اوضاع حج قاراشمیش است. وزیر ارشاد ایران خبر از تعلیق حج عمره داد و عربستان هم از صدور ویزا برای کسانی که قصد رفتن به حج عمره را دارند سر باز زد.

از وقتی مسئله تعرض به دو نوجوان ایرانی در عربستان پیش آمده، خیلی ها می گویند حج عمره را که می شود ندیده گرفت؟ و می پرسند چرا باید پول بی زبانمان را به جای اینکه در مملکت خودمان خرج کنیم و به اقتصاد کشور خودمان رونق بدهیم، برویم جایی خرج کنیم که بارها با حجاج ایرانی بدرفتاری کرده اند؟

و اینترنت پر شده است از اظهارنظرهای کسانی که معتقدند حج بسیاری از کسانی هم که به حج واجب می روند مورد قبول خداوند نیست چون رهبران دینی مان گفته اند وقتی باید به حج بروید که در همسایگی شما یک نیازمند وجود نداشته باشد.

یکی از حجاج از خدا برگشته، یعنی از خانه خدا برگشته! به خبرنگار ما می گفت این دیگه از اون حرف هاست. وقتی مستحقی در همسایگی آدم وجود نداشته باشد، آدم چه خاکی توی سرش بریزد؟ من خودم هر بارکه می خواهم به زیارت بروم تمام دور و بر خانه مان را وجب به جب می گردم. خدا را شکر وضع همه از من بهتره

در خانه همسایه ما از فقر اثری نیست

در خانه همسایه ما هیچ اثری  از فقرا نیست

.

یکی رئیس بنیاد نمی دونم چی چیه، یکی رئیس کارخانه فلانه، یکی وزیره و یکی وکیل. فقط پارسال یک جا یک نفر را دیدم که با زیرشلواری داشت باغچه خانه ای را بیل می زد، خوشحال شدم که بالاخره یک مستمند پیدا کردم که پول حج ام را خرج او کنم. صدایش کردم وگفتم برادر اگر مستحقی من پولی را که برای مکه کنارگذاشته ام بدهم به تو؟ آقا با بیل افتاد دنبالم که مستحق پدرته. آدم جرات نداره باغچه خونه خودش را بیل بزنه؟ فوری براش حرف درمیارین؟

این حاج آقا می گفت الان دوره و زمانه ای شده که پیدا کردن مستحق کار حضرت فیله . اصلا گیر نمیاد.

این حرف ها مال زمانی بود که توی تمام تهران ده تا میلیونر پیدا نمی شد. الان که حتی معلم ها میلیونر هستند و ماهی یک میلیون تومان حقوق می گیرند و اتوموبیل های یک میلیارد تومانی توی خیابانهای تهران ویراژ می دهند، مستحق کجا پیدا میشه؟ من خودم توی یک شهرک پرت و دورافتاده زندگی می کنم. هر سال که می خوام برم مکه با همسر و دختر بیست ساله ام یک دوری توی شهرک مان می زنیم ببینیم مستحقی پیدا می کنیم …باورکنید از ماشین یک میلیاردی که زیر پامونه خجالت می کشیم. همین امسال وقتی رسیدیم خونه هم زنم و هم دخترم پاشونو کردند توی یک کفش که باید یک ماشین جدید بخری، آبرومون رفت با این قراضه.

شاید باورتون نشه، من وقتی میرم زیارت، اوضاع مملکت را مو به مو به خدا گزارش میدم و درگوشی بهش میگم خدایا خیالت از جانب مملکت ما راحت باشه، برس به کشورهای دیگه …

خبرنگار ما از ایشان پرسید حالا شما برای چی هر سال میرین مکه؟ جواب داد میرم که خدا قیافه ام یادش نره و بدونه خیلی مخلصشم که چنین وضعی را برام جورکرده!

قرن مثلا بیست و یکم!

هرکدام از ما آدم ها، راه و روش خاصی را برای زندگی انتخاب می کنیم. مثلا در مسئله احترام گذاشتن به حقوق زن، بسیاری از آقایان به همسرشان به چشم یک انسان برابر با مرد نگاه می کنند. درکارهای خانه به او کمک می کنند و برای رفاه زندگی خانوادگی شان از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند چون معتقدند که در یک زندگی مشترک، کارها باید براساس دوستی، تفاهم، توانائی و احساس مسئولیت تقسیم شود.

همین احترام به حقوق زنان و ارزشمند شمردن خانم ها را فتحعلیشاه و ناصرالدین شاه به شکل دیگری انجام می دادند.

آنها معتقد بودند یک مرد هرچه بیشتر زن بگیرد، خدمت بیشتری به زنان کرده و تعداد بیشتری از دختران دم بخت را از بی شوهری نجات داده است.

این است که می گفتند گور پدر مملکت، چشم روس و انگلیس کور، خودشان یک فکری به حال ایران شان! بکنند و با فداکاری و ازخود گذشتگی، می گشتند تا ببینند کجا یک دختر سرخ و سفید و توپول موپول پیدا می شود تا او را به داخل حرمسرا راهنمائی کنند و از بلاتکلیفی و دربدری نجات دهند.

ناصرالدین شاه توانست صد تا دختر را به خانه بخت ببرد و فتحلیشاه هزار دختر را . به قول معروف: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.

در قرن مثلا بیست و یکمی که ما در آن زندگی می کنیم نیز همان آش است و همان کاسه. گروهی زن را یک انسان به حساب می آورند و صاحب حقوقی برابر با مرد، اما گروه هایی هم هستند که معتقدند: نه آقا، زن بیشتر از این حرف ها می ارزه!

کشورهایی داریم که به زن به چشم یک ماشین بچه سازی نگاه می کنند، در راه فعالیت های اجتماعی آنان سنگ اندازی می کنند و آنان را وادار به خانه نشینی می کنند، اما نقاطی را هم داریم که می گویند از خانه نشینی زن که سودی حاصل نمی شود. ببریم شان توی میدان شهر بلکه چهار تا مشتری برایشان پیدا شود!

بوکوحرام و داعش از این دسته اند. برای زنان ارزش فراوانی قائلند، اما به سبک خودشان. یعنی زنان را در میدان شهر به ترتیب قد ردیف می کنند، بعد با صدای بلند اعلام می کنند ارزش اون دختره که اون کنار وایساده صد دلاره و این خانمه که این وسط وایساده، ۶۰ دلار!

بوکوحرام یک سال پیش ۲۰۰ دختر مدرسه ای را ربود و فروخت و چون در این معامله سود خوبی نصیبش شد، به تازگی کاسبی خود را رونق بخشیده و پانصد زن و دختر را ربوده است. و دنیا افتخار می کند که خیر سرش در قرن بیست و یکم زندگی می کند!

 

شهری که خبرنگارانش بدبختند!

لطفن مطلب را نخوانده قضاوت نکنید. این تیتر مربوط به تهران نیست! دوستی که در یکی از شهرهای پرت وپلای کانادا زندگی می کند و برای دیدار پدرومادرش به آلمان آمده بود می گفت من تازه علت صلح طلبی مردم کانادا را کشف کرده ام: هیچ سوژه ای پیدا نمی کنند که به خاطر آن با هم دعوا کنند!

می گفت شهر ما صدها کیلومتر وسعت و فقط هشت هزار نفر جمعیت دارد. به هر طرف که نگاه می کنی دریاچه است و زمین و جنگل. به نظر شما این مردم سر چی و به خاطر چی چی با هم اختلاف داشته باشند و یقه هم را بگیرند؟ درکرمان و اهواز و تهران که زندگی نمی کنند که تا یک چاله آب و دو تا درخت شکسته می بینند سر پهن کردن پتو و درازکشیدن زیر سایه اش به جان هم بیفتند. برای آب دادن چهار تا بوته بادمجان و گوجه فرنگی هم نه زمین کم دارند و نه آب. برای چه دعوا کنند و سر وکله هم را بشکنند؟

ازکنار دادگستری شان هم سالی ده نفر هم رد نمی شوند برای آنکه اگر زن و شوهری نخواهند با هم زندگی کنند، خب زندگی نمی کنند. خلاص!

مالیاتشان را هم به موقع می پردازند چون می دانند خرج بهبود زندگی خودشان می شود بنابر این دعوای مالیاتی هم ندارند. دعوای مستاجر و صاحبخانه هم وجود ندارد. اگر صاحبخانه ای خواست مستأجرش خانه را تخلیه کند برای مستاجر نامه می نویسد و تاریخ تعیین می کند و مستاجر هم سر تاریخ تعیین شده خانه را تخلیه می کند.

از دیوار هم نیز بالا نمی روند چون خانه ها دیوار ندارد! در شهر ما قحطی سوژه برای دعوا و مرافعه است. بدبختی هیچ سوژه ای برای نزاع و جنگ و جدل پیدا نمی شود.

او می گفت خبرنگارهای شهر ما واقعن بدبختند چون دربه در دنبال کسی می گردند که به یک دلیلی به دادگستری شکایت کند ولی پیدا نمی کنند. این دوست می گفت شما که آدم نکته سنجی هستید، سوژه ای به نظرتان نمی رسد که به درد دعوا مرافعه بخورد؟ حوصله ام از اینهمه آرامش سر رفته!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.