خشونت چاره درد نیست

جنایت هولناک پاریس و ترور دوازه تن از ارزشمندترین کاریکاتوریست ها و روزنامه نگاران مجله طنز چارلی ابدو، هجوم جهل بود به دانش.

انسان متمدن با منطق ازاندیشه، دین ومرام سیاسی خود دفاع می کند نه با گلوله.

paris

یه دونه ساندیس یا یک ساندویچ دست هیچکی نیست. اینهم شد تظاهرات؟!

به عنوان یک طنزنویس و همصدا با میلیون ها انسان دیگر، این هجوم وحشیانه به آزادی، اندیشه و قلم را محکوم می کنم و معتقدم جامعه شناسان و متفکران دنیا باید این طرز برخورد را ریشه یابی کنند و برای از بین بردن خشونت و افکار قرون وسطائی که متاسفانه گسترش بیش از حد یافته است، چاره یابی کنند.

****

یعنی من خسیس تر از این آقای اولاند رئیس جمهور فرانسه ندیده بودم. آدم یک تظاهرات عظیم راه بندازه، روسای چهل تا کشور را دعوت کنه و دو میلیون آدم را بکشه توی خیابان، بعد یه دونه ساندیس، یه بسته بیسکویت یا یک ساندویچ نذاره کف دستشون؟ بی معرفتی نیست؟

تظاهرات برپا کردن رسم و رسومی داره، قوانینی داره، آدابی داره… فرض می کنیم خودت راه و رسمش را بلد نبودی، نمیشد توی یوتیوب نیگاه کنی ببینی کشورهای دیگه ! در چنین مواردی چیکار کرده اند؟

این را دیگه هر بچه دبستانی هم می دونه که دو جور پیاده روی و تظاهرات داریم، یکی دولتی، یکی هم ملتی. پیاده روی اگر دولتی باشد، باید قدم به قدم چادر زده باشند و با ساندیس و بیسکویت و ساندویچ از مردم پذیرایی کنند و اگر ملتی باشد باید قدم به قدم کسانی با لباس شخصی ایستاده باشند و توی سر و مغز مردم بکوبند و موتورسوارها هم بریزند و مردم را پخش وپلا کنند.

درپیاده روی پاریس نه از ساندیس خبری بود و نه از کتک. یعنی یک پیاده روی بی هویت که آدم نمی دونه چه اسمی روش بذاره؟

حالا اینا هیچی، راهپیمایی مسالمت آمیز سران چهل کشور جهان و دو میلیون فرانسوی در پاریس، باعث شده فرانسوی ها بیشتر از پیش خودشان را بگیرند و بلند تر از سابق شعار بدهند که فرانسه مهد تمدن و آزادیست.

این جماعت قبل از این تظاهراتی که به خاطر حمایت از آزادی بیان بپا کردند، به بریژیت باردوشان می نازیدند و به برج ایفل شان. حالا که عکس های این پیاده روی تاریخی را هم به آلبوم عکس هایشان اضافه کرده اند چنان پزی خواهند داد که بیا و ببین . به “بن ژور” ما خارجی ها که دیگه یک “مرسی” خشک و خالی هم نخواهند گفت ومتاسفانه کسی هم نیست بهشون بگه اگر قرار باشه کسی به پیاده راه رفتنش بنازه، میلیاردها هندی و پاکستانی و بنگلادشی که تمام عمرشان پیاده روی کرده اند باید جواب سلام هیچی کس را ندهند و خدا را هم بنده نباشند!

حالا اونها هیچی، سه میلیون ایرانی که پس از انتخابات سال ۸۸ در تهران پیاده روی کردند نه تنها قیافه نگرفتند و ادعا نکردند ایران مهد آزادی و تمدن بوده، بلکه از هرکدام که بپرسی تو هم در تظاهرات آن سال شرکت داشتی؟ وحشت زده می گوید من؟ من آن روز منزل مامانم اینها میهمان بودم مبادا برایش حرف دربیاورند!

چرا، بی انصافی نمی کنم، رئیس جمهور وقتمان آقای احمدی نژاد بعدها فرمودند ایران آزادترین کشور دنیاست آنهم به خاطر این که به چشم خودش دیده بود موتورسوارها صد تا صدتا به میان جمعیت هجوم می بردند و آزادانه مردم را با چماق و باتوم لت وپار می کردند…

نکته

کاشکی اون ۲۲۰ هزار نفری که در سوریه کشته شدند و اون هزاران نفری که درکوبانی و عراق و افغانستان به قتل رسیدند قبل از کشته شدن شرح حال خودشان را بیان کرده بودند، بلکه مردم دنیا به بهانه آزادی بیان هم که شده یک پیاده روی هم به خاطر اونها بکنند و قدم هاشون نرم بشه!

بازگشت دن کیشوت!

همین ژست و اداش مردمو کشته!

همین ژست و اداش مردمو کشته!

خیلی فیلم با این عنوان دیده ایم، نه؟ بازگشت سوپرمن، بازگشت زورو، بازگشت تارزان و اینک بازگشت دن کیشوت.

آقای احمدی نژاد که معلوم می شود واقعن دلش خوش است، به تازگی در ملاقات با اعضای جبهه پایداری فرموده است اگر شرایط خطرناک شود برای انتخابات می آیم!

“کریستوفر ریو” سوپرمن فیلم های امریکایی را یادتان هست؟ همان که هواپیمای در حال سقوط را با دستش می گرفت و به جای پلی که خراب شده بود دراز می کشید تا قطار از روی او سالم رد شود؟ طفلک از اسب افتاد و فلج شد. سوپرمن مملکت ما هم که یکی از عواملی است که مملکت را به این روز انداخت، قصد دارد بیاید و دن کیشوت وار اوضاع کشور را روبراه کند.

درست است که گفته اند وای به حال مملکتی که نیاز به قهرمان داشته باشد، اما از آنطرف هم گفته اند وای به حال مملکتی که قهرمان نداشته باشد و چه قهرمانی بهتر از احمدی نژاد؟!

برای مملکتی که در شهر گل و بلبل اش ۱۲ هزار نفر ساعت ها در صف می ایستند تا یک کاسه آش مجانی بگیرند، قهرمانش هم باید چنین آدمی باشد.

هشت سال تجربه موفق را درکارنامه خود دارد وکوله باری از وعده ها و دروغ های شیرین را در ساک دستی اش.

اون دختره را که گفت توی زیرزمین منزل شان انرژی هسته ای کشف کرده یادتان هست؟ اگر دوباره برگرده لابد میگه الان میگه آنقدر انرژی هسته ای تولید کرده که شبهای جمعه سطل سطل اورانیوم میاره جلوی امامزاده هاشم و کاسه کاسه خیر می کند!

وعده آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم را هنوز خیلی ها دارند مزه مزه می کنند و هستند کسانی که با وجود تمام شدن غذا، هنوز از سر سفره بلند نشده اند و منتظرند بلکه آقای احمدی نژاد سهم نفت شان را به عنوان دسر هم که شده بیاورد سر سفره شان!

سفرهای میلیاردی استانی اش و وعده هایش که دهان زن و مرد وکودک را آب می انداخت حالا گندش درآمده.

چه باور کنید و چه باور نکنید، من یکی از بازگشت پیروزمندانه ایشان خوشحال خواهم شد. اقلا برای نوشتن دنبال سوژه نخواهم گشت. لامصب مثل آتشفشان سوژه خلق می کند و چه آمارهایی می ریزد بیرون… آمارهایی که مثل یک لیوان آب طالبی خنک در ظهر گرم تابستان، جگر هر طنز نویسی را حال می آورد!

بدون شرح

بدون شرح

 

 

نگاهی طنز آمیز به تاریخ

طنزنویس کبیر!

القابی که پشت نام برخی از آدم های مشهور دنیا با سریش چسبانده شده، همیشه عزت و احترام به دنبال نیاورده که هیچ، خیلی جاها سبب بدنامی آنان شده. آخر اسکندر را با آنهمه کشتار و خونریزی “کبیر” نام نهادن، چه ارزشی به او می بخشد؟ و مگر خود ما ده ها سال بعد معنی ظل الله، خدایگان، بزرگ fathaliارتشتاران و و و… را که یک پول سیاه نمی ارزید نفهمیدیم؟

جالب اینجاست که اکثر مردم ما تصور می کنند القاب خاص بزرگان کشوری و لشگری و مذهبی، ابتکار ما ایرانی هاست، در حالی که اعراب، و حتی خارجی های بی دین و ایمان هم از این لقب ها به پادشاهان و مشاهیرشان زیاد داده اند که اکنون خرواری یک دلار هم خریدار ندارد.

بدیهی است که چون ما چند هزار سال بیشتر از بقیه ملل تاریخ داریم و ضمناً این تنها چیزی است که داریم و به آن می نازیم، ممکن است بدعت گزار این قضیه ما بوده باشیم و بعید نیست این تخم لق را ما توی دهان بقیه مردم دنیا شکسته باشیم که در آنصورت خدا ببخشدمان.

شاید انگلیسی ها هم وقتی دیده اند ما آدم دست و پا چلفتی بی عرضه ای مثل فتحعلیشاه را که هنرش در اختیار داشتن هزار زن به طور همزمان و بخشیدن ۱۷ شهر ایران به روس ها بود را السلطان بن سلطان ابن سلطان، والخاقان ابن خاقان ابن خاقان نامیده ایم، به خودشان گفته اند چرا ما به ریچارد اول مان نگوییم ریچارد شیردل و ندیده گرفته اند که این ریشارد شیردل، همان کسی است که در جنگهای صلیبی خزانه انگلیس را تهی کرد و از صلاح الدین ایوبی هم شکست خورد.

بعید نیست وقتی روس ها دیده اند ما پادشاهی را که تا تقی به توقی می خورد درمی رفت خدایگان و بزرگ ارتشتاران می نامیم گفته اند چرا ما استالین مان را کبیر ننامیم؟ بالاخره هرچی باشه استالین درکشتن کم نمی آورد. در دوران تسویه های معروفش به نوشته مدودوف، نویسنده و تاریخ نگار معروف روس، روزی هزار نفر را در مسکو اعدام می کرد. به چین شخصی نباید گفت کبیر؟!

و البته ما که احتمالا مبتکر دادن لقب در دنیا هستیم، فقط ابتکار عمل مان در دادن لقب های مثبت نبوده است. لقب های منفی را هم ما باب کرده ایم و حتی بر سر تصاحب آن با هم دعوا و مشاجره کرده ایم.

اردشیر زاهدی درکتاب آخرین روزهای شاه می نویسد:

من در طول زندگیم دو نفر را به کلی فاقد کاراکتر دیده ام. اولی همین ارتشبد نصیری بود که خود را سگ شاهنشاه می نامید و دومی دکتر اقبال بود که می گفت غلام خانه زاد شاهنشاه است. جالب اینکه چندین بار میان اسدالله علم و دکتر اقبال بر سر به کار بردن این اصطلاح یا لقب دعوا و درگیری شده بود. اقبال می گفت او اصطلاح خانه زاد را ابداع کرده و علم مدعی بود که نه خیر این لقب را من اختراع کرده ام و به عنوان سند و مدرک می گفت تازه قبل از من، پدرم هم “غلام خانه زاد اعلیحضرت رضاشاه و محمدرضاشاه” بوده است!

حالا نگرانی بنده به عنوان یک طنزنویس تازه از کانادا برگشته این است که سالها بعد، دوستی یا آشنایی به شوخی یا در حال مستی از من به عنوان “طنزنویس کبیر” نام ببرد و این یک ذره نام و آبرویی را هم که پیش سر و همسر و چهارتا خواننده دارم، از بین ببرد!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” به تازگی منتشر شده است.