آرش عزیزی
آوا همراه با پنج دختر ایرانی دیگر نامزد مسابقه دختر شایسته کانادا از انتاریو

دیگر برایمان عادی شده است که بشنویم دختری ایرانی در گوشه‌ای از دنیا در مسابقه‌ی دختر شایسته مقام بالایی کسب می‌کند. کانادا هم در این زمینه همیشه پیشتاز بوده است. نازنین افشین جم شاید معروفترین دختری باشد که چند سال پیش در یکی از بزرگترین مسابقه‌های دختر شایسته در کانادا اول شد و تا مقام دوم جهان هم پیش رفت. در مسابقه‌ی معروف “میس یونیورس” هم همیشه در طول چند سال اخیر رقم خیره‌کننده‌ی حدود ۱۰ درصد صدرنشینان، ایرانی بوده‌اند، رقمی که بسیار بالاتر از درصد ایرانی‌ها در جامعه‌ی کانادا است

آوا فردوس مکان در دفتر شهروند در حال گفت وگو با آرش عزیزی

.
سال ۲۰۰۵ رامونا امیری از بریتیش کلمبیا دختر شایسته کانادا شد و سامانتا تاجیک هم در سال ۲۰۰۹ دختر شایسته کانادا شد.
این همیشه بحث‌های بسیاری را در جامعه‌ی ایرانی به وجود می‌آورد و صحبت راجع به این مسابقه و هدف آن و شرکت وسیع دختران ایرانی در آن همیشه داغ است.
هفته گذشته ما در دفتر شهروند پای صحبت آوا فردوس‌مکان نشستیم که در مسابقه “میس یونیورس” شرکت کرده و تا ۱۲ نفر اول تورنتوی بزرگ و ۶۳ نفر اول کانادا پیش آمده. او تنها دختر ایرانی انتاریو است که به دور آخر رسیده.
در زیر خلاصه‌ای از حرف‌های من و آوا را می‌خوانید.
***
تبریک می‌گویم که این همه در مسابقه پیش ‌آمده‌ای. تا الان چه باعث شده که این همه پیش بیایی و به ۶۳ نفر اول برسی؟ یعنی چه باعث شده از بقیه بهتر باشی؟
آوا: من در محیط رقابتی ورزش شنا بزرگ شدم و از سن خیلی پایین درس تعهد و انگیزه گرفتم. از سن ۸ سالگی می‌توانستم برای انجام کارهای مختلف تعیین هدف کنم. فکر می‌کنم این کمک می‌کند همه کار انجام دهم و کارها را درست انجام دهم.

از روند راه‌یابی‌ و پیشروی‌ات در مسابقه بگو؟
ـ راستش خیلی اتفاقی بود. سال قبل مادرم می‌خواست برای مسابقه دختر نوجوان شایسته (Miss Teen) اقدام کنم چون ۱۸ سالم بود، اما من جدی نگرفتم چون هیچوقت از این کارها نمی‌کردم. اما امسال مادرم می‌گفت حالا چرا امتحان نکنی و چون ۱۹ سالم بود باید در مسابقه دختر شایسته (Miss Universe) شرکت می‌کردم. قبول کردم و روی اینترنت اقدام کردم و چند تا مصاحبه داشتم و واقعا نفهمیدم چی شد که سر از ۱۲ نفر اول (در تورنتوی بزرگ) در وردم. هیچوقت فکر نمی‌کردم به اینجا برسم.

چطور؟
ـ دختری اهل ورزش بودم و قیافه‌ی پسرانه داشتم. می‌گفتم آخر مرا چه به این کار خیلی دخترانه؟
در یکی از مصاحبه‌ها قرار بود روز چهارشنبه به من زنگ بزنند و وقتی زنگ نزدند، به مادرم گفتم: خوب،‌ مثل اینکه قبول نشدم و مهم نبود چون به هرحال انتظارش را هم نداشتم. اما روز جمعه زنگ زدند و گفتند ببخشید به هیچ کس زنگ نزده بودیم و شما در واقع قبول شده‌اید. و اینجا بود که فهمیدم واقعا می‌خواستم قبول شوم و ته قلبم واقعا این خواست را داشتم.

‌ از پسرانه بودن و اهل ورزش بودنت گفتی، به نظرت مسابقه دختر شایسته نسبت به ۴۰ سال پیش که خیلی راجع به یک نوع قیافه مشخص بود، تغییر نکرده؟
ـ دقیقا. این مسابقه آنقدرها که مردم فکر می‌کنند دخترانه نیست و دختران زیادی از استان‌های مختلف هستند…

و خیلی‌ها قیافه‌ی پسرانه دارند؟

ـ بله (با خنده). اتفاقا یک دختری هست که با بورسیه‌ی ورزرشی آمده و بازیکن هاکی خیلی خوبی است… دیگری معلم یوگا است و بدن خیلی خوبی دارد و تقریبا ماهیچه‌ای است و آدم فکر نمی‌کند در مسابقه دختر شایسته باشد. خلاصه این مسابقه در حال تغییر است و هر سال دارد بهتر می‌شود و دختران معمولی در آن می‌آیند و نه فقط کسانی که مثل باربی‌ هستند.

اگراساس ارزش گذاری در این مسابقه  قیافه‌ی مثل باربی نیست،‌ پس چه اساسی است؟

ـ راستش را بخواهید، می‌دانم که حرفم خیلی سطحی به نظر می‌آید، اما واقعا هر چه درون آدم باشد بیرون خودش را نشان می‌دهد. بعضی از این دخترها را که ببینی شاید ندانی که هستند و نمی‌فهمی چرا کسی آن‌ها را انتخاب کرده ،اما وقتی به داستان‌هایشان گوش می‌دهی و با آن‌ها حرف می‌زنی می‌فهمی دخترهای فوق‌العاده و شگفت‌انگیزی هستند. اگر آدم واقعا برای دلایل درستی دنبال برنده شدن باشد و واقعا بخواهد با برنده شدن تغییری ایجاد کند و از مقامش برای انجام کارهای خوب استفاده کند، آنوقت این دختر باید برنده شود.

گفتی می‌خواهی دکتر بشوی… چرا؟

ـ‌ به پیشینه شخصی خودم برمی‌گردد. من تجربه خوبی از دکترها و پرستارها دارم زمانی که به کسان خیلی نزدیک من قبل از  فوت کمک می کردند و می‌خواهم من هم مثل آن‌ها کمک کنم.

فکر می‌کنی جدا از این علاقه اموری را که دکترها باید انجام بدهند در خود داری؟

ـ ‌ بله، برای من اشکالی ندارد که شیفت‌های ۲۴ ساعته داشته باشم.

از خون که نمی‌ترسی؟
ـ نه نمی‌ترسم(با خنده)راستش را بخواهید حتی شده از تست خون غش کنم، اما می‌دانم که واقعا می‌خواهم این کار را انجام بدهم. ۲ سال پیش یکی از دوستان نزدیکم درگذشت و من با خواهرش شروع به انجام کارهای خیریه‌ی بسیاری کردیم. سه تا رویداد سالیانه برای او داشتیم و امسال هم رویداد سالیانه بزرگی در ماه‌ آپریل، در روز تولد او برگزار کردیم و ۱۰ هزار دلار از فقط یک شب شام در وردیم که به بیمارستان “کودکان بیمار” اهدا کردیم. منی که در ۱۹ سالگی این کار را کردم و اینقدر دوستش داشتم مطمئنم می‌توانم آن‌را برای بقیه عمرم هم انجام دهم.

اگر دقت کرده باشی همیشه میزان خیلی زیادی از ایرانی‌ها به دور آخر مسابقه دختر شایسته می‌رسند، یعنی میزانی بسیار بیشتر از درصدشان در جمعیت. چرا؟

ـ چون دختران ایرانی زیبا هستند (با خنده). من این را از بقیه هم شنیده‌ام که می‌گویند شما اصلا یک جذابیت خاصی دارید. فکر می‌کنم به این خاطر است که ما بین فرهنگ‌ها هستیم. همه چیز را از همه کس داریم. به نظرم خیلی “اگزاتیک” (Exotic) هستیم. معمولا از این کلمه راجع به ما استفاده می‌کنند.
یعنی قیافه‌ی متفاوتی داریم. مثلا دختران ایرانی اگر ندانید که ایرانی هستند فکر می‌کنید شاید اسپانیایی باشند، شاید ایتالیایی، شاید یونانی، یعنی از همه یک چیزی داریم… و ایرانی‌ها خیلی گرم و صمیمی هستند و به نظرم وقتی با داوران مصاحبه یک نفره می‌کنی(که امتیاز دارد) این گرمی و صمیمیت و این‌که آدم خیلی دختر خوشحالی به نظر می‌آید تاثیر خوبی دارد و به نظرم همه دختران ایرانی این را در خود دارند و این آن‌ها را زیباتر می‌سازد.

از تهران چه یادت هست؟ ۷ سالت بود که از آن‌جا آمدی،‌ درست است؟
ـ ‌بله ۷ سالم بود اما دو بار برگشته‌ام، یک بار در ۸ سالگی و یک بار در ۱۲ سالگی. بعضی‌ها فکر نمی‌کنند یادم بیاید، اما من همه چیز را یادم می‌آید. خیابان‌های شلوغ… تجریش، ونک (که در آن‌جا زندگی می‌کردم)، مردم،…

دوست داری باز هم بروی.
ـ هم بله و هم نه. بله به این خاطر که خیلی دوست دارم آن‌جا بروم. آدم وقتی آنجاست همه به تو توجه می‌کنند چون آنی هستی که از خارج برگشته و برای صبحانه و ناهار و شام دعوتت می‌کنند. اما نه، به این خاطر که واقعا دیگر کسی آن‌جا ندارم. عمه و خاله مادرم هستند و چندتایی اقوام دور ولی تمام خانواده‌ی بلافصل خودم یا اینجاست یا لندنِ‌ انگلستان پس عملا از نظر خانوادگی دلیلی برای بازگشتن ندارم و این خیلی بد است، چون واقعا دوست دارم هر چند وقت یک بار برگردم. کشور من است و می‌خواهم آن‌را ببینم و ببینم چطور دارد پیشرفت می‌کند،‌ یا نمی‌کند و …

جامعه ایرانی خیلی از تو حمایت کرد. به نظرت چه تاثیری بر تو داشته است؟
ـ در این مسابقه یا در کل زندگی‌ام؟

هر دو را بگو.
ـ خوب در این مسابقه که بیش از ۸۰ درصد از حامیان مالی من از جامعه‌ی ایرانی بودند… مغازه‌ها، رستوران‌ها… من خیلی خوش اقبال بوده‌ام چون پدرم هم در کار صنعت است و با خیلی از صاحبان شرکت‌ها کار می‌کند و او را خیلی خوب می‌شناسند و به نظرم ما در جامعه‌ی ایرانی خیلی نزدیک هستیم و سعی می‌کنیم در کنار هم بایستیم. حتی مدیر کل مسابقه دختر شایسته کانادا به من می‌گفت که از رسانه‌های ایرانی بر خلاف بقیه جوامع خیلی پوشش رسانه‌ای گرفته‌ایم… در روزنامه‌ها و روی اینترنت.
ما خیلی شاد هستیم که از ۶۳ نفر اول،‌ ۶ دختر ایرانی هستند،‌ یعنی ۸ درصد که عدد واقعا بزرگی است. چنانکه خودتان هم می‌گفتید مثلا تعداد دخترهای هندی و چینی در کانادا خیلی بیشتر است، اما آن‌ها به این‌جا راه نیافتند…
من خودم اولش فکر می‌کردم جامعه ما فکر کند این فقط راجع به زیبایی است و همین اما بعد دیدم که چنین درکی نیست. واقعا هم اگر بروید به زندگینامه‌ی این دخترها نگاه کنید…

همه‌شان زشت هستند؟‌ (به شوخی)
ـ نه (با خنده). البته که زیبا هستند، اما در زندگینامه‌شان که نگاه کنی بعضی‌هایشان رئیس شرکت‌هایی هستند و آدم‌های شگفت‌انگیزی هستند و این واقعا ًتاثیر می‌گذارد. به نظرم این واقعا مهم است و من خیلی خوشحالم که جامعه ما این را می‌فهمد.

گفتی سفر را دوست داری و خیلی جاها رفته‌ای. کجا را دوست داشتی و کجاها دوست داری بروی؟
ـ یک جایی که به زودی می روم آفریقای جنوبی است…

برای جام جهانی فوتبال؟
ـ بله،‌ برای جام جهانی. برای تماشای بازی برزیل و پرتغال می‌روم. یکی از دوستانم برایم این سفر را برای روز تولدم که در ماه جون است تدارک دیده. کلی راجع به آن تحقیق کرده‌ام و خیلی هیجان‌زده‌ام. یکی از جاهایی که خیلی دوست دارم پاریس است….

آن‌جا رفته‌ای؟
ـ بله رفته‌ام و واقعا باید پاریس را در فهرست محبوب‌هایم بگذارم…

چرا، به خاطر مد؟
ـ بله، ‌البته!  مردم می‌گویند خیلی فوق‌العاده است ،اما حتی از آن چیزی که آدم فکر می‌کند هم شگفت‌انگیزتر است. خیابان‌ها خیلی زیبا هستند. پل‌های بزرگ و دست‌ساز زیبایی دارد. برج ایفل… وای که آدم را می‌کشد! و البته خیابان شانزه لیزه و آن مغازه‌ی بزرگ لوئی ویتان.. حتی جاهایی که فکر نمی‌کنی زیبا باشند مثل کلیسای نوتردام…

فکر نمی‌کردی نوتردام زیبا باشد؟
ـ راستش فکر می‌کردم فقط یک کلیسا باشد، اما واقعا جای بینظیری است.
غیر از این باید بگویم کوبا هم جای شگفت‌انگیزی است. من به وارادرو که همه گردشگران می‌رفتند، نرفتم و به هولگوئین رفتم که خیلی گردشگر ندارد… ما به شهرها رفتیم و واقعا پدیده‌ای است که مردم آن‌جا چطوری زندگی می‌کنند و ما متوجه نمی‌شویم که در کانادا واقعا وضع‌مان خوب است و می‌توان گفت همه چیز را تحویل‌مان می‌دهند. آن‌ها باید با کوپن زندگی کنند.

یکی از من خواسته بود از تو بپرسم در صورت پیروزی (یا حتی عدم پیروزی) دوست داری چه کاری برای حمایت از مبارزات زنان و مردم در ایران بکنی؟
ـ دوست دارم از قدرتم برای نمایندگی زنان ایران در کانادا استفاده کنم. می‌خواهم نشان بدهم که آن‌ها میدانند چطور زندگی کنند. اگر شیوه زندگی‌شان را دوست ندارند چگونه برای حقوق‌شان ایستادگی کنند. به نظر من این کار در اینجا می‌تواند خیلی مهم باشد چون خیلی ایرانی داریم در تورنتو که می‌توانند پشتیبان من باشند.

در آخر می‌خواستم بپرسم حال که می‌گویی جامعه ایرانی در زندگی تو اینقدر نقش داشته،‌ چه کاری می‌خواهی برای پیشرفتش بکنی؟
ـ ‌می‌خواهم اول خیلی تشکر کنم. بخصوص از همه کسانی که حامی مالی من بودند، برای همه کارهایی که کردند خیلی ممنون هستند. اگر پیروز بشوم و حتی اگر نشوم دوست دارم بتوانم به نوعی از تمام کارهایشان تشکر کنم و کاری برای ایرانی‌ها،‌ چه در ایران و چه اینجا در تورنتو انجام دهم. دوست دارم بتوانم برایشان پول جمع کنم و کارهایی که دوست دارند برایشان انجام دهم.

به غیر از آوا امسال پنج دختر دیگر ایرانی از سراسر کانادا به ۶۳ نفر اول مسابقه میس یونیورس (Miss Universe) راه پیدا کرده‌اند. از میان آن‌ها دو نفر از آلبرتا و سه نفر از بریتیش کلمبیا هستند که نشان می‌دهد ایرانیان فقط در انتاریو نیستند و در سراسر کشور حضور دارند. این هم چند کلمه در مورد پنج دختر ایرانی دیگر:

۱ـ آیلار مکی، ۲۱ ساله
از کالگری، آلبرتا
آیلار متولد تهران است و در نه سالگی به تورنتو آمده و سپس به کالگری نقل مکان کرده است. او در دانشگاه کالگری درس کسب و کار بین ‌المللی و جامعه‌شناسی می‌خواند.

۲ـ گلناز هرندی، ۱۸ ساله
از وست ونکوور، بریتیش کلمبیا
گلناز در ۸ سالگی به ونکوور آمده و از کودکی در این کشور بزرگ شده. او در حال حاضر دانشجوی سال اول روانشناسی در دانشگاه کاپیلانو است.

۳ـ پانیز یوسف‌زاده، ۲۰ ساله
از نورت ونکوور، بریتیش کلمبیا
پانیز هم تولد تهران است و نیمه‌ی اول زندگی را در آن‌جا گذرانده و سپس به ونکوور آمده. او دانشجوی سال دوم دانشگاه سیمون فریزر در رشته‌ی ارتباطات و علوم سیاسی است.

۴ـ ندا درخشان‌فر، ۲۲ ساله
از کالگری،‌ آلبرتا
ندا در ۱۳ سالگی به کانادا آمد و ابتدا در تورنتو زندگی می‌کرد تا این‌که به خاطر شغل پدر عازم استان غربی آلبرتا شد. او فوق دیپلم مدیریت کسب و کار گرفته و در حال حاضر در موسسه‌ای مالی کار می‌کند.

۵ ـ ساناز اردبیلی، ۲۶ ساله
از کوتیلان، بریتیش کلمبیا
ساناز متولد ایران است و تا شانزده سالگی در بلژیک بزرگ شد تا این‌که به همراه خانواده در سال آخر دبیرستان به کانادا آمد. در سال ۲۰۰۶ از دانشگاه سیمون فریزر در رشته‌ی جرم‌شناسی فارغ‌التحصیل شد.

***
مسابقه دختر شایسته کانادا ۱۲ جون ۸ شب در تورنتو و سپس ۱۴ جون ۷:۳۰ شب در تالار جان باست (مرکز نمایشگاه‌های مترو تورنتو) برگزار می‌شود.

از همین الان می‌توانید روی اینترنت،‌ در وب‌سایت beautiesofcanada.com به نامزدها رای دهید. هر نفر از روی هر کامپیوتر می‌تواند تا روزی چهار بار به نماینده خود رای دهد. نماینده‌ای که بیشترین رای را بیاورد جایزه‌ی انتخاب مردمی را می‌گیرد و به طور خودکار به یکی از ۲۰ نفر اول تبدیل می‌شود.

برای خرید بلیت مسابقات می‌توانید به وب‌سایت بالا مراجعه کنید یا با شماره تلفن ۶۴۷۴۷۶۳۶۸۲ تماس بگیرید.