آفرینش گفتمان فمینیستی: سمینار سالانه تشکل های زنان و زنان دگر و همجنسگرای ایرانی‌ در آلمان ۱۵ژانویه۲۰۱۵

 

“چیزی تغییر نخواهد کرد، مگر آن که ما خود را و خودمان “آن را” تغییر دهیم”!

تیتر پرمعنای آفرینش گفتمان فمنیستی، نقد پویا و باورم به تغییر، انگیزه‌ای قوی برای شرکت‌ام در میزگرد شد

هما مرادی

هما مرادی

.

زنان برگزارکننده این سمینار(اشتوتگارت۲۰۱۵)، نیاز مبرم به سئوالات، تجربیات و اختلاف‌نظرهای مطرح‌شده و بخصوص در رابطه با ۲۵ مین کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان ایرانی(که از همین جا اعلام می‌کنم که بخش اعظم آن مسائل و تجربیات من هم هستند) را به درستی دریافتند و امکان این نشست را فراهم آوردند.

پس از گذشت یک‌سال ونیم از برگزاری ۲۴مین کنفرانس بنیاد در شهرمان کلن، این کار برایم هنوز مقوله‌ای ناتمام ا‌ست. من و بخشی از کمیته برگزاری به قصد دادن گزارش کار ۱۸ ماهه مان،۳بار با حضور ۷،۸ نفر، هر بار ۳ تا۴ ساعت نشست داشتیم. کار خوب پیش می‌رفت،گذری اجمالی تهیه کردیم، نقاط قوت و ضعف را جمع کردیم، قصد داشتیم کارت تشکری برای همیاران تهیه کنیم و از دوستان دل‌آزرده دلجوئی کرده و در پایان جشنی با حضور همگان برپا کنیم. ۸۰درصد کار تمام شده بود به یک باره پروتکل‌ها گم شدند. (اتفاق است می‌افتد.) و اما بخشی از همین جمع، دیگر به ایمیل ها بدون هیچ توضیحی، حتی جواب ندادند، و همه تدارکات در هوا ماند……

قبل از این جلسات قصد داشتم، اگر جمعی نشد،۴۰/۵۰ صفحه یادداشت هایم را گزارشی یک نفره کنم، اما پس‌ از این پروسه… ته مانده شوقی که برای کار پایانی این جمع داشتم از بین رفت… سئوال اصلا برای چه و برای که… مرا وادار به بی‌عملی کرد و کتاب کار فشرده و طاقت‌فرسا و در عین حال پر از امیدها و ناامیدی‌ها، پر از هیجان‌ها و سرخوردگی و تجربه‌های خوب و بد…. با چند نقطه به اتمام نرسید!

در این کوتاه سعی می‌کنم، نه ذکر مصیبت و نه شرح فتح و پیروزی، نه قضاوت و تقسیم تقصیر با احتراز از اخلاقی کردن به نکاتی اشاره کنم. که شاید راه را کمی هموارتر کند. مسلما نخواهم توانست به همه مسائل مورد نظرم بپردازم، اما بهترین‌ها را برگزیده‌ام.

*

من بنیاد را یک مجموعه می‌دانم، سیستمی پویا که تمامی نقش‌های درگیر در آن (چه اکتیو و چه پاسیو) در ساختاری چندگونه با خواستگا‌ه‌های مختلف، مدام در حال تاثیر گذاشتن برهم‌اند. این تاثیر متقابل خطی و یک طرفه نیست، علت‌ها و معلول‌ها را نمی توان از هم جدا کرد یک علت خود معلول علت‌های دیگر است. و به‌همین دلیل موفقیت‌ها، پیروزی‌ها و دست‌آوردهای‌اش و بخصوص کمی‌ها و کاستی‌ها ، بحران‌ها و بن‌بست‌هاش هم به همین سیاق.

سیستم و مجموعه هرگز در خلا یافت نمی‌شود. در بستری جریان دارد در متن(Kontext)است که مفهوم می‌شود؛ بستری و متنی بسیار ملون، تاریخی، اقتصادی / اجتماعی و فرهنگی زیست کرده و می‌کند.

یکی از نکات اساسی که باید به آن پرداخت این است که ما حاملین فرهنگی شرقی، با فرهنگ و دانش در جریان کشورهایی که به آن تبعید شده و مهاجرت کرده‌ایم، در عین تشابهات ظاهری، تفاوت‌های بنیادین داریم. با پرواز چندین هزار کیلومتری و گذشتن از مرزهای جغرافیایی و حتی زندگی چند ده ساله، بدون کار آگاهانه و مستمر نخواهیم توانست پلی قابل عبور از جامعه‌ای، با هزاران سال تاریخ و رسم زندگی توتالیتر و به شدت هیرارستیک را بسازیم. فکر کنم. بسیاری از ما از نظر تئوریک سالهاست که با آن برخورد کرده ایم و کتابی می دانیم، اما تجربه‌اش کمتر، بخصوص ما زنان نسل قبل‌تر، در زندگی سیاسی و اجتماعی کمتر فرصت پذیرفتن مسئولیت مستقیم داشته ایم. برای عهده داری نقش فعالانه و برابر حتی در میان گروه‌های سیاسی مترقی هم باید می‌جنگیدیم.

از طرف دیگر ما زنان در جریان سوسیالیزاسیون، بخصوص در جوامع سنتی به دلیل همیشگی وجود انواع و اقسام آزار، اذیت و خشونت ‌های جنسی و عدم استقلال اقتصادی که در جای جای محیط خصوصی و اجتماعی وجود دارد نیاز بسیار زیادی به امنیت و درجه بالای اعتماد داریم. اولین تلاش هایمان در زندگی اجتماعی، ساختن خانواده ای امن و پر از اعتماد، فامیل و گروه‌های دوستی(کلیکه‌ها) است. این نوع زندگی اجتماعی با تمامی جنبه‌های مثبت‌اش با گروه‌ها و نهاد‌ها‌ی اجتماعی به قصد کار و اهداف سیاسی – اجتماعی – فرهنگی تفاوت ماهوی داشته و این همان نیست! اختلاط موضوعی این نوع گروه‌های اجتماعی کار هر دو دسته را مخدوش می کند و به نفع هیچ‌کدام نیست. چه بسا دوستی‌ها و نزدیکی‌ها‌ی صمیمانه در این گروه‌ها بهم می‌خورد و یا این‌که روابط شخصی خصوصی هم‌کاری سیاسی- اجتماعی -فرهنگی را مختل کرده و از هم می‌پاشاند

جلسه ارزیابی بیست و چهارمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ـ تابستان 2013 در کلن آلمان

جلسه ارزیابی بیست و چهارمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ـ تابستان ۲۰۱۳ در کلن آلمان هما مرادی نفر اول از راست

.

ما بارها در رابطه با روابط و مناسبات قدرت(بخصوص در همین سمینارهایمان) مطلب داشته‌ایم، بحث کرده‌ایم، اما از این مطالب تئوریک در روابط تجربی و روزمره‌مان کمتر استفاده کرده ایم، کمتر دقت و تمرین کرده‌ایم و چون کم تجربه شده و کمتر نهادینه شده، به عبارت دیگر کمتر زیسته شده ‌است، به محض این‌که در یک چهارچوب هیرارشیک قرار می‌گیریم، خودمان فاصله چندانی با آن‌چه خود آن‌ را به نقد کشیده‌ایم، نداریم. دیر متوجه اصل قضیه می شویم و گاهی بدتر نه تنها خطا را نمی بینیم، گاه نمی‌خواهیم ببینیم. براساس تجربیات از جامعه سنتی که از آن می‌آئیم، به دنبال کلاه شرعی رفته و به‌آن رسمیت می بخشیم. روابط و مناسبات قدرت، تمرکز قدرت و هیرارشی و حتی استفاده خشونت در روابط مابین انسانی و طبیعتا در میان زنان امروز دیگر ثابت شده است. اگر از این دانش و تجربه استفاده کنیم، تازه اول راهی هستیم که بخواهیم و بتوانیم راه هایی را بیافرینیم که در عین توانمندسازی خود و همیارانمان، از تمرکز قدرت و هیرارشی(تا حد امکان) جلوگیری کنیم. این یکی از مشکلات درونی بنیاد است و به همین دلیل است که روابط و مناسبات ناروشن، کدر و غیرصریح شده و تلفنی و زیرمیزی، مثل خوره‌ای جونده، سلامتی روابط را به خطر می‌اندازد.

مسئله دیگر این است که فقط به بنیاد و یا جامعه زنان محدود نمی شود، مبحث عشق بیکران ما به دموکراسی است. اگر چه دموکراسی فنومنی است که به هیچ وجه کامل نیست و هر روز بیشتر به کاریکاتوری کم محتوی‌تر مبدل می شود، اما هم‌چنان”بهترین نظام موجود دست ساخته بشری است!”

تفکر و فرهنگ مدرن به همراه نظام دموکراتیک، پای تمامی نظم‌های ماقبل خود را از میان آسمان‌ها و اوج به زمین کشاند و انسان ـ فرد با کشتن خدا متولد می شود، اما این تمام قضیه نیست. با انسان ـ فرد نه تنها حق بلکه وظیفه و مسئولیت شهر وندی هم متولد می شود، انسان قیمومت خود را به دست می‌گیرد و از شهر و جامعه‌ای که خود آفریده، توسط وظایف و مسئولیت‌هایش و در جهت آرزوهایش حفاظت می‌کند، قانون می‌آفریند. به جای خدا، شاه، امام و رهبر قانون دست ساخته بشر حکومت می‌کند، اما حتی در همین جامعه مدرن هم، زنان در روند اجتماعی شدن جنسیتی، اکثرا از عهده داری مسئولیت‌های اجتماعی بخصوص مسئولیت بزرگ کنار گذاشته می‌شوند، جامعه به آن‌ها اعتماد ندارد و در نتیجه در این زمینه کم تجربه اند.

در این‌جا می‌خواهم این نتیجه را بگیریم، چه بپذیریم و چه نپذیریم، در مورد مشخص مجموعه روابط درونی بنیاد، تمامی، مسئول، مشاوران، برگزارکنندگان، حامیان و علاقمندان فعال درگیرند و حق، وظیفه و مسئولیت دارند. در این‌صورت است که مرزهای محدود تقسیم تقصیر، دوآلیته خوب و بد را شکسته و افق دید و عمل به یک‌باره وسعت می‌یابد.

دراین‌صورت جمله‌ای که من فکر می‌کنم بیشتر از روی عصبانیت گفته شده؛:”بنیاد به نام من است و همین هست که هست” موردی نبوده و وزن خود را از دست می‌دهد.

گلناز امین در جریان همکاری با کمیته‌ها، چندین بار تکرار کرد که او فقط کار دست به دست کردن کنفرانس را وظیفه خود کرده و تمامی این ۲۳ کنفرانس فقط با هم‌کاری زنان فعال علاقمند زیسته است و او فردی در میان همگان است و یک رای دارد. او همین حرف را زد و من و ما هم با او همین برخورد را داشتیم.

انجمن زنان ایر انی- آلمانی کلن (تاسیس۱۹۸۶) در اواسط دهه ۹۰ به دلیل وجود حق وتو مسئول بنیاد و ساختار هرمی بنیاد پیشنهاد برگزاری کنفرانس بنیاد را در کلن نپذیرفت، ولی در سال گذشته با مشورت با دوستان مورد اعتماد از کمیته‌ها‌ی برگزار کننده سال‌های قبل و این تائید که او هرگز از این حق وتو استفاده نکرده و فقط برای روز مبادا مثلا نفوذ جاسوس‌های جمهوری اسلامی و… برگزاری این‌بار را پذیرفتیم. . گلناز امین در کمیته ما هرگز به حق وتو اشاره نکرد. بگذریم از دخالت در جزئیات، ایجاد استرس بی‌جا، اعمال فشار برای به کرسی نشاندن نظراتش، بخصوص از طریق احساسی و همچنین از طریق اعمال فشار به”رابط” گروه این تلاش را کرد. ایمیل هایی که در گروه از طریق شفاف و مستقیم از طرف خود من که حاوی انتقادات جدی بودند، بی جواب گذاشت و این برخورد فضائی سنگین و نارضایتی بجا گذاشت، اما در مجموع قبل از برگزاری کنفرانس، ما تقریبا هر کاری که با پرنسیپ‌های کاری خودمان هم‌خوانی داشت، انجام دادیم، برخی موارد هم که از آن چنان اهمیتی برخوردار نبودند هم کنار آمدیم. حال که من تصمیماتمان را با روش کاری که خودمان ۳ ماه روی آن کارکردیم تا توانستیم آن را بپذیریم، مقایسه می کنم، می بینم که ما بارها و بارها مفاد”روش کار” را نقض کردیم، چرا؟ چرا که گفته شد این‌ها مهم‌اند، اما فرمالیته هستند، ما هم با آن “فرمالیته” رفتار کردیم. بگذریم از این‌که خود گلناز امین هم در برخی از موارد مفاد قرارداد را رعایت نکرده و نمی‌کند، حدس می‌زنم که خود او هم با فرمالیته بودن این قرارداد طولانی با ما تفاوت چندانی ندارد. تمامی این مثال‌ها زیر مجموعه این نظر من است: بافت و ساختار روابط در “بنیاد” سنتی و کهنه است و با تفکر و روابط اکثر همکاران‌اش در کمیته‌های محلی که اکثرا مدرن و پس ‌از مدرن است هم‌خوانی ندارد. این ناهم‌خوانی سازمان‌یابی افقی کمیته برگزاری با سازمان‌دهی و تفکر هرمی از بالا به پائین بنیاد، جایگاه ساختگی و وظایف بی‌معنائی را به مسئول و رابط واگذار کرد که در روزهای کنفرانس عملا در مقابل مسائل پیش‌بینی نشده، فلج شده و از روی عادت و خستگی مفرط، به همان نقش‌های سنتی که با آن خو کردیم، عمل شد.

نقطه حزن آور کنفرانس جلسه ارزیابی بود

پوستر سمینار تشکل های زنان در اشتوتگارت

پوستر سمینار تشکل های زنان در اشتوتگارت

:

بدون اطلاع قبلی برنامه ریزی دقیق جلسه ارزیابی تغییر کرد. میکروفن به ندرت از دست مسئول بنیاد و رابط به دیگران رسید. به جای پرداختن به جلسه ارزیابی و سئوالات جدی، جلسه به مجلس تشکر از دوستان شخصی -خصوصی و خانواده‌گی تبدیل شد. در آن‌جا روی صحنه جمع‌بندی کار ۱۸ ماهه زنان فمینیست با تجربیات و دستاوردها(چه مثبت و چه منفی) منحصر به فرد، دلم می خواست زمین دهان باز کند و مرا در خود ببلعد.

وقتی شما کتاب بنیاد ۲۰۱۳ را ورق می زنید، متوجه نمی‌شوید که یکی از حامیان اصلی(مسئول کل دانشگاه کلن در دفتر شانس‌های برابر برای زنان و مردان)، آن‌هم نه فقط از نظر مالی بلکه در جای جای کار تدارک کنفرانس، نه تنها اسمش نیامده بلکه اساسا مطلبی که به خاطر خوشامدگوئی فراهم کرده بود، که پر از آمار رسمی و به روز در رابطه با تعداد زنان ایرانی چه به عنوان دانشجو و چه به‌عنوان کادر آموزشی و خدماتی در دانشگاه کلن بود، اصلا حذف شده است. تحقیق پر ارزش دُرنا حاتم‌لوئی که توسط کمیته ما دعوت به هم‌کاری شد(که به دو زبان فارسی و انگلیسی هم تهیه شده بود) اصلا در کتاب نیست. مقاله جالب خورشید مصلحی حذف شده است. نام و صحبت‌های سیران آتش، وکیل معروف و از فعالین زنان ترکیه‌ای- آلمانی در کتاب بنیاد نیست و نابود شده است. بجایش عکس‌های نیم و یک‌ صفحه‌ای از دوستان و نزدیکان بنیاد است. شعر اعلام نشده آن آقا در برنامه کنفرانس که ۱۵ دقیقه ای فقط خواندنش طول کشید، اما در کتاب آمده است!

متاسفانه این نشانه فقر بنیاد است، همان‌طور که گفته شد، وارد کردن روابط خصوصی در کارهای جمعی سیاسی-اجتماعی، به هر دو گروه ضربه می‌زند. از سوی دیگر رفتار با زنان توانا به عنوان پیشکار و منشی و پادو نه شایسته مسئول بنیاد است و نه شایسته رابط و همکاران دیگرش در کمیته محلی.

آخرین مسئله‌ای که می‌خواهم به آن اشاره کنم، تفاوت نسل‌ها با تاریخ و جغرافیای متفاوت، دانش و توانائی و تجربه‌های گوناگون وقتی ارزش‌ها و علائق رنگارنگ، پروسه اجتماعی شدن نسل تبعیدی- مهاجر من، دختر و نوه‌ام است.

ما نمی‌توانیم آرزو و هدفمان این باشد که نسل جوان همکار و همیار ما باشد، اما به پروسه اجتماعی شدن او، دانش و روش کار و علائق او بی‌تفاوت مانده و آن‌را به حساب نیاورده و بخواهیم که او همان کاری را انجام دهد که ما به او دیکته کرده و سفارش می دهیم! این همکاری امکان‌پذیر نخواهدبود، همان‌طور که پذیرش همه آرزوها و شرط‌های جوانان را برای هم‌کاری هم، چون جوان هستند، را درست نمی‌دانم. ما در همه جا نیاز به توافق بر سر پرنسیپ‌های هم‌کاری داریم.

عزیزان فعال در جنبش زنان، جنبش زنان حاصل فرهنگی مدرن است، اما دیگر از این پل گذر کرده است ما با حاصل این گذار سال‌هاست که آشنا هستیم، از جمله:

زیر سئوال بردن تمرکز قدرت و هیرارشی، در مقابل آن آفرینش سازمان یابی افقی، بی‌طرف نبودن علم، ‌جایگاه کلیدی راوی- اهمیت تعیین کننده احساسات انسانی، پرداختن به موضوع در متن و اهمیت به سزای متن- انحصاری نبودن حقیقت و تکثر آن، به پایان رسیدن عصر داستان‌های بزرگ (از تمامی مذاهب گرفته تا ایدئولوژی های تک حقیقتی)،-ساختار شکنی، تقدم روابط مابین انسانی بر موضوع ، خروج از تفکر دوآلیته، آمیخته‌گی علت و معلول و تکثر آن و… بحث‌های امروز ما هستند که بایستی به حوزه زیستی و عملی ما وارد و روزمره شوند، که:

ما مثل ماهیان مرده از راه رودخانه به دریا نرسیم بلکه از پل خود ساخته و خود پرداخته گذر کرده و راهی اقیانوس‌های وسیع، عمیق و آبی رهائی شویم.