در فیلم “آموزش بد” (Bad Education / Mal education) از پدرو آلمودوار صحنه تکان‌دهنده‌ای هست که فکر نمی‌کنم هیچ‌گاه از ذهنم پاک شود. داستان فیلم در گذشته و حال به دوران سیاه حکومت مذهبی ژنرال فرانکو بر اسپانیا می‌پردازد. دورانی که هر عملی خارج از چارچوب‌های کلیسای کاتولیک مجازات به دنبال داشت. در این صحنه، دو کشیش ـ مدیران یک مدرسه مذهبی ـ جوان همجنس‌گرایی را کتک زده‌اند و او بیهوش افتاده است. یکی از دو کشیش به دیگری پیشنهاد می‌کند بهتر است تا شاهدی این‌جا نیست او را بکشیم. کشیش دوم می‌گوید اما خدا که شاهد است. و اولی پاسخ می‌دهد او طرف ماست!

این که چون ما برحق هستیم مجازیم به‌ هر شکل ممکن هر مانعی را از سر راه‌مان برداریم، تفکری کهنه اما ماندگار است. تفکری که قرن پشت قرن جنایات بسیاری را بر علیه بشریت توجیه کرده است. این تفکر نه تنها بر حکومت‌های دیکتاتوری ـ مذهبی یا سکولار ـ حاکم بوده است، بلکه به همان اندازه در بین مخالفان چنین حکومت‌هایی رواج داشته و دارد. اعدام‌های یک دقیقه‌ای جمهوری اسلامی و تصفیه‌های داخلی سازمان‌های سیاسی ـ مثل ترورهای داخلی سازمان مجاهدین در زمان شاه بعد از تغییر ایدئولوژی این سازمان ـ دو نمونه از این طرز فکر در ایران هستند. نمونه‌های غیر ایرانی آن را هم در بسیاری حکومت‌های دیکتاتوری مثل پینوشه در شیلی، حکومت سرهنگان در یونان، تصفیه‌های داخلی استالین، و کشتارهای پل پوت در کامبوج می‌توان دنبال کرد. مادامی که این تفکر جایی برای حضور مخالف خودش در دایره قدرت قائل نباشد آن را به یک تفکر تمامیت‌خواه خطرناک تبدیل می‌کند. این تفکر خواه از سوی یک دولت دیکتاتور اعمال شود یا از سوی آنان که با این دیکتاتور مبارزه می‌کنند به یک اندازه زشت و غیر انسانی است.

دموکراسی تنها راه مبارزه با تفکرهای تمامیت‌خواه است. تنها در یک محیط دموکراتیک است که چنین تفکراتی ناچار می‌شوند چوب و چماق و تفنگ و افترا را کنار بگذارند و مثل بقیه از ابزار منطق و گفت وگو استفاده کنند. ابزاری که در استفاده از آن بی‌نهایت ناتوانند. این ناتوانی آن‌چنان ریشه‌دار است که آن تفکرات را برای همیشه از میدان بدر می‌کند. جامعه‌ای که مزه دموکراسی را بچشد دیگر به دیکتاتوری تن نخواهد داد. اسپانیا، یونان، و شیلی نمونه‌های خوبی برای این واقعیتند. بازگشت افرادی مثل ژنرال فرانکو به اسپانیا، حکومت سرهنگان به یونان، و ژنرال پینوشه به شیلی به خواب و خیال نزدیک‌تر Freedom-H4است تا واقعیت.

قانون بازگشت‌ناپذیر بودن دموکراسی بر جوامع ایرانی نیز حاکم است. راه رسیدن به دموکراسی و وادار کردن تفکرات تمامیت‌خواه به تن دادن به چندرنگی و گونه‌گونی فکری راه بسیار طولانی، دشوار، و پرخطری است. اما اگر در این راه از پا نیفتیم و تا رسیدن به اولین طلایه‌های دموکراسی دوام آوریم، دیگر محال است کسی بتواند ما را به عقب برگرداند. ما ایرانی‌ها، خوشبختانه، در این راه بسیار سرسخت و لجوج هستیم. از آن روزی که نطفه تفکر مشروطیت در ذهن‌مان نشست تا به امروز از پستی و بلندی‌های بسیار گذشته‌ایم و چندین پیروزی و شکست داشته‌ایم، اما هیچ‌گاه تسلیم نشده‌ایم و نسل پشت نسل کمر راست کرده‌ایم و به تلاش‌مان برای دست‌یافتن به دموکراسی ادامه داده‌ایم.

نکته مهمی که نباید از خاطر دور کرد این است که دموکراسی و فاشیسم در بارز‌ترین مشخصه‌شان بسیار به هم شبیه و گاه غیر قابل تشخیص‌اند: این‌که هر دو، حکومت اکثریت هستند. آن‌چه بین این دو فرق می‌گذارد رعایت حقوق اقلیت است که دموکراسی به آن پایبند است و فاشیسم آن را زیر پا می‌گذارد. فاشیسم احترامی برای غیر خود قائل نیست. حکومت‌های هیتلر و موسولینی هر دو از پشتیبانی اکثریت جامعه‌شان برخوردار بودند و در انتخابات دموکراتیک قدرت را در دست گرفتند. آن‌چه آن‌ها را از دموکراسی جدا کرد نادیده گرفتن حقوق کسانی بود که به بنیادهای تفکر نازیسم و فاشیسم اعتقاد نداشتند. همین بی‌اعتقادی بود که یهودیان، کمونیست‌ها، همجنس‌گرایان، سوسیالیست‌ها و آنارشیست‌ها را راهی اردوگاه‌های مرگ کرد.

جمهوری اسلامی در دو سه سال اول حکومتش یک نظام فاشیستی بود چون از سویی حمایت اکثریت جامعه را با خود داشت و از سوی دیگر از این حمایت برای سرکوب مخالفان استفاده کرد. از آن دو سه سال که بگذریم استفاده از صفت فاشیست برای توضیح این رژیم زیادی است چرا که دیگر حمایت اکثریت را هم با خود نداشت. امروزه، جمهوری اسلامی به یک اقلیت کوچک مافیایی تقلیل پیدا کرده که کارگزاران آن به آخرین چیزی که ممکن است معتقد باشند تفکر مذهبی دوران خمینی است.

این نکته قابل تاملی است که رژیم‌های دیکتاتوری شیوه مبارزه، نوع تفکر، و حتا ادبیات سیاسی خود را به اپوزیسیون تحمیل می‌کنند. امروزه بعد از سی و شش سال مبارزه با جمهوری اسلامی این موضوع را به‌وضوح می‌توان دید که اپوزیسیون سنتی جمهوری اسلامی از همان گفتار، همان رفتار، و همان روش‌هایی استفاده می‌کند که جمهوری اسلامی می‌کند. من در میان نیروهای اپوزیسیون سنتی ایرانی هیچ گروهی را نمی‌شناسم که به مبانی دموکراسی پایبند باشد. یکی دو حزب و سازمان سیاسی این صداقت را دارند که دموکراسی را یک سیستم ناکارآمد بخوانند و علنا پایبند نبودن‌شان به آن را اعلام کنند. دیگران اگرچه خود ـ و تنها خود ـ را پایبند به دموکراسی معرفی می‌کنند، اما تعریف‌شان از دموکراسی از سویی با هزار اما و اگر همراه است که به‌طور طبیعی همه ـ یا تقریبا همه ـ رقیبان را از دسترسی به آن محروم می‌کند و از سوی دیگر همین دموکراسی پر اما و اگر هم تنها به بعد از سقوط جمهوری اسلامی و بر سر کار آمدن خودشان موکول می‌شود. نیروهای اپوزیسیون سنتی به دموکراسی مثل یک غنیمت جنگی نگاه می‌کنند که در نبرد با جمهوری اسلامی به دست خواهند آورد و پیشاپیش تصریح می‌کنند که آن را تنها در بین دوستان و هم‌پیمانان‌شان تقسیم خواهند کرد و هرکه و هر نهادی که در آن مبارزه با آنان همراه نبوده را از آن محروم خواهند ساخت.

این را نمی‌توان دموکراسی نامید!

در یک نظام ایده‌آل در ایران، مجاهدین، گرایشات مختلف کمونیستی، لیبرال‌ها، ملی‌گرایان، راست‌گراها، مذهبی‌ها و ضد مذهبی‌ها، و هر حزب و تفکر دیگری که به قانون پایبند باشد در کنار یکدیگر برای دست یافتن به قدرت سیاسی به رقابت سالم می‌پردازند. هیچ گرایش سیاسی جا را بر دیگری تنگ نمی‌کند و مجاز نیست حضور خود را به نبود دیگری مشروط کند. در یک نظام دموکراتیک، حتا پس از یک همه‌پرسی بین جمهوری و پادشاهی طرف بازنده را نمی توان از حقوق شهروندی خود از جمله حق تبلیغ مرام خود در چارچوب قانون محروم کرد. مشابه این موضوع را در کشور دموکراتیکی مثل کانادا می‌بینیم که جدایی‌خواهان کبک حتا پس از سه بار شکست در همه‌پرسی حق تبلیغ برای جدایی کبک را حفظ کرده‌اند و برای همه‌پرسی چهارم تلاش می‌کنند.

این‌که چرا احزاب و گروه‌های اپوزیسیون سنتی ایران تمایلی به پایبندی به دموکراسی از خود نشان نمی‌دهند را از دو دیدگاه باید نگریست. از سویی، این گروه‌ها در چارچوب یک نظام دیکتاتوری به دنیا آمده‌اند و رشد کرده‌اند و خواسته یا ناخواسته مبانی فکری‌شان را از همان نظام برگرفته‌اند. از جمله این را حق خود می‌دانند که اگر موفق به سرنگون کردن جمهوری اسلامی شدند قدرت به دست آمده را با دیگران شریک نشوند. اما دلیل دوم، که به‌نظر من از اولی بسیار مهم‌تر است، این است که مردم از این احزاب و سازمان‌ها توقع پایبند بودن به دموکراسی را ندارند. جوامع ایرانی ـ مثل دیگر جوامع دیکتاتوری ـ قدرت سیاسی را متعلق به‌خود نمی‌دانند. جوامع ایرانی ـ مثل نیروهای سیاسی ـ قدرت سیاسی را در مالکیت دولت می‌دانند که از دولتی به دولت دیگر منتقل می‌شود. این انتقال در بهترین حالت در یک انتخابات دموکراتیک یا شبه دموکراتیک انجام می‌گیرد و در بدترین حالت در قالب یک انقلاب. اما در هر دو حالت مردم سهمی برای خودشان از قدرت سیاسی قائل نیستند. همین‌که فرصت یابند هر چهار سال یکبار به پای صندوق رای بروند و بعد از زورآزمایی با صاحبان قدرت کسی را به ریاست جمهوری انتخاب کنند راضی‌شان می‌کند. ضرورت حضور نهادهای کنترل کننده قدرت مثل انجمن‌ها و رسانه‌ها و اتحادیه‌ها برای نظارت دائم بر کارکرد دولت یا نهادهای صاحب قدرت هنوز در جوامع ایرانی جای خود را نیافته‌اند. همین است که بسیار می‌شنویم که اگر از نهاد قدرت ناراضی هستیم بهترین راه ـ یا به‌عبارتی تنها راه ـ این است که خودمان را برای انتخابات بعدی آماده کنیم و قدرت را از دست این‌هایی که امروز بر سر کارند بگیریم و آن‌طور که خودمان می‌خواهیم عمل کنیم. هنوز این موضوع که در فاصله بین دو انتخابات هم می‌شود ـ و باید ـ بر کارکرد قدرت‌مداران نظارت داشت و این‌که چنین نظارتی به‌معنای تلاش برای براندازی نیست در جوامع ایرانی جای خود را باز نکرده است. هنوز قدرت‌مداران تبلیغ می‌کنند و مردم می‌پذیرند که نقد قدرت و تلاش برای براندازی یکی هستند.

این است که من خواسته ی “دموکراسی همین حالا!” را مطرح می‌کنم. بیان صریح این مطلب که دموکراسی بعد از به ‌زیر کشیدن جمهوری اسلامی اگرچه ضروری است، اما کافی نیست. سازمان‌ها و احزاب سیاسی همین امروز باید پایبندی‌ بی قید و شرط‌ شان به دموکراسی را در کردار و گفتار به‌نمایش democracy-H4بگذارند.

پایبندی به “دموکراسی همین حالا” در زمینه‌های گوناگون نمودهای مختلفی پیدا می‌کند. در زمینه حقوق شهروندی، احزاب و سازمان‌های سیاسی از همین امروز باید خود را موظف به احترام به حق بی‌چون و چرای مردم برای داشتن نظریاتی متفاوت از آن‌ها کنند. و مردم، در مقابل، باید به هر بهایی شده به این احزاب آموزش دهند که تنها برای نقد سالم ـ و نه تهدید و توهین و افترا ـ گوش شنوا دارند. و مهم‌تر این‌که زیر بار قلدری نمی‌روند و با تهدید و توهین‌های مرسوم نیروهای سیاسی سنتی نظرشان را عوض یا پنهان نمی‌کنند. این را باید به نیروهای سیاسی فهماند که مجاز نیستند با مخالفان‌شان همان رفتاری را داشته باشند که جمهوری اسلامی با مخالفانش دارد. فرق ما با جمهوری اسلامی تنها در اعتقادمان به دو تفکر متفاوت نیست بلکه در شیوه پیاده‌کردن آن دو تفکر نیز هست.

در زمینه زبان و ادبیات سیاسی، پایبندی به “دموکراسی همین حالا” به معنای جایگزین کردن ادبیات نفرت با نقد سیاسی است. مجاهدین باید یاد بگیرند که مجاز نیستند از نیروهای کمونیست با توهین و تحقیر نام ببرند، و کمونیست‌ها نمی‌توانند راست‌گرایان را به دلیل اعتقادشان به بازار آزاد از حقوق شهروندی محروم بدانند، و راست‌گرایان نباید مجاهدین را چون مسلمان هستند شایسته حضور در جامعه دموکراتیکی که وعده‌اش را می‌دهند ندانند. هر یک از این گروه‌ها می‌توانند تفکر و روش سیاسی و اعتقادی آن دیگری را نقد کنند بی‌آن‌که ادبیات نفرت را به کار گیرند.

ترویج و تشویق نهادهای مدنی در جامعه یکی از مهم‌ترین نمودهای پایبندی به “دموکراسی همین حالا” است. آزادی رسانه‌ها، تشکیل نهادهای اجتماعی غیرحزبی، و ترویج نهادهای صنفی مستقل تنها چند نمونه از نهادهای مدنی هستند که احزاب و سازمان‌های سیاسی باید از همین امروز به استقلال‌شان احترام بگذارند و جلو شکل‌گیری‌شان را نگیرند. نهادهای مدنی در یک جامعه دموکراتیک تضمین کننده بقای دموکراسی هستند. این‌گونه نهادها هستند که در فاصله دو انتخابات بر کارکرد دولت و نهادهای صاحب قدرت نظارت می‌کنند و فرصت کجروی و بی‌توجهی به منافع مردم را از آنان می‌گیرند. همین نهادها اگر اشتباهی در کارکرد دولت ببینند سعی در تصحیح آن می‌کنند ولو این تصحیح به بهای استعفای فرد یا افرادی از دایره قدرت تمام شود. بدون حضور نهادهای مدنی کنترل کننده قدرت، دموکرات‌ترین سیاستمداران نیز به ‌سادگی به ورطه استبداد می‌غلتند. همین است که نه‌ تنها دولت‌های دیکتاتور بلکه نیروهای اپوزیسیون زورمدار هم با تمام تلاش‌شان از تشکیل و رشد نهادهای مدنی جلو می‌گیرند. در ایران، جمهوری اسلامی با هرگونه تلاشی برای ایجاد نهادهای مدنی سرسختانه مبارزه می‌کند، خواه این نهاد یک اتحادیه کارگری باشد یا یک انجمن فرهنگی. نیروهای اپوزیسیون سنتی هم در این اعتقاد دست کمی از جمهوری اسلامی ندارند. اگرچه این نیروها هنوز آن تشکیلات سرکوب سازمان‌یافته جمهوری اسلامی را در اختیار ندارند، اما روش‌های دیگری را ابداع کرده‌اند که کم از سرکوب فیزیکی جمهوری اسلامی ندارند. اینان بی هیچ پروایی به هر حرکتی که ممکن است به تشکیل یک نهاد مدنی مستقل منتهی شود حمله می‌برند و سعی در به‌دست گرفتن کنترل آن می‌کنند. و از آن‌جا که نیروهای سازمان‌یافته و منظمی هستند تقریبا همیشه در این کار موفق شده‌اند. همین‌طور در ‌استفاده از تهمت و توهین و افترا برای از میدان بدر کردن افراد و جمع‌هایی که سد راه‌شان شوند تردید به خود راه نمی‌دهند.

این است که در سی و شش سال حکومت جمهوری اسلامی بر ایران، نه در داخل و نه در خارج از کشور شاهد شکل‌گیری نهادهای مدنی مستقل و قدرتمند نبوده‌ایم. در داخل کشور ریشه‌کن کردن این تلاش‌ها به عهده نهادهای سرکوب‌گر جمهوری اسلامی بوده است و در خارج از کشور نیروهای اپوزیسیون سنتی انجام این مهم را بر عهده گرفته‌اند. امروز پس از سی و شش سال که از حاکمیت جمهوری اسلامی می‌گذرد نه در داخل کشور و نه در خارج شاهد حضور حتا یک رسانه پرقدرت و مستقل که توان نقد هم‌زمان جمهوری اسلامی و مخالفانش را داشته باشد نیستیم. نهادها و انجمن‌های اجتماعی مستقل در خارج از کشور به‌همان اندازه کوچک و ناتوانند که خواهران و برادران‌شان در داخل کشور. چنین نهادهایی همان‌قدر مورد هجوم سازمان‌یافته نیروهای فشار اپوزیسیون واقع می‌شوند که همتایان‌شان در داخل هدف حمله چماق‌داران حزب‌الله قرار می‌گیرند.

با این‌حال جنبش مدنی هم در داخل و هم در خارج از کشور به آهستگی اما پیوسته دارد شکل می‌گیرد. از تشکیلات دانشجویی بگیر که دیگر چندین سال است عنوان “مسلمان” را بر خود ندارند تا افرادی مثل نسرین ستوده و محمد ملکی و جعفر پناهی و چندین ده نفر دیگر که پرچمدار جنبش مدنی نوپای ایران هستند. نیروهایی که رو در روی مجموعه جمهوری اسلامی ایستاده‌اند و به صراحت از نظامی می‌گویند که در آن کلیت جمهوری اسلامی جای خود را به یک دموکراسی مداراگر و همه‌گیر خواهد داد. در خارج از کشور هم روز به روز شاهد پس نشینی نیروهای اپوزیسیون سنتی و شکل گیری نیروهای مدنی جوان و پرشوری هستیم که دارند الفبای دموکراسی را حرف به حرف در ذهن جامعه بارور می‌کنند و در مقابل روش‌های سرکوب کهنه اپوزیسیون سنتی پس نمی‌نشینند.

اگر رویای فردایی را در سر داریم که ایران سرای همه تفکرها و قومیت‌ها و مذهب‌ها و بی‌مذهبی‌ها و زبان‌ها و روش‌های زندگی گوناگون باشد باید از همین امروز شروع کنیم. باید نگذاریم روش‌های سرکوب سنتی جلو رشد نهادهای مدنی را بگیرند. اگر نهادهای مدنی فرصت رشد بیابند دیگر لازم نیست شبانه روز چشم براه ظهور قهرمانی باشیم که قرار است بیاید و ما را به بهشت آزادی و پیشرفت رهنمون کند. اگر نهادهای مدنی توانمند در جامعه حضور داشته باشند مستبدترین سیاستمداران نیز چاره‌ای نخواهند داشت جز عمل در چارچوب‌های دموکراسی. باید به همه تفکرات فرصت جلوه پیدا کردن بدهیم و جلو سرکوب هر تفکری، هرچه می‌خواهد باشد را بگیریم. و باید جلو زورگویی نیروهای سرکوب‌گر، از هر حزب و نهاد و سازمان و حکومتی که باشند بایستیم و تسلیم تهدید و توهین و تحقیر آنان نشویم.

در مدارس کانادا به بچه‌ها می‌آموزند که کوتاه‌ آمدن در برابر قلدری (Bullying) بدترین روش مقابله با آن است. بیائید این آموزه را در سطح جوامع ایرانی نیز پیاده کنیم.

*دکتر شهرام تابع محمدی، همکار شهروند، در زمینه های سینما، هنر، و سیاست می نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی شیمی در دانشگاه تورونتو است. او بنیانگذار جشنواره سینمای دیاسپورا در سال ۲۰۰۱ است.

shahramtabe@yahoo.ca