هفته گذشته خبری کوتاه در روزنامه “وال استریت ژورنال” توجهم را به خود جلب کرد: شرکت چند ملیتی “اپل” در سه ماهه آخر سال ۲۰۱۴، بیش از ۷۴ میلیون عدد از انواع تولیدات خود ـ آیفون، آیپد و… ـ فروخته که با حساب سرانگشتی ۳۴ هزار عدد در هر ساعت می شود.  سود خالصی که “اپل” در این سه ماهه به دست آورده بالغ بر ۱۸ میلیارد دلار بوده است.

در نگرشی سطحی، این یک خبر کوتاه و معمولی است که خواندن آن حدود یک دقیقه زمان می برد و سپردنش به بایگانی حافظه یا فراموش کردنش نیز به زمانی کمتر ازاین نیاز دارد،  اما در نگرشی عمیق تر، دقیق شدن در همین خبر کوتاه و به ظاهر بی اهمیت می تواند به یافتن پاسخ برای بسیاری از پرسش هایی بیانجامد که ذهن بسیاری از انسان ها را به خود مشغول کرده است: دلیل این همه تنش و آشوب در جای جای دنیا چیست؟ بی عدالتی اجتماعی روزافزونی که بشریت قرن بیست و یکم را آشفته و گرفتارکرده، از کجا آب می خورد؟ ریشه پوک و بی محتوا شدن دموکراسی ها را درکجا باید جستجوکرد؟ چرا حزب های چپ و راست شباهتی دوقلووار یافته اند و سیاست هایشان با یکدیگر تفاوت Appleندارد؟ و فراتر از همه، چه می توان و باید کرد؟!

در این که “اپل” بنیانگذار یا بنیانگذارانی داشته و دارد که از استعداد و حتی نبوغی فوق العاده برخوردار بوده و هستند، تردیدی نیست. به عکس، آنچه که درآن تردید جدی و بسیار هست این است که در نظام پوسیده اقتصادی ـ اجتماعی کنونی حاکم بر دنیا، ازاین استعداد و نبوغ به نفع بشریت استفاده شود.

 ۱۸ میلیارد دلار سود خالص سه ماهه پایان سال گذشته “اپل”، در سال بالغ بر ۷۰ میلیارد دلار می شود که از درآمد خالص نفتی بسیاری از کشورهای عضو سازمان اوپک بیشتر است. قرارگرفتن چنین پول هنگفتی در دستان شمار معدودی که در بهترین حالت استعداد و نبوغشان در عرصه فنی و فناوری است، خود یک خطر بالقوه به شمار می آید، زیرا ناگزیر آن را در چرخه ای فساد آفرین و فساد پرور ـ یا دستکم بی اعتنا به مصالح و منافع عمومی ـ به کار می اندازد. کاملا طبیعی است که نخستین اقدام دراین زمینه کوشش برای حفظ سود بادآورده از راه گریز از پرداخت مالیات باشد. بخشی از این هدف با انواع حیله های به ظاهر قانونی از جمله پناه بردن به “بهشت های مالیاتی” ریز و درشت موجود در سراسر دنیا به دست می آید.  بخشی دیگر نیز از طریق تصویب قوانینی است که به نفع دارندگان درآمدهای هنگفت و به زیان دارندگان درآمدهای کم و متوسط باشد.

در جریان مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۲، میت رامنی نامزد ریاست جمهوری از سوی حزب جمهوری خواه، برای نشان دادن شفافیت مالی خود اعلام کرد که در سال پیش از آن، بیش از ۳۰ میلیون دلار درآمد داشته و حدود ۴ میلیون دلار (کمتر از ۱۴ درصد) مالیات پرداخته است. میت رامنی با این کار می خواست درستکاری و خوش حساب بودن مالیاتی خود را به رخ رأی دهندگان امریکایی بکشد، اما ناخواسته بی عدالتی سنگین حاکم بر نظام مالیاتی آمریکا را افشاء نمود، زیرا رأی دهنده آمریکایی دارای درآمد پایین و متوسط ـ کمتر از ۵۰ هزار دلار در سال ـ به خوبی می داند که بیش از یک سوم درآمدش به صورت انواع مالیات مستقیم پرداخت می شود و اگر مالیات های سنگین غیرمستقیم از جمله مالیات سیگار، مشروبات الکلی و بنزین ـ که تا ۸۰ درصد بهای این کالاها است ـ نیز محاسبه شود کل مالیات پرداختی این طبقه سر به ۵۰ یا حتی ۶۰ درصد از درآمد می زند.

برای تصویب قوانینی که چنین امتیازی را نصیب دارندگان درآمدهای هنگفت کند، نفوذ در تشکل هایی که قدرت سیاسی را در دست دارند ضروری است.  از همین جا است که روند فسادآفرین و فسادپرور چرخه معیوب تبدیل قدرت اقتصادی به قدرت سیاسی و بالعکس شکل می گیرد و چنان که در حال حاضر شاهد هستیم، تشکل های بزرگ سیاسی را به صورت ابزار ـ اگر نه گوش به فرمان ـ صاحبان ثروت های هنگفت، که شرکت های بزرگ چند ملیتی تجسم جهانی گرایی آنها هستند، درمی آورد و در نتیجه از دموکراسی جز پوسته ای نازک و شکننده، که رفتن پای صندوق و دادن رأی باشد، به جا نمی ماند و در عمل دیده می شود نمایندگانی که به مجالس قانونگذاری راه می یابند اغلب در پی تامین منافع انتخاب کنندگان واقعی خود یعنی صاحبان ثروت های هنگفت هستند و نه کسانی که به آنها رأی داده اند.

 نگفته پیدا است که حرص و آز سیری ناپذیر این موسسات چند ملیتی، با غارت منابع ملت ها و دامن زدن به بی عدالتی اجتماعی، موجب بروز تنش ها و واکنش هایی می شود که نمایندگان این غارتگران چند ملیتی مایلند آنها را “تروریسم بین المللی” بنامند تا با فروش ارقام کلان تسلیحات هم به ثروت خود و هم به بالاگرفتن درگیری ها و کشتار انسان ها بیافزایند.

دایناسورها گروهی از خزندگان مهره دار بودند که پس از دورانی طولانی حاکم بودن بر محیط زیست زمین و آسیب رساندن به آن، حدود ۶۵ میلیون سال پیش منقرض شدند و ازبین رفتنشان راه را برای تکامل پستانداران  و به وجودآمدن انسان گشود.  موسسات غول آسای چند ملیتی از بسیاری جهات به آنها شباهت دارند و می توان آنها را دایناسورهای عصر جدید نامید!

۱۵بهمن ۱۳۹۳

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com