Ray Takeyh 

برگردان: حجت گلپایگانی

 جار و جنجال و قشقرقی که در ماههای اخیر سراسر ایران را فرا گرفته، بیش از هر چیز طول عمر نظام جمهوری اسلامی را مورد تردید قرار داده و زیر سئوال برده است. این رویدادها، به شکلی ترسناک،  وقایعی را که در سال ۱۳۵۷ منتهی به سرنگونی نظام شاهنشاهی گردید، به خاطر می آورند. در واقع یک حاکمیت نامشروع، ازهم گسیخته، مردد و در عین حال بی رحم، اکنون در برابر جنبش مخالف یا اپوزیسیونی قرار گرفته است که حتی از درک درست آن هم ناتوان می باشد.

با این وجود شاید هنوز زودهنگام و شتاب زده باشد که فروپاشی فوری رژیم دینی را اعلام نمائیم. بر عکس ممکن است که ایران در حال ورود به یک دوران طولانی هرج و مرج و خشونت باشد. در هر حال قدر مسلم این است که عمر رژیم به طور قابل ملاحظه ای کوتاه شده است.

اکنون که به گذشته نگاه می کنیم، درمی یابیم که مهم ترین و فاجعه آمیزترین تصمیم حاکمیت، امتناع آن از هرگونه کوتاه آمدن و سازش در برابر ملت خشمگین نسبت به انتخابات مخدوش و تقلب آمیز ماه جون بوده است. در خواست های ناچیز، معتدل و فروتنانه ی چهره های نظام مانند علی اکبر هاشمی رفسنجانی (که شامل آزادی زندانیان سیاسی و بازگرداندن اعتماد عمومی از راه احترام به قانون و آزاد سازی رسانه ها بود)، توسط حاکمیتی متکبر و مغرور که به قدرت فائقه خود اعتماد داشت، رد شد. نخبه های سرخورده و ناامید و اعتراض کننده هائی که به خیابان ها ریخته بودند، با تعهد خلیفه خامنه ای مبنی بر اینکه مثلاً انتخابات بعدی آزاد و منصفانه خواهد بود، دولتی فراگیرتر تشکیل می شود و محدودیت هائی بر قدرت و امتیازهای خاص رئیس جمهور اعمال خواهد گردید، قابل آرام شدن و متحد کردن بودند ولی امروز وضع بدین گونه نیست، زیرا چنین عقب نشینی و مصالحه ای حمل بر ضعف خواهد شد و جبهه ی مخالف را جسورتر و بی پروا تر خواهد نمود. بنابراین رژیم، دیگر راهی برای فرار از این گرفتاری و مخمصه ندارد. شگفتا که وضعیت دشوار محمدرضا شاه پهلوی و بر سر دوراهی قرارگرفتن وی هم درست چنین حالتی داشت، زیرا او نیز بسیار دیر اقدام به دادن امتیاز به منظور تحکیم قدرت و گسترش پایگاه اجتماعی خود نمود. خلاصه اینکه از قضای روزگار، امروز هم جناب خلیفه در همان حد پادشاه سابق، دچار تزلزل و تردید است. رعب انگیز و هولناک بودن خامنه ای ناشی از شخصیت ناپایدار و فاقد قدرت تصمیم گیری او است. به نظر می رسد که وی نیز مانند شاه، از صدور فرمان سرکوبی عظیم مردم که لازمه اش اعدام های فوری و بدون محاکمه و تیراندازی به سوی هزاران تظاهر کننده است، اکراه دارد. اینکه آیا نیروهای امنیتی رژیم واقعاً مایل و دارای فهم و شعور استراتژیک لازم برای درگیری هائی در آن سطح باشند، نامعلوم است. رژیم تاکنون استراتژی مهار را انتخاب کرده است. شبه نظامیان بسیجی را به جان تظاهرکنندگان انداخته که آنها را کتک بزنند و مرعوب نمایند و در همین حال به بازداشت گسترده ی حامیان و هواداران سابق خود پرداخته است. بااین وجود، رژیم نه تنها در سرکوبی تظاهرات شکست خوده، بلکه یک پارچگی، انسجام و روحیه ی نیروهای امنیتی را که ناچار شده اند مدام با هم میهنان خود مقابله نمایند، دچار فرسایش و تضعیف کرده است. در همین حال، به موازات ادامه ی جنبش و نافرمانی و مقاومت مردم، زمینه برای شدت یابی و رادیکالیزه شدن آن فراهم گردیده و نشانه های چنین ستیزه جوئی و خشونتی به وضوح دیده می شود. مثلاً شعارهای مبنی بر درخواست احترام به رای ملت، اکنون به شعارهائی دائر بر نفی کل نظام تغییر یافته است.

برخلاف سال ۵۷، حاکمیت مذهبی کنونی با جنبشی فاقد یک پارچگی و انسجام و رهبران مشخص مواجه است. به نظر می رسد که آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، بیشتر ناظران گیج و مبهوت رویدادها هستند و نه مغزهای متفکر یا طراحان اصلی این جریانات! در هر حال چنین وضعیتی را فقط باید یک دل خوشکنک برای رژیم به حساب آورد چرا که هر قدر جنبش بیشتر دوام بیاورد، شانس اینکه رهبران خودش را بیابد و بسازد، بیشتر می گردد. قابل توجه ترین جنبه ی رویدادهای ایران از ماه جون تاکنون، توانائی نیروهای مخالف در ادامه ی بقا و برگزاری راه پیمائی های گسترده، علیرغم نداشتن شبکه ی تشکیلات ملی، ایدئولوژی روشن و رهبرانی کاریزماتیک و جذبه دار بوده است. روی هم رفته باید گفت که رژیم جمهوری اسلامی به بن بست رسیده است، زیرا نه می تواند مخالفان خود را خشنود سازد و نه اینکه قادر است آنها را با زور سرکوب نماید و از میدان به در ببرد.

هم چنان که ایالات متحده ی آمریکا و هم پیمانهایش با معضل اتمی ایران دست و پنجه نرم می کنند، عاقلانه خواهد بود که تغییرات اخیر را هم در چارچوب سیاست خود مد نظر قرار دهند.

دولت اوباما باید به شکل مصرانه ای مشروعیت رژیم مذهبی ایران را به چالش بکشد و ثانیاً موارد نقض حقوق بشر توسط آن را عمده و برجسته نماید. این عقیده که به کار بردن لحن تند از امکان انعقاد پیمان اتمی جلوگیری می کند، غلط است. در این برهه، تنها دلیلی که ممکن است ایران را پذیرای یک توافق نامه اتمی نماید، امید آن به کاهش فشارهای بین المللی، آن هم درگیر و دار گرفتاریش با قیام داخلی مردم است. حتی اگر رژیم، نگرانی های بین المللی را در مورد برنامه اتمی خود برطرف نماید، ایالات متحده باید در زمینه ی حمایت از حقوق بشر و وارد نمودن فشار اقتصادی بر سپاه پاسداران و سایر ارگان های سرکوب رژیم، محکم بایستد. مهم است که ملایان تهران، این را به روشنی و بدون هیچ گونه ابهامی بفهمند. ریگان، در همان زمانی که با مقامات کاخ کرملین، پیمان کنترل تسلیحاتی می بست، هیچ شرمندگی و ابائی هم نداشت که اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان “امپراتوری اهریمنی” محکوم نماید. رژیم جمهوری اسلامی نیز مانند همان نظام، پدیده ای گذرا است. پذیرفتن و ایمان آوردن آمریکا به حق حاکمیت و استقلال فردی، این کشور را، در آن زمان که خواه ناخواه سرنوشت تاریخی دیگری رقم زده خواهد شد، در جایگاه درست، برحق و خوب تاریخ قرار خواهد داد.

پانویس:

*این مقاله در واشنگتن پست مورخ ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹ منتشر شده است.

Ray Takeyh عضو ارشد شورای روابط خارجی و نویسنده ی کتاب زیر است:

“The Guardians of the Revolution; Iran and the world in the Age of the Ayatollahs”