرا به زمان و تفصیل و شرح بسیار نیازمند است. من تنها به همین اشاره اکتفا میکنم. این را هم بگویم، تنهایی نیز تخم نوعی دیکتاتوری را در خود می کارد.

راشل از راوی پرسید، با زبان سوم نوشتن را چگونه می  بینید، شما از زبان های عربی، فرانسه و انگلیسی، سومی را برای نوشتن برگزیده اید،  اولا چرا؟ دوم چگونگی نوشتن به  زبان سوم را بگویید؟

راوی هاج: من از دالان های مختلفی در زندگی عبور کرده ام.  در لبنان عربی و فرانسه آموختم، در نیویورک به هنگام درس خواندن انگلیسی یاد گرفتم، بعد به کانادا آمدم درس خواندم به انگلیسی در شهر فرانسه زبان مونتریال و  سرانجام زبان تحصیلی من شد زبان ادبی ام، ولی هر سه زبان و همه ی این فرهنگها حضور و  رنگ و بوی خودشان را در آثار  من حفظ کرده اند. این خاطره را هم بگویم هنگامی که در نیویورک بودم، کتاب فرانسه خیلی کم بود، تنها در خیابان پنجم یک کتاب فروشی بود که کتاب فرانسه می فروخت که خیلی گران بود. من مجبور بودم کتابهایی را که دوست دارم بدزدم و بخوانم، شاید همین  سختی دست یابی باعث شد که به انگلیسی  خوانی رو بیاورم. در مجموع بگویم  آدم اگر پول نداشته باشد دزدی کتاب  چندان کار ناروایی نیست (با خنده) برای همین است که من هرگز به کسی کتاب  قرض نمی دهم.

جونو دیاز

راشل از جونو دیاز پرسید: در رمان شما کلمات اسپانیایی زیاد است. کلماتی که  ترجمه نشده اند. فکر نمی کنید این برای خواننده دردسر ایجاد کند،  آیا به قصد آنها  را  ترجمه نکرده اید؟

جونو دیاز می گوید: من به قصد کلمات و اشارات اسپانیایی را ترجمه نکردم، زیرا باور دارم که ادبیات وظیفه اش ایجاد ارتباط و طرح پرسش است. بیشتر خوانندگان دوست دارند آثاری را بخوانند که زبان فاخری دارند، و زبان فاخر زبان آسانی نیست. خود من رمان هایی که مرا مجبور به پرسش و ایجاد رابطه با آدمهای دیگر برای دانستن کلمات و یا لحظه های شان می کردند، بسیار  دوست  می داشتم.

راشل گیس از راوی و جونو می پرسد: شما از چه منظری به قدرت داستان گویی نگاه می کنید؟

جونو: قدرت داستان گویی از قدرتی شبیه قدرت خدا می آید، شاید به این دلیل  که هر دو از صفت آفرینش بهره دارند و شاید برای این باشد که داستان گویی و آفرینش آدمهای قصه ها با خود نوعی دیکته کردن و دیکتاتوری را همراه دارد.

راوی هاج: آدم مسیحی داستان "سوسک" من وقتی پیش دکتر تراپیست می رود، انگار به باورهای مسیحی خویش بازگشته و به اعتراف به کلیسا رفته است، انگار دارد به گناهان کرده اعتراف می کند، و اینها همه ابزارهایی هستند که داستان نویس در اختیار دارد، یعنی اختیار تام دارد و مسیر  روایت را هدایت می کند. به نظر من داستان گویی با نوعی اقتدار الهی آمیخته است. نه به معنای مذهبی آن به مفهوم محوریت و مرکزیت آن  که حوادث و وقایع آدمها دور آن می گردند.

راشل گیس: از جونو نظرش را در مورد انتخابات امریکا می پرسد و این که از چه کسی حمایت می کند؟

جونو می گوید: با اینکه انتخابات در امریکا گونه ای تاثیر جهانی را در خود  دارد، اما من باور ندارم که پیروزی هیچکدام از نامزدها و حزب ها بتواند در صورت کلی سیاست آمریکا تغییری ایجاد کند. هر کسی رئیس جمهور بشود قادر نخواهد بود  بمباران ها وکشتارها و تجاوزهای آمریکا را مانع شود.

اما خوب من به عنوان یک مهاجر بی تردید نسبت به اوباما احساس بهتری دارم. از مک کین هم می ترسم و هم بدم می آید. به هر حال  برای اوباما هورا می کشم و  برای پیروزی او خوشحال خواهم شد. اما نتیجه این انتخابات هر چه که باشد نخواهد توانست برای انسانیت جهان امروز تغییراتی را که ما آرزو داریم به وجود آورد.

راشل  گیس  از راوی هاج پرسید که یک نویسنده مهاجر در کانادا چه تجربه هایی را باید طی کند تا بتواند در موقعیت موفقیت آمیز کنونی شما قرار بگیرد؟

راوی می گوید: من با اینکه به دولت هارپر و نگاه او به هنر و هنرمندان اعتراض دارم، اما این باعث نمی شود که از موهبت نویسنده مهاجر ساکن کانادا بودن غافل بمانم.  اگر حمایت سازمان های فرهنگی دولتی و  غیردولتی نبود من شاید هرگز  موفق نمی شدم رمان هایم را بنویسم. من خود را مدیون این مملکت و مردم و بختی که به هنرمندان در اینجا داده می شود تا هنرشان را عرضه کنند میدانم. اما به هر حال توجه به هنر  و بویژه به هنرمندان مهاجر چنان که شایسته آن است، نیست. اما من از اینکه در کانادا هستم و حالا اینجا بر این صحنه نشسته ام، احساس شادمانی و سپاس دارم.


 

۱- Rawi hage

۲- Junot Diaz

۳- Deniro’s Game

۴- Cockroach

۵- Drown

۶- The Brief wondrous life of Oscar wao

۷- Rachel Giese