هایده مغیثی
شادی صدر، حقوقدان و مدافع پیگیر حقوق زنان ، خشمگین از خشونت های کلامی و جنسی  علیه زنان، و آزرده از تداوم باور های فرهنگی زن ستیز و  تحقیر کننده زن که حتی در بسیاری از مردان مدعی روشنفکری نیز نهادی شده، از مردان می خواهد تا دفاع از حقوق زنان را از نگرش به باورها و رفتارهای خصوصی خود آغاز کنند . خشم شادی صدر بر حق است و توصیه او منطقی . به چالش طلبیدن
باورهای  زور مدار و سرکوبگرانه فرهنگی از طریق “شوک تراپی ” نیز یک  روش مبارزه است . اما اشکال این است که مطلب او ارایه و ترویج بینشی است که نه  پدرسالاری، بلکه مردان را بطور عام هدف خشم و حمله قرار می دهد  زیرا به زعم او همه انها «عضو همان باشگاهی» هستند که «امام جمعه تهران از بلند پایگان آن است.» و همگی بدون استثنا « خیابان را برای خواهر و مادر دیگران نا امن » میکنند.
تجربه روزمره از زن ستیزی نهادی شده در روان فردی، در باورهای فرهنگی ، و بی حرمتی نسبت به زن و زنانگی و بها ندادن به تلاشهای فکری و سیاسی زنان  ممکن است این گرایش را دامن بزند که بجای بررسی چگونگی شکل گیری کلیشه های جنسیتی ، و بجای  تحلیل نهادها یئ  که این کلیشه ها را ترویج و پاسداری می کنند فقط کلیشه ها را وارونه کنیم . نتیجه  آنکه مبارزه علیه پدرسالاری به مبارزه علیه مردان تبدیل می شود. این گرایش که در دهه هشتاد و نود میلادی در میان فمینیست ها غالب بود سالها است توسط  بسیاری از فمینیست های سرشناس به نقد کشیده شده وتا حدود زیادی  به حاشیه رانده شده است. ” جسیکا بنجامین” از جمله متفکرین برجسته روانکاوی فمینیستی در انتقاد به این  گرایش در اواخر دهه هشتاد  بدرستی نوشت که این بینش مشکل رابطه قدرت یا سلطه را به درام زن مظلوم و مرد ظالم تقلیل می دهد. بنظر بنجامین حتی اندیشمندان نام آور فمینیست از تحلیل پیچیدگی های رابطه قدرت خود داری می کنند مبادا که پذیرش مشارکت زنان در حفظ و باز تولید رابطه قدرت، مسئولیت اخلاقی را از مرد به زن منتقل کند. اواین نحوه برخورد را ضعف این نوع رادیکالیسم سیاسی می  دانست چرا که  به ایده الیزه کردن گروه تحت ستم می انجامد ، بدون توجه به این واقعیت که  آنان نیز از روابط قدرت تاثیرمی پذیرند وحتی  درپروسه ستم کشی  خود مشارکت می کنند . به عبارت دیگر رابطه قدرت را نمیتوان ساده انگارانه به رابطه ستمگر و ستم کش تقلیل داد زیرا  پیچیدگی مکانیسم ها و ساختار قدرت را پنهان می دارد .
نکته این است که ارزشها و باورهای مردسالارانه بر روان فرد و رفتارهای اجتماعی و قضاوت های اخلاقی هر دو جنس تاثیر گذاشته و میگذارد. زنان بسیاری با همسوئی و همکاری فعالانه با نطام های فاشیستی مذهبی یا سکولر علیه منافع خود و خواهرانشان به نفع تجاوزکاران وارد میدان میشوند . نیازی به اشاره به نمونه های بیشمار آنها در ایران امروزنیست . بر عکس ما شاهد مشارکت  فعالانه گروهی از مردان جوان بخصوص با گرایشات چپ بطور مثال در «جنبش یک ملیون امضاء» و سایر حرکات اعتراضی  بوده ایم.  نیز عمل شجاعانه و ضد شوونیسم مردانی را شاهد بودیم که با روسری سر کردن به سلب حق انتخاب پوشش زنان اعتراض کردند. مردان بسیاری به تساوی زن و مرد باور دارند، و بعضی از آنان در حقیقت در رد امتیازات تاریخی خود با مبارزه ی برابری طلبانه زنان همراه می شوند . پس نه همه مردان متجاوز وستمگرند و نه همه زنان مبری ازستمگری  . فمینیسم از آغاز متحدینی در میان مردان داشته، و دشمنان بسیاری در میان زنان. درک نادرست از فمینیسم  این دیدگاه ضد فمینیستی را دامن میزند که فمینیسم ایدئولوژی ضد مرد است. مبارزه فمینیستی مبارزه بین زن و مرد نیست . مبارزه بین زن باوران ترقی خواه و تساوی طلب، و مرد سالاران مرتجع ، زور گو و خود محور ، اعم از مذهبی و سکولار است.  در هر دو اردوگاه  هم زنان و هم مردان هر چند نه به شمار مساوی حضور دارند.شادی صدر بدرستی می گوید، «این ما فمینیست ها نیستیم که دنیا را به زن و مرد تقسیم می کنیم ..»  اما متاسفانه دراین نوشته خود او  چنین می کند.
او که تا چندی پیش در ایران زندگی میکرده و بخاطر شجاعت سیاسی و حرفه ای اش  خشونت حکومت اسلامی را تجربه کرده شاید قبول  داشته باشد که ویژگی بارز جنبش زنان  نسل او کار مستمرآگاهی دهنده برای نشان دادن تبعیضات آشکار و پنهان اجتماعی و قانونی و خشونت دولتی و خانگی، همراه  با واقع بینی و شکیبایی و مدارای سیاسی بوده . شادی صدر به درستی می گوید، «دموکراسی و حقوق بشر، از هر یک از ما شروع می شود ..». بر همین اساس است که «ما» باید در  مبارزه علیه سیاست های عقب مانده ترین، مرتجع ترین، و ضد زن ترین رژیم معاصردرکشورمان جبهه معتقدین به فمینیسم را تقویت کنیم. زندگی در تبعید و فرصت ارزیابی گذشته به ما آموخته که این مبارزه مثل هر مبارزه سیاسی دیگر از طریق ارج گذاردن به تلاشهای همراهان ، جلب حمایت و همسو ساختن نا آگاهان و خنثی کردن مخالفان  میسر می شود، نه راندن متحد ین با لفعل یا بالقوه به جبهه مخالفین یا بی تفاوتها.