روز ۲۵نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان است. خشونتی که طبق طرح سازمان ملل هر سال ۱۶ روز نمادین را به خود اختصاص می دهد و هر ماه یک روز را در بر می گیرد، ولی هنوز آمار سازمان جهانی بهداشت می گوید هر ۱۱ ثانیه یک زن در دنیا مورد آزار و خشونت قرار می گیرد. و طبیعی ست که با چنین آماری تنها راه مبارزه با آن مبارزه ای جهانی، مداوم و پیگیر است، اما همین جهان شمول بودنش انگار از بسیارانی سلب مسئولیت می کند و در پناه این جهان شمولی به فرهنگ زشت و موذی زن ستیزی ادامه داده می شود.

تاریخ زن ستیزی یکی از قدیمی ترین تعصب های جهان است و آنقدر اشکال و ابعاد گسترده و پیچیده ای دارد که تنها با ذهن و چشم مسلح به الفبای فرهنگ فمینیستی می توان آنها را شناسایی کرد و ردشان را در رفتار و گفتار و کردار ما آدمیان باز شناخت.

عادات زبانی و رفتاری ما پر است از تحقیر زنان و نادیده گیری آنان. دیری نیست که حتی در محافل “روشنفکری” ما و حتی در برخی موارد خود ما زنان با تعریف جوک های ضدزن می خندیدیم و اگر کسی از ما این خطر را به جان می خرید و انتقاد می کرد به جرم نچسب بودن و متعصب بودن از او رو

جلد شهروند 1518

طرح روی جلد شهروند ۱۵۱۸ کار هنرمند یگانه رحمانیان است

برمی گرداندیم.

جا انداختن این فرهنگ در جامعه و در اذهان مردم که تفاوت های فیزیکی و فیزیولوژی زنان با مردان به عنوان نقیصه و کمبود و کهتری زنان دانسته شود، یکی از قدیمی ترین، جان سخت ترین و موذیانه ترین شکل خشونت علیه زنان است.

بی گمان جمهوری اسلامی ایران یکی از ضد زن ترین و خشن ترین حکومت هایی ست که با تصویب قوانین ریز و درشت و با اشاعه فرهنگ عقب مانده ی خود روز به روز عرصه را بر زنان ایران تنگ تر کرده است. فرهنگ ارتجاعی جمهوری اسلامی و اشاعه آن از طریق منابر، رادیو و تلویزیون، فیلم و سینما، نشریات و آموزش و پرورش خشونت علیه زنان را در بافت فرهنگ و رفتار مردم ایران اعم از سنتی و عرفی وارد کرده است و دلیل این مدعا پذیرش حجاب اجباری و تن دادن به قوانین ضد زنان با استناد به شرعیات در قانون اساسی کشور است که چند همسری را برای مردان قانونی و مجاز می داند و از این خوان گسترده ی نظام ولایت فقیهی مکلا و معمم بهره ها برده اند. کافی ست هر کدام از ما سری به اطراف مان بچرخانیم تا اثرات این خوان گسترده ی نظام مقدس ولایت فقیهی را ببینیم!

و اما این خشونت و خشونت پروری در نظام جمهوری اسلامی تنها به این مسائل ختم نشده و نمی شود چنان که تازه ترین خشونت عریان علیه زنان، اسیدپاشی به زنان و دختران در ایران است. این حکومت آخوندی با ترویج و تبلیغ خرافات، سنت های پوسیده و متحجر با مغزشویی گروهی نادان، ناآگاه، روان پریش و مزدور برای به عقب راندن زنان از صحنه اجتماعی و در خانه کردن آنان دست به هر جنایتی می زند.

البته ساده انگاری خواهد بود اگر فرهنگ خشونت علیه زنان را به فرهنگ دینی دولتی در نظام جمهوری اسلامی تقلیل دهیم، اما یک نکته بسیار مهم آن است که وقتی برای زیست و بقای فرهنگ خشونت علیه زنان مجوز قانونی هم داده می شود آن وقت شکل خشن تر و وحشیانه تری به خود می گیرد.

همگانی بودن فرهنگ خشونت علیه زنان و ابعاد گسترده ی این خشونت و تنوع آن بسیاری از زنان را از صحنه مبارزه دور کرده است. واقعیت این است که خشونت تنها دست و پای شکسته و چشم کبود نیست، بسیاری از خشونت های رفتاری، کلامی و حسی هست که علیه زنان و آزادی های فردی و اجتماعی آنان عمل می کند و چه بسا بسیارانی از خود ما زنان هم در تولید و بازتولید این فرهنگ نقش داشته باشیم.

صرف نظر از این که ما زنان متعلق به چه طبقه ای هستیم، سطح تحصیلات مان چیست، نژاد و زبان و کشور و مذهب و یا بی مذهبی مان چیست، در یک چیز مشترکیم و آن زن بودن مان است و نیز خشونتی تاریخی که علیه ما زنان اعمال شده و می شود. هر چند که نوع مبارزه ما و اولویت های مبارزه ما به اندازه ی گوناگونی خود ما زنان است، بسیار متنوع و متعدد.

در جایی مبارزه می کنیم برای زنده ماندن، برای نفس کشیدن، در جایی دیگر برای به دست آوردن برابری حقوقی، در جایی برای برابری دستمزد، در جایی برای هویت و زبان، در جایی دیگر برای هویت جنسی و جنسیتی، در جایی برای اعتراض به رئیس و کارفرما که از قدرتشان برای آزار و اذیت جنسی زنان سوءاستفاده می کنند، در جایی برای مبارزه با فرهنگ موذی زن ستیزی که در زبان و رفتار و هنر و ادبیات جاری و ساری ست و به زندگی انگلی خود ادامه می دهد، در جایی برای رهایی تن و بدن و تسلط دولت و مذهب بر آن، در جایی برای ورود به سیستم ارزشگذاری دنیا که مردمحور است و سلطه طلب و…

و هر گاه که هر کدام از این صداها، خواسته ها و اولویت ها، به هر دلیل و با هر منطقی پس رانده شوند و به دیده گرفته نشوند و یا خود به صدایی آتوریته طلب دچار شوند، همان نقطه همدست شده اند با فرهنگ خشونت علیه زنان و آب به آسیاب آن ریخته اند.

اولویت ها و خواسته های ما زنان را خودمان و نیازهایمان تعیین می کنیم و نه هیچ کس دیگر. تا زمانی که سیستم ارزش گذاری دنیا مردانه باشد و اهرم های “قدرت” و “استاندارد”های جامعه در تیول مردان باشد، طبیعی خواهد بود که زنان بدون داشتن آگاهی های فمینیستی، برای به دیده گرفته شدن و به بازی no-to-violenceگرفته شدن در کنار “قدرت” بایستند و صف مبارزه با زنستیزی را که برعهده تمام زنان و مردان برابری طلب است مخدوش کنند!

تنها در پناه آگاهی های فمینیستی ست که می توانیم مولفه های فرهنگ موذی خشونت علیه زنان را که بی شمارند و هزار شکل، باز شناسیم و علیه آن مبارزه کنیم.

بر زنان و مردان آگاه است که به هر نوع فرهنگ خشونت علیه زنان “نه” بگویند و نگذارند که این فرهنگ قدیمی و موذی همچنان با تغییر شکل و ماهیت خود به زندگی انگل وارش ادامه دهد.

فرهنگ فمینیستی فرهنگ برتری زن بر مرد نیست،

فرهنگ فمینیستی فرهنگ زن سالاری نیست،

فرهنگ فمینیستی فرهنگ مرد ذلیلی نیست،

فرهنگ فمینیستی فرهنگ خشونت زنان علیه مردان نیست،

فرهنگ فمینیستی برابری زنان و مردان است و بس !

فرهنگ فمینیستی می گوید اختلافات فیزیکی و فیزیولوژی زنان و مردان نمی تواند و نباید دلیل برتری و یا کهتری “این” و “آن” شود. همین و بس!

آزادی و امکانات برای هر دو. همین و بس!

بر ماست که خود را بیش از پیش با این فرهنگ آشنا سازیم و عرصه را بر زنان و مردانی که با ژست فیلسوف مآبانه لبخند می زنند و می گویند خوشبختانه من فمینیست نیستم تنگ کنیم. فمینیست بودن یک امتیاز است و نه یک اتهام!