دکتر محمود صادقی
کالبد شناسی روانی مشاجره و دعواهای خانوادگینردبان خلق این ما و منیست
عاقبت زین نردبان افتادنیست
هر که بالاتر رود ابله تر است
کاستخوان او بدتر خواهد شکست  (مولانا دفتر چهارم)

آدمی با تمایل و نیاز بنیادین اجتماعی بودن و اجتماعی شدن گام در نظام هستی می نهد، که گذرگاه اجتناب ناپزیری است در راستای آدم شدن، رشد و تعالی روانی. بدون این مهم هیچ حرکت مطمئنی در شکل گیری سلامت روانی میسور نیست تا جایی که بعضی از جامعه شناسان، انسان را محصول جامعه و موجودی اجتماعی قلمداد می کنند که جامعه نقش تمام کننده و تعیین کننده ای در تکوین شخصیت انسان دارد ـ اگر چه در  حوزه روانشناسی این دیدگاه محل مناقشه عمیق و دقیقی است و آدمی را دست و پا بسته جریانات اجتماعی ندانسته و وی را صاحب اراده آزاد و انتخاب می دانند ـ  از اعتبار و جایگاه عوامل اجتماعی نمی کاهد. در شرایط طبیعی ما مجبور به داشتن ارتباطات اجتماعی هستیم، چنانکه نبود انگیزش لازم برای روابط بین فردی و اجتماعی از نشانه های بیمارگونه بودن اوضاع روانی می باشد.
وجود ویژگی های متفاوت بین افراد و گروهها جزء لاینفک نظام خلقت بوده و از مهمترین عوامل انگیزشی در راستای شکل گیری روابط اجتماعی محسوب می شود، وجود علل و عواملی چون: دنیای رحمی مجزا و تولدی یگانه، تجربیات شخصی، نظام خانوادگی متفاوت، فرهنگ و ارزشهای مختلف، علایق و سلایق متفاوت، احساس و عواطف منحصر بفرد، نظام شناختی و جهان بینی گوناگون، دنیای وجودی، دل نگرانیها و جهت گیریهای خاص و … سیستمی را معرفی می کند به نام “شخصیت” و به تعبیری “من” را از “تو” جدا ساخته و موجودی یگانه و خودمختار و متفاوتی را تعریف می کند که علایق، سلایق، حال، احساس و نگرش خاص خود را می تواند داشته باشد و دارد. “من” احساس می کنم که خشمگین هستم نه “ما”، هر چند که ممکن است هم “من” و هم “تو” خشمگین باشیم. “من” اصرار دارم که جایگاهم در خانه مشخص باشد و “تو” هم می توانی چنین اصراری را داشته باشی. بنابراین “من” همواره درصدد هستم و باید باشم که خود را مستقل تعریف کرده و “خود” را در هر نظامی که قرار می گیرم منحصر بفرد در نظر بگیرم. با عنایت به این مهم که ممکن است “ما”ی مشترکی هم داشته باشیم و عناصری ما را به هم ربط داده باشد، توجهی عمیق به این مهم از اعتبار بالایی برخوردار است که ممکن است ما نیازها و اهداف مشترکی داشته باشیم، اما “من” “من” هستم و “تو “تویی”. و تفکر “ما” شدن یک اندیشه ی غلط و غیر منطقی و بی بنیاد است، هر چند که می توانیم به عنوان نوع بشر به هم نزدیکتر شده و از درک عمیقی نسبت به همدیگر برخوردار باشیم و از اشتراکات وسیع تری بهره مند باشیم.
حال من و تو با اهداف، نیازها و منافع مشترک بهم پیوند خورده ایم، به عنوان زن و شوهر، همکار، همسایه، هم تیمی، والدین و فرزند، همسفر و غیره. سطح ارتباط، درجه نزدیکی و نحوه اصطکاکمان بستگی تام دارد به عوامل پیوند دهنده و چگونگی و چرایی خواستهامان و نیز اهداف مشترکی که تحققش در گرو”ما” است. همچنین نوع و عوامل ارتباط ساز و وصل کننده بین افراد، میزان و سطح روابط، انتظارات و چشمداشت ها، مسئولیت و تعهدها و دوری و نزدیکی طرفین به همدیگر را مشخص می سازد. به عنوان مثال رابطه ی بین فرزند و والدین، مطمئناً متفاوت است با روابط بین زن و شوهر، کیفیت ارتباط بین دو همکار با نوع درگیری دو دوست فرق دارد. بنابراین، رابطه ی بین افراد هرچقدر نزدیکتر و نیز عناصر محکمتر و عمیق تری در جریان باشد، میزان داد وستد روانی، صمیمیت عاطفی و درگیریهای هیجانی عمیق تر و متراکم تر و تنیده تر بوده، در نتیجه تفاوتهای فردی و اختلافات بین افراد بیشتر خود می نمایاند. در یک اصطکاک فشرده میزان سایش نیز بیشتر است هر چند هیچ گریزی از اختلافات نیست و کاملا طبیعی نیز می باشد، اما زمانی به مشکل تبدیل می شود که لاینحل باقی مانده و فربه تر شود و تشکیل یک سیستم مرضی را بدهد. جروبحث و شکل تشدید شده اش “مشاجره” محصول چنین فرایندی است. در یک رابطه ی تعریف شده ی اجتماعی، اختلاف نظر و روش نه تنها الزاماً منجر به مشاجره عمیق نمی شود، بلکه امکان حل و فصل آن با اهرمهایی که در اختیار است سهل تر می باشد.
در نظر بگیرید اختلافاتی که در نظام خانواده بین زن و شوهر شکل می گیرد، به دلیل وجود عوامل پیوند دهنده عمیق و نیازهای بنیادین مشترک پایدار، و نیز حضور و ارتباط مستمر و متراکم بین فردی از یک طرف، و کیفیت ارتباطات و نقش پویایی نظام خانواده از طرف دیگر، زن و شوهر را وادار می کند که بعد از مدتی نقشهایی که آگاهانه با ناآگاهانه در جامعه بازی می کردند را کم رنگتر کرده و “خود”شان را آنچنان که هستند نشان دهند. در واقع کارکرد طبیعی سیستم خانواده زمینه را برای اعضا طوری ایجاد می کند که ماسکها و صورتکها را فرو ریخته و رابطه ای عریان و بدون دفاع و نیز متعهدانه و مسئولانه داشته باشند. (در یک نظام سالم چنین امکانی عملی است)
حال وقتی زن و شوهر احساس و عواطف و افکارشان را عریان و باز ابراز می دارند، اولین اتفاق مهمی که می افتد، تفاوتهای فردی و اختلاف در مشی و تحلیل اتفاقات خود را نمایان می کند. این مهم نقطه ی آغازین چالشی است که زن و شوهر همیشه ی زمان با همدیگر داشته و خواهند داشت، که طبیعت آدمی بر این تفاوتها بنا شده و عامل مهمی در پویایی و حرکت رو به جلو می باشد.
در اوایل زندگی مشترک صورتک ها و پرده های افراد کنار زده نشده و طرفین تا حدود بیشتری نقش بازی می کنند و نیز درصدد هستند که بر اختلافات دامن نزده و آرامش را حفظ نمایند. به مرور با داشتن روابط فیزیکی و روانی، تفاوتها و اختلافات بیشتر رخ می نمایاند و زن و شوهر را وادار می کند که روشی برای حل موضوعی که با آن درگیر هستند، اتخاذ نمایند و قوانین مدونی نیز موجود نیست که مسئله به راحتی رفع گردد.
طیف گسترده ای از روشهای سالم و ناسالم وجود دارد که افراد متناسب با وضعیت روانی و شرایط محیطی دست به عمل و یا عکس العمل می زنند، از جمله: گفتگو، قهر، خشم، بخشش، مشاجره، برخورد فیزیکی، ترک محل، قطع رابطه جنسی، بی تفاوتی، پرخاشگری، انتقام، و … که هر کدام به عنوان عامل و اهرمی عمل می کند جهت فرو ریختن موانع و سدهایی که بین زن و شوهر ساخته شده است. مسلم این که بین گفتگو و ابراز خشم و قهر تفاوت بسیار است، اما هر سه کارکرد، هدف مشترکی دارند و آن شکستن سدهای ایجاد شده بین دو نفر است. زمانی خشم به عنوان عاملی برای حل و فصل مسئله وارد عمل می شود که باب گفتگو بسته است، و نیز زمانی مشاجره به عنوان روشی برای فرو کاستن اختلاف کارساز نمی شود که زن و شوهر به قواعد بازی وفادار نبوده و یا نمی دانند چگونه باید مشاجره کرد، و چگونه باید مسیر مشاجره را تعیین و هدایت کرد. در این معامله عوامل دیگر نیز وارد عمل شده و وضعیت را پیچیده تر میکنند. کودکان، فامیل، آشنایان و  تفاوتهای فردی و جنسی از آن جمله هستند.
مردان و زنان در برخورد با اختلافات خود از شیوه‌های کاملا متفاوتی استفاده می‌کنند و همین شیوه‌ها هستند که به روابط آنها خدشه وارد می‌کند. مثلا مردی طفره می ‌رود و زنی می ‌جنگند، و هر دو هم بر مشی و سیاق خود پای می فشارند.  مردان از لحاظ فیزیکی بیشتر برانگیخته می‌شوند. به‌ عنوان مثال، هنگام درگیری با همسر خود قلبشان تند‌تر می ‌زند، بیشتر عرق می‌کنند، و بیشتر راه می ‌روند. این گونه علائم که مردان هنگام کشمکش‌های عاطفی از خود بروز می ‌دهند بسیار ناخوشایند هستند. در کل، مردان در این مواقع دست به عقب نشینی می ‌زنند یا به‌ اصطلاح کوتاه می ‌آیند، و این واکنشی است که گاتمن آن را سنگ اندازی می ‌نامد، روشی که در آن شنونده دیواری سنگی در برابر گوینده ایجاد می‌کند؛ عموماً حالات و خطوط چهره خود را تغییر نمی ‌دهند؛ از نگاه مستقیم به چشم همسرشان خودداری می‌کنند؛ سر و گردن خود را خشک و جدی نگه می‌دارند؛ و از دادن پاسخ به شنونده معمولی هم ناتوان هستند.
وقتی مرد از درگیر‌ شدن طفره می‌رود، آن وقت است که روابط آنها قطع می‌شود. ابتدا، مرد از لحاظ روحی و سپس از لحاظ عاطفی پس می‌کشد. زن با استفاده از احساسات خود مرد را مغلوب می‌کند. مرد از هرگونه درگیری با وی اجتناب می‌کند. زن سعی می‌کند با نشان دادن خشم و رنجش شدید خود، مرد را وادارد تا همان گونه که خود رابطه را قطع کرده، خود نیز آغازگر آن باشد و برعکس.
بی‌تردید، اگر زن و شوهر‌ها در همین حد از الگوهای رفتاری خود بمانند، امیدی به بهبود روابط هست، اما اگر زن بخواهد با پس کشیدن خود برای از سرگیری ارتباط با همسرش مقابله به مثل کند، آن وقت است که متأسفانه مجبور به جدایی می‌شوند؛ یعنی سرنوشت این زندگی مشترک به وضعیت دو خط موازی دچار می‌شود که هرگز به نقطه اشتراکی نمی‌رسند ؛ یعنی وضعیتی که از سر گیری زندگی مشترک گذشته نا ممکن می‌شود. مردان برای رفتار گریزانه‌ای که در پیش می‌گیرند، بهای سنگینی می‌پردازند، چنین رفتاری متأسفانه هر امیدی به بهبود روابط، برقراری احساس تعلق‌ خاطر و صمیمیت را نابود می‌کند.

چگونه بحث و مشاجره کنید
در یک ارتباط بین فردی، رابطه کلامی برای حل و فصل مسئله به سه شیوه ممکن است در جریان باشد که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارد.
گفتگوی دو طرفه: طرفین سعی در درک کامل همدیگر دارند و با اشراف بر موضوع اختلاف و احترام به رای و عقیده هم و عدم تحمیل نگرش و خواست خودشان، با رعایت تمام قواعد، گفتگو می کنند.
گفتگوی فردی: در این روش فرد بدون در نظر گرفتن رای، احساس، نگرش و تمامیت فرد مقابل، و نیز بدون توجه به پیرامون خود ـ که چه می گذرد ـ به انتقال عقاید خود می پردازد. این روش بر میل به سلطه جویی و غالب شدن و موضوع را یکجانبه دیدن و نادیده گرفتن طرف مقابل استوار است و معمولا راه به جایی نمی برد و امکان حل مشکل به این شیوه میسور نیست.
مشاجره یا جروبحث:  در سطور بالا درصدد بودم که علل و عوامل مشاجره را به عنوان شیوه متداول در حل مسئله بیان دارم، حال چه عواملی مانع از یک مشاجره ی سازنده می شود و راههای گفتگو را می بندد.
اگر در مشاجرات به نتیجه تساوی برسید و هر دو طرف خود را برنده احساس کنند و هیچ کس احساس نکند که بازنده میدان است و چیزی را از دست می دهد، این امر به هر دو نفر اجازه می دهد:
ـ احساس خوبی از مشاجره داشته باشند.
ـ به نیازهای کلی خود دست یابند.
ـ تداوم بحث دامن زده می شود.
ـ حس بازنده بودن  و تحقیر ایجاد نمی شود.
ـ انگیزش لازم برای گفتگو رشد می کند.
ـ احساس پذیرش بی قید و شرط رشد می کند.
ـ فکر اینکه ما می توانیم مشکلاتمان را حل کنیم به وجود می آید.
در صورت عدم حضور مشاجره سازنده طرفین آگاهانه یا ناآگاهانه به روشهایی روی می آورند که روابط بین فردی زن و شوهر را تخریب کرده  وکارکرد کل نظام خانواده را مختل می کند. به برخی از آنها اشاره می شود:
خشم: ابزاری برای شکستن موانع موجود بین زن و شوهر به شیوه ای ویرانگرکه تاثیر نامطلوب آن می تواند کل خانواده را تهدید کند.
قهر کردن: ابزاری است برای قطع ارتباط بین فردی، که ترس از بازنده بودن و تحقیر شدن عامل برانگیزاننده این روش می باشد.
قطع رابطه ی جنسی: اگر چه در یک رابطه مشکلدار رابطه جنسی کاهش می یابد، اما قطع کامل رابطه به عنوان ابزاری برای باج گرفتن و عقب راندن طرف مقابل می تواند عمیقاً تاثیر نامطلوبی داشته باشد.
بی توجهی: خودداری از هر گونه بحث و مشاجره، یکی از طرفین احساس می کند که بی ارزش شمرده می شود و کسی به او توجه نکرده و صدایش را نمی شنود.
انتقاد: انتقال نگرش منفی و تحقیر کننده در مورد تمام کارهایی که طرف دیگر انجام می دهد.
اهانت: استهزاء، تمسخر، کج خلقی، و ریشخند.
حالت تدافعی:  دفاع متجاوزانه، توجیه، و تحمیل خود به شریک زندگی.
فشار مالی، تهدید و ارعاب، گسترش مسئله به فامیل، تمارض و سوءاستفاده عاطفی، تحریف مسایل و دروغ پردازی، سوءاستفاده از بچه ها و … از عوامل مخرب بین زن و شوهر برای رفع مشکل می باشد.

*دکتر محمود صادقی روانشناس بالینی و بنیانگذار سازمان بهداشت روانی آتنا است.