Mansoor-Hekmat

منصور حکمت انقلابی و نظریه‌پرداز مارکسیست و مبارز و فعال سیاسی کمونیست بود. او بنیانگذار و رهبر سیاسی حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری ایران به شمار می‌آید. منصور حکمت در سال ۱۳۸۱ و در حالی که تنها ۵۱ سال داشت، به دلیل بیماری سرطان، در لندن جان سپرد. در سالروز تولد او (۴ ژوئن ـ ١۵ خرداد)، هموندان فکری و سازمانی منصور حکمت بزرگداشت هایی برای او برپا می کنند. هفته ی حکمت قرار است هفته ی بزرگداشت دست آوردهاى زندگى کوتاه اما بسیار پربار منصور حکمت باشد.

*

منصور حکمت در آستانه هزاره سوم در پاسخ به پرسش های آذر ماجدی پیرامون اوضاع سیاسی و رابطه ایران و آمریکا به بررسی چندین موضوع مرتبط می‌پردازد. در آن روزها که مانند امروز موضوع از سرگیری رابطه ایران و آمریکا و پیامدهای آن بحث داغی بود منصور حکمت در جایگاه یکی از تاثیرگذارترین رهبرهای اپوزیسیون به جزییات آن پرداخت.

از جمله این موضوعات می‌توان به طرح عفو عمومی و بازگشت فعالان سیاسی تبعیدی به ایران، قصاص در ملأعام، برخورد منتظرانه اپوزیسیون به امید ایجاد دموکراسی در دولت خاتمی، از سرگیری رابطه ایران و آمریکا، گفت وگوی تمدن‌ها، احتمال کودتا در ایران و آینده سیاسی ایران اشاره کرد.

از میان گفته های منصور حکمت، بخش مربوط به رابطه ایران و آمریکا را در پیوند با مسائل امروز که بحث برقراری رابطه ی ایران و آمریکا پس از مذاکرات هسته ای مطرح شده، در زیر می‌خوانید.

مینو همیلی

*

 خاتمى در یکى از صحبت هایى که براى بعضى از ایرانی هاى مقیم آمریکا کرده به آنها گفته شما باید شکیبا باشید براى اینکه بتوانید به خواسته‌هایتان یا دمکراسى برسید وگرنه هرج و مرج می شود و دوباره به استبداد برمی گردیم. من نمی دانم دوباره به استبداد برمی گردیم یعنى چى. مگر الآن چه جور حکومتى در ایران برقرار است؟!

حکومتى که در ایران بیست سال است از نوع اسلامی حکومت استبدادی است. قبل از آن هم حکومت سلطنتى استبدادى تک‌نفره و بسیار خشن و ضد بشرى بوده. نمی دانم خاتمى دارد وعده چه چیزی را به مردم می دهد… به نظر من اینها پوچ است. اینها را باید گذاشت جزو تبلیغات، پروپاگانداهاى سیاسى براى گروه ها و جناح هاى مختلف. خاتمى دارد سعى می کند یک پایه اجتماعى براى خودش تعریف کند. مردمى که گویا از طریق ایشان اصلاحات تدریجى می خواهند و حاضرند ده سال دیگر صبر بکنند. دارد یک چنین تصویرى می دهد بخصوص در آمریکا. به نظر من بى اساس است. آن مردمى هم که دور خودش جمع کرده اساساً بورسیه‌اى‌هاى حکومت، کارمندهاى سفارت و دوستداران خود حکومت بودند دور خودش جمع کرده وگرنه همانجا جواب خودش را از خود مردم می گرفت.

در سفرى که کرّوبى[رئیس وقت مجلس] همراه هیأتى از مجلس به آمریکا کرده از قرار در موزه متروپولیتن اتفاقى چند تا از نماینده‌هاى کنگره آمریکا را دیده‌ و با هم صحبت کرده‌اند. کرّوبى ابراز امیدوارى کرده که رابطه [بین ایران و آمریکا] پیش بیاید. الهه کولایى گفت که واشنگتن خیلى دلش می خواهد با ما رابطه داشته باشد [اما] صهیونیستها اینجا دارند خرابکارى می کنند. از آن طرف [جناح]راست در روزنامه‌هاى جمهورى اسلامى و کیهان حمله کردند به این اقدام کرّوبى و اینکه با آنها مذاکره کرده است. و الآن هم می دانیم که اولبرایت وزیر امور خارجه آمریکا سفرش را به نیویورک جلو انداخته براى اینکه بتواند سخنرانى خاتمى را گوش بدهد. نفس خود این ملاقات اتفاقى به نظر من تازگى ندارد. چند سال پیش هم “اتفاقاً” مک‌فارلن و الیور نورث در هتل هیلتون تهران مقامات ایران را دیده بودند و یک مقدار اسلحه به آنها فروخته بودند که بروند پولش را بدهند به کُنتراهاى نیکاراگوئه که آنها با دولت نیکاراگوئه جنگ کنند که به یک افتضاح و بحران جدى در حکومت رونالد ریگان منجر شد. خیلی ها به زندان افتادند و خیلی ها خلع درجه و از خدمت دولتى معاف شدند و غیره. در نتیجه اینکه این آدم ها با سناتورهاى آمریکایى یا مقامات CIA یا مأموران وزارت خارجه تماس داشته باشند چیز عجیبى نیست. اینکه در ملأعام این کار را بکنند شاید جنبه جدیدش باشد.

در رابطه با بهبود رابطه اینها با آمریکا به نظر من باید دو جنبه را تفکیک کرد. یکى اینکه آمریکا از نظر استراتژیکى، دراز مدت و در یک شرایط ایده‌آل چه حکومتى را در ایران می خواهد، که واضح است خاتمى نماینده‌اش نیست، حکومت اسلامى را نمی خواهند. اینها یک دولتى می خواهند مثل ترکیه، یک دولتى می خواهند که فعالانه طرفدار آمریکا باشد نه اینکه فقط رفع تشنج کرده باشد و با آن همزیستى بکند. می خواهند آنجا یک حکومت فعال طرفدار غرب و مدافع سیاست غرب در منطقه داشته باشد. براى همین هم تلاش می کند. ممکن است هر چند سال هم لازم باشد وقت صَرف کنند. آنها دنبال نیروهایى می گردند که تا وقتى آن نیروها موضوعیت دارند بتوانند نمایندگی اش کنند. در کوتاه مدت سیاست غرب همیشه این بوده که از نیروهایى که حتى اندک چرخشى را به سَمت غرب نمایندگى می کنند حمایت کنند. در نتیجه به خاتمى و به جریان دوم خرداد و به هر کسى حتى در جناح راست که حاضر باشد به یک درجه‌اى رفع با آمریکا تشنج کند، حتماً میدان می دهند، فضا می دهند، رسانه‌ها را سراغش می فرستند، خبرنگار برایش پیدا می کنند، در CNN به او نوبت می دهند حرف بزند، به سازمان ملل دعوتش می کنند، براى اینکه بتوانند مناسبات متعادلترى با آن داشته باشند. [آمریکا] می خواهد در منطقه نفوذ داشته باشد. نمی خواهد دست خودش را از منطقه و از کشورى مثل ایران دور کند. در نتیجه می خواهد با هر جریانى تماس داشته باشد، ولى اینکه این به بهبود مناسبات ایران و آمریکا به یک معنى سیاسى- دیپلماتیک می انجامد به نظر من اینطور نیست. ممکن است یک تیم الک دولک حوزه علمیه برود یک مسابقه‌اى هم در آمریکا بدهد یا غارشناس هاى فرهنگى آمریکا بیایند یک دیدارى از عالى‌قاپو بکنند. در این سطح ممکن است رفع تشنج هایى صورت بگیرد جورى که دولت ایران یا دولت آمریکا درگیر نباشند و بخش غیر دولتی شان با هم نزدیک شوند، ولى رابطه ایران و آمریکا به عنوان دو کشور در سطح سفارتخانه‌ها، در سطح دائر شدن سفارت آمریکا در تهران و سفارت ایران در آنجا، منوط به تغییرات خیلى بزرگترى است. الان از آن دورتر هستند تا سه سال پیش. الان خاتمى پدیده پلاسیده‌تر و بى اهمیت‌ترى است براى آمریکا تا سه سال پیش که با کریستیان امانپور گفتگو کرد و مصاحبه‌اش را در سطح جهان پخش کردند و یک امیدى بود توى دل آمریکاییها که خُب یک حکومتى آمده که شاید بشود با آن کنار آمد. الآن می دانند که خود خاتمى در ایران پایش سست است. طرفدارهایش دارند از مقوله عبور از خاتمى حرف می زنند. دارند حتى به این فکر می کنند که شاید خاتمى دور بعد نتواند نمایندگی شان بکند و خود دوم خرداد به بن بست رسیده. روزنامه‌هاى آمریکایى از براندازى و سرنگونى و احتمال واقعى قیام و انقلاب در ایران حرف می زنند. خود مقامات حکومت راجع به این حرف می زنند. همه می بینند که چه بسا جناح راست در فکر یک حرکت ضربتى علیه دو خردادیها و یک نوع کوتاه کردن دستشان از حکومت است. در نتیجه درست است که از روى پروتکل و از روى آداب و معاشرت بین‌المللى حتماً خاتمى را رئیس جمهور یک حکومتى می دانند و مطابق آن شغل و عنوانى که دارد با او رفتار خواهند کرد، ولى او دیگر برایشان آن جایگاه را ندارد که دو سال یا سه سال پیش داشت. و به نظر من پرونده بهبود رابطه با آمریکا از طرف جمهورى اسلامى را باید بسته تلقى کرد.

به نظر من آمریکا وقتى می تواند رابطه‌اش را با ایران بهبود دهد که بداند با کى طرف است و این طرف چه قدرتى دارد و آیا امکان دارد طرف قرارداد خودش را انجام دهد یا نه. نمی شود یک نفر روى کاغذ یک امضایى بگذارد و فردا خودش غیب شده باشد و در صحنه نباشد. در نتیجه براى آمریکاییها خیلى طبیعى است نمی دانند قدرت در ایران دست کى هست. اگر خامنه‌اى بلند شود برود آمریکا قرارداد بهبود اوضاع را ببندد حتماً آمریکاییها صد برابر بیشتر استقبال می کنند براى اینکه می دانند خُب این جناحى است که فعلاً نیروهاى قهریه را دارد، این جناحى است که قصد سرکوب دارد و دستش به یک جا بند است، ولى پنجاه تا نماینده مجلس یا خاتمى بروند آمریکا تا وقتى خودشان در داخل کشور نمی توانند رفیق روزنامه نگارشان را از زندان بیرون بیاورند و نمی توانند در یک شهرستان یک جلسه بگیرند بدون اینکه کتک نخورند، این براى آمریکا طرف مذاکره و معامله قوى نیست. به نظر من آمریکا روى اینها حساب نمی کند. خُب دانه می پاشد براى هر کسى. ماجراى کُنتراها و آن اسکاندال دوره ریگان با خود رفسنجانى و اینها انجام شد و براى همین هم انجام شد. یک چیزى گرفتند و یک پولى بردند دادند به کُنتراها. در نتیجه طرف ایرانى قضیه یعنى جناح دوم خرداد نمی تواند از نظر مادى به قول خودش وفا کند. آمریکا هم به سادگى نمی تواند برود پشت حکومت ایران چون با فشار افکار عمومى خودش روبرو است، با فشار کشورهای منطقه روبرو است. در نتیجه شرایط باید تفاوت زیادى بکند براى اینکه یک روزى سفارت آمریکا در ایران یا سفارت جمهورى اسلامى در آمریکا باز شود. خیلى بیشتر از این باید فضاى داخل ایران علیه جناح راست چرخیده باشد تا بتوانند یک چنین کارى بکنند.

به نظر من دوم خرداد الآن مشکلش داخلى است. یک موقعى بود که چهره بین‌المللى خاتمى می توانست سرمایه‌اى باشد برایش در داخل. این سرمایه را به او دادند. مصاحبه با CNN بسیار مهم بود. مدت سه سال همه دولت هاى غربى از خاتمى دفاع کردند و به خاتمى امید بستند. به این امید که ایشان در داخل کشور می تواند تناسب قوا را بهم بزند. الآن بعد از سه سال دوم خردادیها ضعیفتر از مقطع انتخاب خاتمى هستند. یک روزنامه‌هایى داشتند که باعث شد خاتمى تبلیغات انتخاباتى خودش را بکند و انتخاب بشود و فشار بیاورند روى راست. الآن آن روزنامه‌ها نیست. خود خاتمى و اینها در موضع ضعف هستند و حتى راست تر از سابق و غیر انتقادى‌تر از سابق دارند با ولىّ فقیه و جناح راست برخورد می کنند. در نتیجه به نظر من جدیش نمی گیرند. به نظر من خاتمى براى آمریکا و غرب نسبت به دو سه سال قبل، به شدت شخصیت سوخته‌ترى است. گفتگوى تمدنها هم چیزى در دستورشان بوده لابد الآن هشت ماه یک سال است دارند روى آن کار می کنند، بورس دادند، تحقیقات کردند، گُل سفارش دادند، غذا دستور دادند و بالأخره یک کارهایى کردند باید انجام دهند، این یک مهمانى است که نمی توانند لغوش کنند. در نتیجه تشریفاتى است که خود آمریکاییها خیلى پایین به آن برخورد کردند و اولبرایت هم فقط همین یک دفعه می آید و می رود، بقیه می آیند یک حرفى می زنند و می روند. ممکن است مسأله عراق و تحریم اقتصادى عراق موضوع جدى‌ترى باشد یا مسأله شرکت یا عدم شرکت کره شمالى موضوع جدى‌ترى باشد، مسأله روسیه و آینده سلاح اتمى در آن منطقه مسأله جدى‌ترى باشد، حتى مسأله یوگسلاوى مسأله جدى‌ترى باشد. گفتگوهاى تمدنها مثل این فیلم هاى درجه دو است که در حاشیه فستیوال هاى بزرگ نشان می دهند. این هم گفتگوهاى تمدنها است و قولش را به آقاى خاتمى داده‌اند که حالا دیگر نمی توانند زیرش بزنند.