شعر اولZobeydeh-Hosseini-1

تقسیم شدیم

به چند قسمت نامساوی

به دو بخش از سطح های کاملا ” همجنس

از دو زخم خارج شدیم

و قسمت های داخلی مان را

به جداره ی یک چاه چسباندند

تا تنی شویم

و نای تنی به جامانده

تکثیرمان کند، در نواحی نامشترک

سیبی شویم و به چهره های هم شبیه تر

بخش های جا مانده از من

به دست های پدر برود

به میلِ پسرخواهی

میل ترازو

و شمارش اعداد به جمع به شمارش اشکال به درد

به آن قسمت از تو

که به روییدن رفته بود

به زایش چند صدایِ مرده

چند “من”

که باید

بخشی از عصا باشند

سنگین نشوم بیفتم از پا

از دست های تو

و شعرهای ناتمام، روی پاکت سیگار

تا دزدکی بکشم

تا دزدکی بنویسم

تو از درد برسی

نوزاد مرده ات / از چشمهای مادر آب بخورد

مرزها دور می شوند و

به سر می رسد خاموشی ات

می رسد بستن دهانت از مویه

وقتی که مرگ آمد

به بخش های کاملا” مساوی تقسیم شدیم

به زخم های کاملا” عمیق

______________________

شعر ۲

ما افراد متفرقه بودیم
وابستگی ِ درهای خروجی ، به انگشت های ما
به وضعیتی طبیعی بر می گشت
به ضلع دیگری انتقال مان دادند
پرده را کنار زدیم
و به نمایش مضحکی چشم دوختیم
که از اتفاق افتاده بود
ما حرف های متفرقه بودیم
اجرای دیگری از بیان احساسات
نسبت های دور را به اصل
و نزدیک ها را به ما وصل کردند
که دور افتاده باشیم از تناسب
از مرکز
به حاشیه چند خانه مانده بود
چند تلنگر
که بغل کنیم دست ها را
مرزها را حذف
و به دوگانگی فکر کنیم
به یکی از ما
و تفرقه ای
که درهای ورودی را
انتخاب کرد

__________________________

شعر ۳

وقتی که نیستی
با تو حرف زدن          می تواند اتفاقی عاشقانه باشد؟

اتفاقی
که از دهان و چشم نمی افتد

می تواند
انبوه چند کلمه باشد در آشپزخانه
کنار لیوان های نشسته
شیر آبی که آوازم را می شوید
دهانم را می شوید
که با تو شعر خواندن، با تو کنار آمدن است در حاشیه ی کادر
با تو سر رفتن از حوصله ی ساعت هاست
با تو از تحمیل ِ واقعیت گذشتن است
غم ِنان و غمناکی دست های کوچه را کوبیدن
و برج بلند ِ حاشیه را به قاب آویختن است

سینه سپر کرده ام برای چاقو
قشنگ بچیند دردهای همسایه را بر سطر
وقتی که نظم ِ گریه را بلدم
چشمهایش از درد بیرون کشیدن را هم
از نقطه ها
از حروف سرخ
از خیس شدن از ناتوانی
مشت های دیوار
و صدا شدن برای فاصله را

از سمت های خصوصی می گریزی
به گونه های همسایه پناه می بری