از سال ۱۹۹۸ تاکنون هیچ سالی نبوده که تمامی ۲۰ هنرپیشه‌ نامزد در چهار شاخه اصلی (بهترین هنرپیشه زن و مرد و بهترین هنرپیشه نقش مکمل زن و مرد) سفیدپوست بوده باشند. در امریکا به شوخی می گویند این هم از معجزات رئیس سیاه پوست اسکار امسال است. موضوعی که چنان نقل محافل بود که حتی از دید مجری اسکار امسال هم پنهان نماند و به سفیدی نامزدها اشاره کرد.

سهم زنان هم در اسکار امسال کاهش یافته بود. سایت ها و کارشناسان اسکار به این دو موضوع بسیار توجه کرده بودند، بویژه از جای خالی بازیگر سِلما و کارگردان زن سیاه پوست این فیلم یاد می شد.

از این کمبودها و کم توجهی ها اگر بگذریم، اسکار امسال، اسکار شگفتی ها بود. در حالی که همه گمان می کردند، گردانندگان اسکار به گلدن گلوب نظر مساعد نشان خواهند داد و “پسربچگی” را بهترین فیلم خواهند دانست، این هم اگر نه از داوری بفتا که انگلیسی ها با دقت نظر و وسواس جوایزش را می دهند و پسربچگی را بهترین فیلم دانسته بودند  که از همه جهت فیلم خوب و خوش ساختی بود، همنظر خواهند داد، اما اسکار امسال با انتخابی دیگر، دست کم، در Cover-1531بهترین فیلم نشان داد که اگر در زمینه ی زنان و سیاهان کم آورده است، در انتخاب بهترین فیلم و بهترین کارگردان و بهترین مستند موفق عمل کرده است.

هر چند شیوه ی رأی دهی به فیلم ها از مسیر پیچیده و پر پیچ و خمی می گذرد و کمتر کسی شاید بتواند نزدیک به ۶هزار داور اسکار در همه ی دنیا را به سلیقه و عقیده و یا علاقه ی خاصی رهنمون کند، اما فضاسازی هایی که در طول سال می شود، در ناخود آگاه جمعی، می تواند تصوری را شکل دهد، که نزدیک به ذائقه ی هالیوود است که مسیر اصلی سینمای دنیا را هموار می کند، و چه بسا در آرای داوران نیز بشود به همین گونه تاثیر کند.

برای همین کمتر کسی در منصفانه بودن جایزه ی “بهترین فیلم” ، “بهترین کارگردان” و “بهترین مستند” به خود تردید راه می دهد. از قضا “برد منِ” برنده، بیانش بر نفی و نقد هالیوود و سینمایی است که تبلیغ و ترویجش می کند، و صورت غالب سینمایی را پیدا کرده است که امروزه در دنیا دیده می شود.

“برد من” بنایش بر مبارزه با هنر دم دست و عامه پسند، در برابر هنر فاخر و کمتر دست یافتنی است. “برد من” روایت کابوس انسان است؛ انسان سرکش که در زندان روزمرگی و راهروهای تو در تو و تاریک تئاتری که رو در زوال دارد، کارگردانی ی هوشمندانه و قصه گویی “درست درمانِ” آلخاندرو گونزالس ایناریتو و چرخش های سرسام آور و توقف ناکردنی دوربین چابک امانوئل لوبزکی، جان و جلوه ای به این راهروهای منزوی می بخشد که تنها در این اثر سینمایی، که می توان صد سال تنهایی سینمای امروزش نامید، معنی می یابد.

اگر کسی قرار باشد از سخن مهم مزیت نامنتظر نادانی حرف و حدیث کند آدمِ اولش همین آلخاندرو گونزالس مکزیکی است که بیش از هر کسی مارکز ادبیات را به یاد هنرپذیر می آورد.

در کنار دوربینِ هوشمند و پر حرکت امانوئل و کارگردانی گونزالس، نباید از نقش برجسته ی موسیقی کوبه ای و گویی زورخانه ای با طعم شرقی و ایرانیِ آنتونیو سانچز غفلت کرد که پا به پای روایت و راهی که فیلم می رود، می رود و بر فضایی که می خواهد به نبض تپنده ی یک روایت سینمایی راه یابد، که جهت و جلوه اش به سوی ایستادگی در برابر بی حرمتی و ندیده شدن هنرِ همیشه، در برابر هنر روز و رایج است، به اثر انرژی دیگر و بهتری می دمد.

خود آلخاندرو گونزالس ایناریتو به زیبایی رمز دررفت از بن بستی را که مانند بختک بر آدمی افتاده است شرح می کند آنجا که می گوید: “ترس کاندوم زندگی است، نمی گذارد آن گونه که باید لذت ببرید. من این کاندوم را کندم و همه چیز

مایکل کیتون در نمایی از مرد پرنده

مایکل کیتون در نمایی از مرد پرنده

رنگ و روی واقعی به خود گرفت.”

پرسشی که فیلم طرح می کند از منظری حرف اصلی هنر و بی هنری در دنیای امروز است. “بردمن” می خواهد بگوید که در این دنیای تنگ و پوچ پر از تناقض و توهین به هنر و هنرمند واقعی، آیا داشتن آرزوی پرواز و شکستن قفسی که هنرمند در او حبس است امری شدنی است؟

حال که پرسش این است راه پرواز دلخواه نه آن سه گانه ی دیگر (اشاره به سه فیلم بتمن و پرواز هالیوودی است) که در اسارت داد و ستد بودند، چیست و یا چگونه است؟

راهش آیا در عریانی است، دامن لباس آدم باید به لبه ی در در حال بلعیدن گرفتار شود تا عریانی باعث دیده شدن واقعیت هنر و یا هنرمندی شود که می خواهد پروازدلی کند نه دلالی؟ و آیا این جمعیت است که به هنر و هنرمند جرئت دیدن و دیده شدن می دهد، یا خلاف او؟

اگر در جان بی رمق هنر صحنه خونی جاری نباشد چه! اگر قرار بر این باشد که از سلاح های صحنه گلوله ی واقعی شلیک شود، خونی که بر صحنه جاری می شود، چاره ی کدام درد بی درمان هنرمند گرفتار در چمبر چموش جهان کاسبکار خودفروش خواهد شد؟

هیجان تماشاچی ای که دلش برای دوران گلادیاتورها تنگ شده، راه رهایی را نشان می دهد، یا خونی که بر صحنه پاشیده شده و بر سر و روی هنرپیشه شتک زده است؟

هنر هم آیا مانند دین ها و دار و دسته ها، راه رهایی اش در خون است، خون خویش یا خون خویش و خیس دیگری، چه کسی قرار است با خون خویش رگ های خشک هنر را جان دوباره ببخشد؟

دنیا بار دیگر دارد دنبال ابر قهرمان می گردد، با دوربین و روایت و سازی که کمالش در کوبیدن است! نکند حرف حافظ راست در آید که رسم بد روزگار است که اهل هنر را به “به محفل سپیدپوشان دل سیاه” رهنمود می شود.

کارگردان بردمن

کارگردان بردمن آلخاندرو گونزالس

 

چه چیز دارد از خوفِ پایان تلخ خویش، آشفته خواب می شود که گونزالس ره به روزنه ای داردکه این کابوس بدکردار را به رویایی اگر نه، به ختمی به خیر بکشاند!

به این مردمان عاشق اکشن آیا می شود زیاده گویی فیلسوفانه را در ظرفی ریخت که طعمش به تلخی در کام شان ننشیند. این را به زبان الکن یا روشن سینما که خلایق فوت آبش هستند چگونه می شود نشان داد که ختمش به خلاف خویش خوی نکند!

این ریموند کارور کیست که آلخاندرو گونزالس ایناریتو با جمله ای مانند این می تواند به عمق روح آدمی رخنه کند:”ما باید خیلی شرمنده‌ی خویش باشیم که این جوری حرف می‌زنیم. مثلا وقتی داریم از عشق حرف می‌زنیم انگار واقعا می‌دونیم از چی حرف می‌زنیم!”

و چنین است که “بردمن” مهم است، هنر مهم است، سینما مهم است، هالیوود مهم هست و نیست، هست اگر حرمت هنر بداند، نیست اگر نداند!

هنرمند هنرش در اثری است که از هنرش می ماند در حرفی، کردار کوچکی حتی، یک نه، یک لحظه تامل، اندکی زحمت و زجر انگار، طاقت دردی که در جان شعله ی پرواز را بتواند پرورش دهد!

اسکار امسال را تاریخ هنر به خاطر خواهد داشت، گونزالس هم بر گرده ی گیتی که گول بی هنری بر گردنش است، مهر مهربان و هنرمندانه ی خویش را زده است!

صدای زنگش در همه ی گوش های هنوز کر نشده طنین شیرینی دارد انگار، می شنوید می شنویم؟

این هم صورت برندگان اسکار امسال به زبان رایج روزگار ما:

 

اسکار بهترین فیلم‌نامه اقتباسی

گراهام مور برای The Imitation Game

اسکار بهترین فیلم‌نامه غیر اقتباسی

آلخاندرو گونزالس ایناریتو، نیکولاس جیاکوبونه، آلکساندر دینلاریس و آرماندو بو برای Birdman

اسکار بهترین موسیقی متن

آلکساندر دسپلات برای The Grand Budapest Hotel

اسکار بهترین تدوین فیلم

تام کراس برای Whiplash

بهترین بازیگران زن و مرد اسکار 2015

بهترین بازیگران زن و مرد اسکار ۲۰۱۵

اسکار بهترین فیلم کوتاه

مت کرکبی و جیمز لوکاس برای The Phone Call

اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان

پاول پاولیکوفسکی برای Ida

اسکار بهترین فیلم مستند کوتاه

آلن گوسنبرگ کنت و دانا پری برای Crisis Hotline: Veterans Press 1

اسکار بهترین فیلم مستند

لائورا پویتراس، دیرک ویلوتزکی و ماتیلده بونفوی برای Citizenfour

اسکار بهترین فیلم انیمیشن کوتاه

پاتریک آزبورن و کریستینا رید برای Feast

اسکار بهترین فیلم انیمیشن

Big Hero 6.

اسکار بهترین جلوه‌های ویژه

Interstellar

اسکار بهترین تدوین صدا

American Sniper

اسکار بهترین میکس صدا

Whiplash.

اسکار بهترین طراحی صحنه

The Grand Budapest Hotel.

اسکار بهترین طراحی مو و گریم

The Grand Budapest Hotel.

اسکار بهترین طراحی لباس

The Grand Budapest Hotel.

اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد

جی کی سیمونز برای Whiplash

اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن

پاتریشیا آرکت برای Boyhood

اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد

ادی ردماین برای The Theory of Everything

اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن

جولین مور برای Still Alice

اسکار بهترین فیلمبرداری

Birdman.

اسکار بهترین کارگردانی

آلخاندرو گونزالس ایناریتو برای Birdman

اسکار بهترین فیلم

Birdman(The Unexpected Virtue of Ignorance)