هما ارجمند: کلیه دادگاه های مذهبی در کانادا ممنوع شدند

 

 

هما ارجمند در سال ۱۹۵۲ در ایران به دنیا آمده است. در انگلستان فیزیک پزشکی خوانده و در بسیاری از کالج ها و دانشگاه ها تدریس کرده است. او از سال ۱۹۷۰ به فعالیت و مبارزه برای حقوق زنان روی آورد.

در سال ۱۹۸۹ به خاطر تحت تعقیب بودن و خطر جانی از سوی جمهوری اسلامی مجبور به فرار از ایران شد.

از سال ۱۹۹۰ در کانادا اقامت دارد و برای حقوق زنان و کودکان و همجنس گرایان مبارزه می کند. او در نشست ها، میزگردها و کنفرانس های مطبوعاتی بسیاری در پیوند با مسائل زنان، کودکان و همجنس گرایان(کوئیرها)  شرکت

هما ارجمند

هما ارجمند

فعال داشته است.

ارجمند در سال ۲۰۰۵ عنوان زن سال مجله “گزیت د فمس” را کسب کرد. در سال های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶از سوی جمعیت “انساندوستان تورنتو”به خاطر کوشش هایش در راه احقاق حقوق زنان و کودکان لوح تقدیر دریافت کرد. همچنین جایزه روبی (Rubi Award) را که یک جایزه کانادایی ست و هرساله به زنانی اهدا می شود که از طریق فعالیت هایشان به ارتقا وضعیت زنان و دختران کمک می کنند، در سال ۲۰۱۱ از آن خود ساخت.

خانم ارجمند شما تاکنون به عنوان یک فعال سیاسی اجتماعی روی کمپین های مختلفی کار کرده اید، چگونه این موضوعات را انتخاب می کنید؟

ـ موضوعات کمپین های ما از دل جامعه است. بستر مهیا است. قلبها شکسته است. مردم خشمگینند و خواهان راه حلی هستند. فعالیت در این کمپین ها از ضروت است. تاکنون هماهنگ کننده ی این کمپین ها بوده ام: کمپین بین المللی علیه دادگاه های اسلامی در کانادا، کمپین علیه قتل های ناموسی، کمپین علیه چند همسری، کمپین علیه خواستگاری و ازدواج های اجباری، کمپین علیه ازدواج کودکان، کمپین برای یک سیستم آموزشی سکولار برای همه در انتاریو و کمپین بین المللی برای بستن سفارتخانه های جمهوری اسلامی. راستش نمی توان در بوق و کرنا از حقوق زنان دفاع کرد، ولی در عمل اجازه داد مذهب و فرهنگ های ارتجاعی و ضد زن همچنان میدانداری کنند و بر زندگی مردم چنگ بیاندازند. به این اعتبار تاکید من در کنار مبارزه برای تدوین و اجرای قوانین در دفاع از زنان و جهت مقابله با قوانین ضد زن، تأمین امکانات و تسهیلات برای زنان و کودکانی که مورد خشونت واقع شده اند و یا تهدید شده اند همراه با دیگر اقدامات ضروری، فراخواندن کمپین های سیاسی برای مذهب زدایی از جامعه ضروی است تا نیروی اجتماعی وسیعتری را جهت پایان دادن به استثمار زنان بسیج کرد.

کار کمپین لغو قوانین شریعه به کجا کشید؟

 ـ به معنی سیاسی آن این کمپین پیروز شده. از نظر قانونی هم تصویب شد که کلیه اختلافات خانوادگی در دادگاه های سکولار حل شود. به عبارت دیگر مجبور شدند که کلیه دادگاه های مذهبی و نه فقط اسلامی را ممنوع کنند. کمپین ما به یکی از اهداف بزرگ خود رسید. یکی از وظایف کار کمپین اطلاع رسانی به عموم بود. تا قبل از این پیروزی کمپین ٣٠ تا ۴٠ درصد جامعه از این جدال با خبر بودند، ولی هنگام پیروزی بیش از هفتاد درصد مردم نه تنها مطلع بودند، بلکه موضع گرفتند. و حتی خیلی هم خشمگین بودند که بغل گوششان گروه های مذهبی و بخصوص اسلامی ها چنین دادگاه هایی داشتند. این پیروزی یک پیروزی سیاسی بود به این معنی که گفتیم ما هستیم که می توانیم هر جنبش حق طلبانه، آزادیخواهانه، برابری طلبانه و سکولار را نه تنها نمایندگی بلکه به موفقیت برسانیم. انعکاس این پیروزی بین المللی بود. در رسانه ها چنین گفته شد که در دو دهه گذشته جنبش زنان شاهد چنین تحرک و قدرتی نبوده که بتواند این چنین جامعه را حول یک مطالبه بسیج و دولت را به عقب براند. از ما می خواهند که میدان را خالی نکنیم و کماکان با دشمنان ترقی خواهی و حقوق زن به مبارزه بپردازیم.

تازگی ها از حضور شما در مجلس سنای کانادا ویدیویی روی یوتیوب گذاشته شد که شما در مورد مسئله اسلام گرایی و جذب جوانان به این کمپ صحبت می کردید، لطفا در مورد این نشست و نتایج آن بگویید.

ـ حضور من بیشتر در مورد پیش گیری از جذب نوجوانان به کمپ اسلامیون بود. بحث من این بود که دولتها و احزاب سیاسى در غرب از یک طرف با مماشات خود با گروه هاى اسلامى و باز کردن همه درها تحت عنوان احترام به homa-Arjomand-H1فرهنگ هاى مختلف و مولتى کالچرالیسم به روى این جریانات بیشترین نقش را در تقویت اسلامیها داشته اند.

از طرف دیگر با تشویق در به وجود آوردن گتوهاى قومى، مذهبى و فرهنگى در بین مهاجران کشورهاى اسلامى زده مردم، جوانان، زنان و کودکان را به سران مذهبى و دستجات ملى و قومى سپرده اند. دولت ها ظاهرا هیچ مشکلى نداشتند از این که قتل هاى ناموسى در این گتوها روى می دهد و یا دختر بچه ها را با سرکردن حجاب از یک زندگى کودکانه محروم می کنند و یا با گشودن مدارس اسلامى خرافات را در بین کودکان می گسترانند. به چند همسری هیچ اعتراض جدی نداشتند. ازدواج کودکان قلبشان را به درد نمی آورد.

از سوی دیگر خود جریانات اسلامى با تجربه اى که در ایران، فلسطین و دیگر مناطق بحران زده کسب کرده اند، می دانند که براى نفوذ در بین مردم محروم که طبیعتاً بخش اعظم مهاجران در اروپا و آمریکای شمالی را شامل می شود، تنها به مظلوم نمایى و بلند کردن علم مبارزه علیه تبعیض و نژادپرستى و غیره، اتکا کنند. کارى که ظاهرا اینها خیلى در آن ماهر هستند. این را هم اضافه کنم سرمایه هاى کلانى که دول اسلامى این روزها خرج تبلیغات و گشودن مساجد، مراکز و موسسات خدماتى براى “مردم مسلمان” می کنند نباید اصلا نادیده گرفت.

خلاصه کنم از یک طرف اتخاذ سیاست نادرست در مواجهه با مهاجران، پائین بودن سطح زندگى مردم زحمتکش و بالتبع مهاجران، تبعیض و بى عدالتى در مورد پناهندگان و مهاجران و هل دادن آنان به انزوا و گتو بستر مساعدى را براى قدرت گیرى جریانات اسلامى فراهم کرده است. نفوذى که بدان درجه رسیده که می توانند جوانانى را براى خونخواهى از مردم عراق و یا فلسطین به تکه و پاره کردن خود تشویق کنند.

به این اشاره کردم که یک تاثیر مهم این پدیده مولتى کالچرالیسم تشویق و ترغیب کردن ایجاد گتوهایى است که بر اساس ملیت، نژاد، مذهب و فرهنگ به وجود می آید. ایجاد گتو که ظاهرا تحت نام کامیونیتى بدان رسمیت می بخشند در خود، پدیده اى مضر و خطرناک است. طبیعتا قربانیان بلاواسطه ی آن هم کودکان، زنان و نسل جوان اند. تاکید کردم که چگونه گتویزم در یک جامعه اى که مولتى کالچرالیسم در آن به رسمیت شناخته شده سریعا شکل می گیرد و همین خود محدودیت هاى بزرگى را جهت تامین حقوق کودکان به وجود می آورد.

یکى دیگر از مشخصات مولتى کالچرالیسم، یعنى احترام به فرهنگ هاى مختلف و نسبیت فرهنگى است. این هم به واقع از یکطرف به گروه هاى فرهنگى که با غلظت بالایى سنتى، عقب افتاده و مذهبى اند امکان اجحاف و خشونت نسبت به کودکان و زنان را می دهد و از طرف دیگر دولت را در حمایت همه جانبه و قانونى از کودکان و زنان معاف می کند. ستمى را که به کودکان در خانواده هاى با فرهنگ هاى مردسالار و “بزرگ سالار” اعمال می شود، توجیه می کند و تداوم می بخشد. بنابراین سعی کردم که رابطه بین گسترش خشونت به کودک و مولتى کالچرالیسم را نشان دهم.

بخش دوم بحث من در مورد چه باید کرد بود؟ راه حل من این است که باید هوشیار و در صحنه بود. عمل دولتها و احزاب سیاسی را باید زیر نظر داشت. باید بر حقوق جهانشمول بشریت تاکید کرد. باید هر حرکت مذهبی، قومی و شوونیستی را ایزوله کرد و نگذاشت به ابزارهای دولتی و قانونی دست یابند. باید دولت موظف شود از کودکان و نوجوانان مستقل از وضعیت خانوادگى حمایت کند. دولت موظف است استاندارد واحدى از رفاه و امکانات رشد مادى و معنوى کودکان و نوجوانان را، در بالاترین سطح ممکن، تضمین کند. باید این خواست را که مذهب امر خصوصى افراد بوده و جاى آن در دولت و سیستم قضایى و آموزش و پرورش نیست را یک بار دیگر به پرچمى بدل کرد غیرقابل به زیر کشیدن. باید دولت ها را موظف کرد که به همه آن نرم هاى فرهنگى و اجتماعى که شهروند برابر را به رسمیت می شناسد متعهد بوده و از آن حراست کند. باید انسان را عزیز دانست. باید به جای فرهنگ جداسازی یا مولتی کالچرالیسم انتگراسیون را جایگزین کرد. در رابطه با فعالیت های اسلامیستها، باید لابیست های آنها شناسائی و افشا شوند. باید فعالیت هایشان را خنثی کرد و از کانادا اخراجشان کرد. باید گروه ها و سازمانهایی که با آنان همکاری می homa-arjomand-1کنند فورا تعطیل شوند. عوامل شان در دانشگاه ها، موسسات فرهنگی و هنری باید شناسائی و اخراج شوند. مدارس اسلامی باید بسته شوند.

با توجه به این که جامعه ایرانی خودش در داخل کشور با مشکلات دست و پاگیر قوانین شریعه درگیر است و نیز دخالت دین دولتی در تمام امور زندگی اش روبروست، برخورد این جامعه با کمپین های شما چگونه بوده است؟

ـ این واقعیتی است که اسلام سیاسی امروز در مقیاس جهانی خطر جدی ای نه تنها برای زنان بلکه برای کل بشریت متمدن است. فراموش نباید کرد که این جنبشی است که خود را سوار بر توده مردمی می کند که شدیدا در محرومیت به سر می برند، ایزوله شده اند، از تحقیر و سرکوب به ستوه آمده اند و هیچ آلترناتیو مدرن، ترقی خواه، آزاده و رادیکالی را هم جلوی روی خویش نمی بیند. این جنبشی است که هر روز بر دامنه تحریکات خود اضافه می کند. این جنبش همین حالا و حتى در اینجا یعنى کشورهایى غیر اسلام زده هم در سطوح مختلف زندگى مردم، با حمله به دستاوردهای مترقی و سکولار کار خود را به پیش می برد. فعالان این جنبش تحت پوشش آزادی مذهب در واقع آزادی زنان و دستاوردهای مترقی آنان را هدف قرار می دهند. این وظیفه ماست که بُعد اجتماعى و فرهنگى اسلام سیاسى که اساسا ضد زن، ضد ترقى خواهى و ضد زندگى شاد و راحت است را زیر نورافکن قرار دهد. همچنین بطور مشخص خطرى که متوجه همان حداقل دستاوردى که زنان و جنبش سکولار به دست آورده است را بهتر به جهان متمدن بشناسانیم. البته قدرت هاى غربى با به راه انداختن زرادخانه تبلیغى و جنگى خود علیه تروریسم تنها یک بخش کوچکى از آن، و دقیقا آن بخشى از جنبش اسلامی را که خط و سیاستش را نمی خواند زیر ضرب برده است. فاندمنتالیسم و اسلام رادیکال در غرب خیلى شناخته شده است، اما تمام ابعاد اجتماعى، فرهنگى و سیاسى جنبشى که ما آن را اسلام سیاسى می خوانیم هنوز به طور کامل به مردم معرفى نشده است.

امروز هیچ جریانى، نمی تواند در مقابل تهاجم راست به حقوق کارگر، حقوق زن و اتحادیه هاى کارگرى، بیمه بیکارى و بهداشت معترض باشد و در چند محله آن طرف تر ایجاد دادگاه هاى اسلامى، گتوهاى مذهبى و قومى، مدارس مذهبى، برقع و جداسازى کودکان دختر و پسر و حجاب کردن بر روى دختر بچه ها را نادیده بگیرد. به این معنى ایجاد این جبهه ضد دخالت مذهب در زندگى مردم، این جبهه ضد اسلام سیاسى امروز یک وظیفه عاجل همه است. از این رو پیوستن به کمپین های ما و تقویت آنها از همه لحاظ وظیفه همه انسان هاى مترقى و آزادیخواه است.

اما صف مردم آزادیخواه و انسان دوست راهى جز این ندارد که با تقویت نیروهایى از نوع ما به دنبال راه نجات واقعى بگردد. نیروهایى که هیچ منفعتى جز تامین سعادت و زندگى درخور انسان ندارند و تمام تلاششان بر آن است که به طور رادیکال و انسانى ریشه همه مظالم، ریشه همه نیروهاى کور و ارتجاعى را که انسان و حیات آن را به هیچ می گیرند، بخشکاند. کمپین ما صفی از آن نیروی اجتماعى است که در این راه مبارزه می کند و از این رو مراجعه وسیع مردم در برهه هاىی از این نوع کاملا قابل انتظار و کاملا به حق است.

خواست آزادی و سکولاریسم یک خواست پایه ای مردم بخصوص پس از تحکیم قدرت اسلامی در ایران، یعنی سرکوب انقلاب مردم توسط جمهوری اسلامی به سرکردگی خمینی، بوده است. و این خواست تنها در سطح امیال و اشتیاق توده مردم باقی نماند و یا حتی در سطح نیاز و خواست قشر روشنفکر و تحصیل کرده خلاصه نشد، بلکه حول این خواست جنبشی شکل گرفت که از یک طرف خود را در تحرک احزاب و سازمانهای اجتماعی و پلاتفرم های آنان منعکس کرد و از طرف دیگر تاثیر خود را در مباحث متفکران و قشر تحصیل کرده جامعه، هنرمندان و اساتید دانشگاه ها نشان داد و از همه مهم تر خود را در جدال هر روزه زنان، جوانان و کارگران و اقشار فقیر جامعه و یا حتی بخش متوسط جامعه با یک ماشین عظیم سرکوب و کشتار نشان داد. واقعیت این است که فصل مشترک جنبش زنان، جنبش مدرن جوانان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و جنبش مذهب زدایی چه در ایران یا خاورمیانه، اروپا و آمریکای شمالی امروز دقیقا بر سر این است که چگونه اسلامیست ها را به زیر بکشند تا بتوانند آزادیها و جامعه مترقی و رو به جلو را تامین کنند. به همین جهت حضورشان در راس کمپین ها محسوس است.

آیا از نزدیک با مسائل و فعالیت های جنبش زنان در ایران آشنا هستید؟ اگر بخواهید برای  فعالیت های زنان ایرانی در ایران و خارج از ایران  و البته از طیف ها و جناح های مختلف سیاسی فقط چند نقطه اشتراک پیدا کنید، آنها کدامند؟

ـ در پاسخ به این دو سئوال می خواهم به شرایط کنونی جنبش زنان نظری بیندازیم و آنچه که به این جنبش قدرت و قابلیت پیشروی های عظیم می دهد. اهمیت این کار در آن است که با شناخت خصوصیات موجود است که می توان پتانسیلها و نیروی واقعی این جنبش را برای رفع موانع و تامین پیروزی به کار گرفت.

اولا جنبش زنان در ایران بلاواسطه یک جنبش سیاسی و یک جنبش ضد مذهبی است. این دو خصوصیت را اگر از آن بگیرید، چه بسا که کوشش های زیادی هم در این رابطه شده، آن را به یک جنبش بی خاصیتی بدل ساخته اید. تمام رادیکالیسم و تمامیت خواهی آن از این دو خصوصیت نشأت گرفته است. سیاسی است چرا که با دولتی مواجه است که تمام قوانین و سیستم ارزشی اش بر علیه او و زندگی درخور او در این قرن است. با حکومتی مواجه است که ضدیت آن با زنان جزو تعریف آن است و دستگاه سرکوبش یک دم از کنترل و سرکوب خواستها و آمال آن باز نمی ایستد. حتی در ابتدایی ترین مسایل زندگی و فعالیت اجتماعی با دولت مواجه است یعنی با سیاست سر و کار دارد. جنبش زنان یک جنبش ضد مذهبی است (هر چند که این جنبش به طور تاریخی ضد مذهبی بود و مذهب یکی از ابزارهای اصلی تامین و حفظ بی حقوقی زنان بوده است. حاکمیت اسلام در ایران امروز را تنها می توان با قرون وسطا مقایسه کرد. عصری که مذهب بر راس امور بود و از این رو این دوران را تاریک ترین دوران تاریخ بشریت می خوانند.) باز به این اعتبار که حکومت موجود یک حکومت مذهبی است و آنچه که بر زنان می رود با استعانت از مذهب و احکام آن می باشد. مذهب و قوانین آن است که رابطه زنان را با جامعه و دولت تعیین می کند و حتی رابطه او با اعضای خانواده را. از این رو اعتراض و مبارزه زنان در هر گام تهاجمی است به مذهب و دستگاه مذهبی. البته ممکن است این خصوصیات را به طور آشکار، به نحوی که بر پرچم هر حرکت و خواستی حک شده باشد در ایران شاهد نباشیم. اما جوهر مبارزات خود زنان، مقاومت هر روزه آنان در مقابل اجحافات حکومت و دستگاه های مذهبی، تمایل عمومی آنان به داشتن یک زندگی مدرن و غربی و دخالت وسیع آنان در تحرکات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در تائید این ادعا است.

از این رو یک مانع اصلی مقابل جنبش برابری زنان برای رسیدن به آزادی و برابری خود حکومت اسلامی است. این حکومت باید از سر راه این جنبش کنار رود. برای این که بتوان شرایطی را فراهم کرد تا با فرهنگ مردسالار، فرهنگ های متحجر و کلا آنچه که در جامعه شرایط بازتولید زن ستیزی، بی حقوقی زنان و خشونت علیه زنان را به بار می آورد ریشه کن کرد، باید این حکومت را به زیر کشید. راه میان بری وجود ندارد. درست است که ریشه های اصلی نابرابری زنان در حاکمیت یک حکومت مذهبی نیست، ولی این ریشه ها توسط این حکومت آبیاری می شود و حراست می گردد.

یک رکن دیگر جنبش برابری زنان در ایران خصوصیت کاملا مدرن و سکولار آن می باشد. این خصوصیت در مواجهه با یک حکومت مذهبی برجسته شده است وگرنه مدرنیزم و سکولاریسم خصوصیت ماهوی جنبش زنان برای رهایی است. زنان در ایران برای همه آنچه در غرب جنبش زنان به دست آورده اند دورخیز کرده اند. شعار حقوق زنان جهانشمول است از کتابها درنیامده است این چیزی است که زنان در هر حرکت خود نشان می دهند. دیگر نمی توان به آنان رو کرد و گفت زنان در غرب فاسد اند و ابزارهای تبلیغی! دیگر نمی توان به آنان گفت که حجاب مسئله درجه دومی است و از این نوع استدلالات که هدفی جز به انحرف بردن مبارزات زنان برای رهایی ندارد. مدرنیزم این جنبش خود را در همه زمینه ها نشان می دهد. خواست قوانین مدرن، روابط اجتماعی مدرن، روابط خانوادگی مدرن، روابط جنسی مدرن و به دور از ناموس پرسی و سنت، رابطه آزاد زن و مرد و غیره.

خصوصیت دیگر این جنبش خصلت توده ای و رادیکال آن است. در ایران جنبش زنان اتکا به توده های وسیع و کل جامعه دارد. جنبشی است که نه تنها توده وسیع زنان در آن سهیم اند بلکه کل جامعه یعنی مردان نیز در آن ذینفع اند. نه صرفا به خاطر این که حرکت زنان ضد رژیمی بوده و یا ضد مذهبی بوده و یا حتی مدرن و ترقی خواه است، بلکه کل جامعه رهایی خود را به نحوی در رهایی زنان می بیند. و این را می توان با یک مقایسه کوچک با پس از انقلاب و با آنچه که بر حرکت زنان در آن مقطع رفت کاملا دید. این جنبش رادیکال و تمامیت خواه است و این را خود سیر مبارزات تاکنونی و کوتاه نیامدن های آن بخصوص در دورانی که همه سلاح بر زمین گذاشته بودند و زیر پرچم اصلاحات حکومتی به جزئی از اپوزیسیون بی خطر حکومت اسلامی بدل شده بودند، نشان می دهد.

همانطور که در ابتدا گفتم باید این مشخصات را شناخت و با اتکا به آن جنبش زنان برای آزادی را تقویت و استحکام بخشید و به هر چه متشکل شدن آن کمر همت بست.

اما من در کجا قرار دارم؟ باید بگویم که خود را در راس این جنبش می دانم. من معتقدم که فقط یک جنبش اجتماعی وسیع برای برابری زن و مرد است که می تواند در مقابل خشونت علیه زنان بایستد. جنبشی که برای آزادی های همه جانبه و نه فقط آزادی سیاسی مبارزه می کند. جنبشی که نه فقط برای مساوات در قبال قانون بلکه مساوات در برداشت از ثروت جامعه مبارزه می کند، است که می تواند به شرایط نابرابر زن و مرد پایان داده و در نتیجه به خشونت علیه زنان نیز خاتمه بخشد.