پاسخی به خانم شهرزاد مجاب

 

 

«شهرزاد مجاب» در نقد مقاله ی من تحت عنوان «مخرج مشترک ناموس و آبرو در دو روایت مرگ آلود»(۱)، در مقاله ای با عنوان «مهاباد: جنگ علیه زنان جهانی است.» (۲) معتقد است من با «درک محدود و تئوری غلط خود منجر به “خشونت تئوریک” علیه زنان» شده ام چرا که نوشته ام «در واقع مرگ فریناز برای حفظ «آبرو» بوده است چرا که می دانسته زندگی اجتماعی که از آن پس در انتظار اوست روزانه صد بار او را به لحاظ روحی و روانی خواهد کشت.» و توصیه کرده ام که «برای تغییر فرهنگ مردسالار و به رسمیت شناختن حق زنان، هر فردی باید از خود شروع کند و همین امروز.»

فریناز خسروانی

فریناز خسروانی

شهرزاد مجاب معتقد است باید پروژه ای انقلابی برای سرنگونی نظام مذهبی، مردسالاری و سرمایه داری داشت. همچنین اضافه می کند که «من مرگ فریناز را از ساختار مذهبی، مردسالاری، سرمایه داری نظام جمهوری اسلامی جدا کرده و با مفاهیم «آبرو» و «ناموس» که «زادۀ این نظام» است توضیح می دهم و مبارزه با خشونت علیه زنان را به یک اقدام فردی تبدیل می کنم.» (۲)

اولا باید توجه کرد که اگر چه نظام جمهوری اسلامی در استثمار و تحقیر زنان از مفاهیم «ناموس» و «آبرو» کاملا بهره می جوید، اما این دو مفهوم زاده ی این نظام نیستند و از صدها و چه بسا هزارها سال قبل از این نظام وجود داشته و در اسلام تقویت و برجسته شده اند.

ثانیا قربانی شدن زنان به دلیل ناموس و آبرو یک واقعیت تلخ غیرقابل انکار در جامعه ی ما و کل خاورمیانه و کشورهای مسلمان است. تا وقتی که در داخل کوردستان زندگی می کردم موارد دردناک متعددی از خودکشی، قتل، ضرب و شتم و خشونت های کلامی و روانی علیه زنان دیده ام از جمله:

«وریشه» زن جوان ۱۵ ساله در آخرین روزهای زندگی کوتاهش و قبل از مرگ به علت خودسوزی از من خواست داستان زندگیش را در نشریه ی راسان بنویسم، تا همگان بدانند که از دست محدودیتها و خشونت های بی پایان همسرش خودسوزی کرد. همسرش او را در خانه زندانی می کرد تا «ناموس» خود را از دست مردان دیگر پنهان کرده باشد. با این حال همواره مشکوک و نگران بود که او «آبرویش» را خواهد برد و به هر بهانه ای شدیدا کتکش می زد. وریشه چند بار به خانه ی پدری بازگشته بود، اما آنها طلاق را مایه ی «بی آبرویی» و سرافکندگی خانواده می دانستند و ناچارش کرده بودند تا به نزد خشونت گر بازگردد!

«آرزو» گریان و نالان گفت او خودسوزی نکرده، بلکه همسرش همواره به او مشکوک بوده و تصور میکرده سایه ی هر مردی که از کوچه رد می شود، باید کسی باشد که پنهانی از در خانه ی آنها خارج می شود! سرانجام در حمام منزل آرزو را به آتش کشیده و هنگامی که آرزو با ضربه ی سر قسمت شیشه ای در حمام را شکسته و فریاد کمک سرداده، همسرش با فریاد از مردم درخواست کمک کرده تا مسئله را خودسوزی جلوه دهد نه قتل. آرزو گفت اگر زنده بماند چاره ای جز بازگشت به خانه ی همسرش ندارد چرا که دو فرزند دارد! چه کسی خرج زندگی او و فرزندانش را خواهد داد؟!

«بهیه ی» ۱۵ ساله پس از آنکه به جرم یک نگاه عاشقانه ی یواشکی به پسرک خرده نان فروش محله، مچش توسط برادرش گرفته شده و به جرم در خطر قرار دادن «ناموس و آبروی» خانواده، شدیدا مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود، با خودسوزی به زندگی پر از محدودیت خود پایان داد.

«نرگس» به سختی توانست از سنگسار جان بدر برد و ثابت کند که جسد مرد کشته شده با تبر در تختخواب او، معشوقه اش نبوده و با او رابطه ی جنسی نداشته است. او به هرحال به زندان رفت و علی رغم عدم اثبات زنا شلاق هم خورد! بدتر از آن نگاه های سرزنش بار جامعه را به عنوان یک زن «بی آبرو و بی ناموس» تحمل می کرد چرا که متاسفانه نتوانست ثابت کند جسد مقتول در واقع نه معشوق او، که مردی بوده که با همسرش بر سر فروش مواد مخدر اختلاف داشته و به همین دلیل کشته شده است. همسر نرگس برای فرار از عقوبت، با قرار دادن جسد در رختخواب همسرش قتل را ناموسی جلوه داد تا از مجازات بگریزد و در عوض نرگس را به عنوان یک زن «بی آبرو و بی ناموس» قربانی کرد!

اینها تنها چهار مورد از موارد عدیده ای از خشونت علیه زنان است که تا در داخل کشور زندگی می کردم به چشم خود از نزدیک دیده و یا قبل از مرگشان با آنها گفتگو کرده بودم، مواردی از خودکشی زنان که به علت به تنگنا رسیدن و به ستوه آمدنشان از تحت مالکیت مرد بودن و به چشم «ناموس و آبروی» خانواده نگریسته شدن، روی داده بود.

پس از خروجم هم که متاسفانه همچنان داستان تلخ زنان ادامه داشته و موارد بسیاری از خودکشی و قتل زنان حتی در میان زنان تحصیل کرده و دانشجو رخ داده است. اخیرا هم که داستان «فریناز» با دو روایت مختلف ورد زبانها شد که در هر دو روایت حفظ «ناموس و آبرو» نقش اصلی را در اقدام به خودکشی (یا قتل) داشت.

مایلم از «شهرزاد مجاب» بپرسم که آیا طبق توصیه ی ایشان تا وقوع جنگ جهانی زنان علیه مردسالاری، سرمایه داری، امپریالیسم، مذهب و بویژه نظام های مذهبی، در آینده ای نامعلوم، باید منتظر ماند و در مقابل این موارد دست روی دست گذاشت و به روشنگری و آگاهی «افراد» جامعه نپرداخت تا از وقوع چنین مواردی کاست؟

آیا تک تک «افراد» مسئولیت ندارند؟ آیا اگر هر «فرد» چه در قالب پدر، همسر، برادر و نیز تک تک زنان، این باور غلط را که زن ملک و ناموس مرد است در خود تغییر دهد، بروز موارد قتل و خودکشی و خشونت علیه زنان کمتر نخواهد شد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت تا این موارد آنقدر رخ داده و روی هم تلنبار شود تا به انفجاری علیه نظم مردسالار جهانی بیانجامد؟ اصولا چنین تلنباری حتما به چنان نتیجه ای خواهد انجامید؟

مطمئنم نه خانم مجاب و نه من به مسئله ی خشونت علیه زنان تنها از یک بعد فردی یا اجتماعی صرف نمی نگریم، بلکه هر یک در مقاله ی خود قسمتی را برجسته تر کرده ایم، اما آنچه صحیح نیست متهم کردن دیگری به «درک محدود و تئوری غلط»، آنهم با برداشت سه جمله از یک مقاله است که برداشتی خودبرتر بینانه به نوشته ی ایشان می دهد.

امروزه تئوری اینترسکشنالیستی (نقطه ی تلاقی) در موج سوم فمینیسم به کمک بسیاری از زنان آمده تا قادر باشند گرفتاری زنان در تودرتوی تلاقی انواع ستم ها و تاثیر جنبه های مختلف نابرابری را توضیح دهند. به همان شیوه نیز می توان راهکارهای مختلف مقابله با این مشکلات را از جنبه های مختلف مورد ارزیابی قرار داد. از همین روی معتقدم که اگر جنبش زنان با تمام تلاش هایش هنوز موفق نشده قانون جمهوری اسلامی را به نفع زنان عوض کند، و از دیگرسو اگر تمام تلاش های سیاسی برای سرنگونی نظام ضد بشری جمهوری اسلامی تاکنون به نتیجه ی رهایی نیانجامیده است، نمی توان از گسترش آگاهی افراد چشم پوشید چر ا که اتفاقا استحکام بنیاد نظام بر احساسات خرافی و مذهبی و ناآگاهی افراد است. اختیار تغییر فکری و فرهنگی افراد با خود آنان است. هیچ قانونی نمی تواند اراده ی افراد را برای تغییر نگرش و تفکر خود سلب کند. تغییر نگرش هر مردی قتل و خودکشی زنی را متوقف خواهد کرد. تغییر نگرش هر زنی همسویی زنان را با نظام مردسالار علیه دیگر زنان کمتر خواهد کرد. تغییر نگرش هر انسانی گوشه ی کوچکی از اجتماع را تغییر خواهد داد، اگر چه این تغییرات آهسته اما پیوسته باشد.

در پایان من نیز همچون خانم مجاب شک ندارم که «نظامی که هم زیر پرچم شریعت و هم در لوای «برابری قانونی» مدام مرتکب جنایت علیه زنان می شود باید برچیده شود. این دنیای پوسیدۀ مردسالاری ـ مذهبی ـ سرمایه داری شایستۀ ما نیست.» از همین روی آگاهی و مسئولیت تک تک افراد برای نیل به آزادی را بسیار مبرم و ضروری می دانم.

پانوشت: به جز «وریشه» بقیه ی اسامی مستعار است.

منابع:

(۱) «مخرج مشترک ناموس و آبرو در دو روایت مرگ آلود»، رویا طلوعی

http://www.sarkhat.com/fa/news/140399209/

(۲) «مهاباد: جنگ علیه زنان جهانی است.»، شهرزاد مجاب

https://shahrvand.com/archives/61577