در ایران هر سال ۱۲ اردیبهشت را به عنوان روز معلم گرامی می داریم. مناسبت این روز به سال ۱۳۴۰ و اعتصابات معلمان ایران با هدف افزایش حقوقشان برمی گردد. در آن روز معلمان در میدان بهارستان تحصن کردند و مأموران کلانتری از آتش‌نشانی خواستند که روی اعتصاب‌کنندگان آب بپاشند. دکتر ابوالحسن خانعلی، دانش‌آموخته‌ی ۲۹ساله‌ی رشته‌ی معقول و منقول (بعدها: فلسفه) روی ماشین آب‌پاش رفته و شلنگ را از دست مأمور گرفت و نگذاشت که بیش از این روی جمعیت آب بپاشند. مأموران کلانتری که این کار را بی ثمر دیدند، برای ترساندن معلمان، اقدام به تیراندازی هوایی کردند، اما دکتر خانعلی بر اثر اصابت گلوله ای که رئیس کلانتری، سرگرد ناصر شهرستانی به سمت سر او شلیک کرد به شهادت رسید. شش روز پس از شهادت دکتر خانعلی، دولت وقت به نخست وزیری شریف ‌امامی استعفا کرد و علی امینی به جانشینی او تعیین شد. محمد درخشش به سمت وزیر فرهنگ منصوب و رفته‌رفته به حقوق معلمان توجه کردند. در اجتماع بزرگ معلمان در ۱۸ اردیبهشت همان سال، معلمان با صدور قطعنامه‌ای روز ۱۲ اردیبهشت را به یادبود اعتصاب موفقیت‌آمیز معلمان و شهادت دکتر ابوالحسن خانعلی روز معلم اعلام کردند و مقرر شد که همه‌ساله در این روز همه‌ی مدارس و مؤسسات فرهنگی در سراسر کشور تعطیل شود و معلمان مراسم خاصی را اجرا کنندteachers-day.

اما در سال های پس از انقلاب رفته رفته توجه به معلمان و آموزش و پرورش در کشور رو به افول گذاشت. در این سال ها با سیاست های استخدامی تبعیض آمیز، بسیاری از معلمان دلسوز و درستکار با اخراج و یا بازخرید به کناری گذاشته شده اند. در عوض به استخدام افراد نالایقی اقدام شده است که حتی آموزش های ابتدایی حرفه معلمی و دبیری را ندیده اند. نتیجه چیست؟ آن که معلمی که باید با پر و بال دادن به ذهن جستجوگر و خلاق دانش آموز و ایجاد حس همکاری و همبستگی با سایر همکلاسیان، به شکوفایی و رشد او و در نتیجه جامعه همت گمارد، در عوض با سرکوب حس پرسشگری و کنجکاوی او و تشویق او به دروغ گویی و ریاکاری و له کردن دیگران در ازای پیشرفت خود، می پردازد. نتیجه نهایی همانا به قهقرا رفتن سیستم آموزش و پرورشی است که در عوض تربیت انسان هایی بالغ و شایسته، به شکنجه و سرکوب کودکان و نوجوانان ما می پردازد.

وضعیت معلمان قراردادی و حق التدریسی زخم دیگری است بر پیکر آموزش و پرورش، اینان با وجود دریافت حقوقی بسیار ناعادلانه از امنیت شغلی نیز بی بهره هستند. بازنشستگان به شکلی دیگر در عذاب و شکنجه زندگی می کنند. آنان به کلی فراموش شده اند، حقوق اندک، هزینه های کمرشکن زندگی، تورم روزافزون و عوارض سنین پیری وضعیت بدی برای آنان فراهم آورده است.

بسیاری از معلمین بارها و بارها در تجمعات مختلف به وضعیت خود اعتراض کرده اند. تعدادی از آنان اینک به همین دلیل در زندان به سر می برند برای نمونه می توان به مهدی فراحی شاندیز، رسول بداغی، عبدالرضا قنبری، محمد داوری، محمود باقری، علی پورسلیمان، محمدامین آگوشی و در روزهای اخیر به دستگیری علیرضا هاشمی دبیرکل سازمان معلمان ایران اشاره کرد. هم چنین در چند روز اخیر و در آستانه روز معلم رسول بداغی عضو هیات مدیره‌ “کانون صنفی معلمان ایران” به مکان نامعلومی منتقل شده است.

با تمام دستگیری ها و فشارهایی که بر معلمان وارد می شود آنان ایستاده اند و در اعتراض به شرایط بد شغلی و معیشتی و اجتماعی خود معترض هستند. این اعتراضات دیر یا زود به ثمر خواهد نشست. آنان هر چه بیشتر هم صدا و همگام باشند رسیدن به مقصد و مقصودشان آسانتر خواهد شد.

در اینجا لازم است تا یاد معلمان آزاده: فرزاد کمانگر، هادی راشدی و هاشم شعبانی را که در سال های اخیر توسط رژیم جمهوری اسلامی اعدام شدند، گرامی بداریم.

مادران پارک لاله ایران حمایت خود را از خواسته های برحق معلمان اعلام می کند و خواهان آزادی تمام معلمان دربند است.

مادران پارک لاله

یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۴