سهیل پارسا کارگردان صاحب نام کانادایی ـ ایرانی حالا حدود سه دهه است که در کانادا کار نمایش می کند، در ایران و جاهای دیگر جهان هم کار نمایش و آموزش تئاتر کرده است.

من کارهای او را از اواخر دهه ی هشتاد میلادی و نمایش “آدم، آدم است” برشت به یاد دارم. از همان اولین کار، سهیل نشان داد که درک درستی از صحنه و نمایش و قصه و روایت تئاتری دارد. آرش اما انگار عصاره ی همه ی تلاش های این نزدیک به سه دهه ی سهیل در دنیای دل انگیز نمایش است.

“داستان پر از آب چشم” آرش به روایت بهرام بیضایی را گرفته است و به نوآوری ها و درست بینی های بیضایی،  نگاه دقیق و درک درست خود را که مهر زمانه بر پیشانی دارد افزوده و آرشی آفریده است که از جنس زمان است. حرف امروز و اینجا و جنگ و صلحی را می زند که با هزار حدیث و روایت و رؤیت دیگر هم نمی توان به این زیبایی و ایجاز زد.

سهیل پارسا و همکاران همدل او در مدرن تایمز توانسته اند نه تنها روایت آرش کمانگیر این اسطوره-  افسانه ی محبوب ایرانیان را به روایت جهانی برسانند، بلکه موفق شده اند به آرش معنایی در گستره ی امروز و اینجا و کانادا و جهان بدهند که بیننده مهم نیست، ایرانی باشد یا کانادایی یا بوسنیایی، یا کلمبیایی و یا از هر جای دیگر دنیا به همان حس و حال و درک و دردی می رسد که خواننده شعر آرش سیاوش کسرایی از خواندن این شعر می رسد، بویژه آن جا که:

“کودکانم داستان ما ز آرش بود

او به جان خدمتگزار باغ آتش بود

روزگاری بود

روزگار تلخ و تاری بود

بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره

دشمنان بر جان ما چیره

شهر سیلی خورده هذیان داشت

بر زبان بس داستان های پریشان داشت

…..

روز بدنامی

روزگار ننگ

… خانه هامان تنگ

آروزمان کور

ور بپرد دور

تا کجا؟ تا چند؟….

این یکی آرش اما سپاهی مردی آزاده نیست، ستوربان است  و حالا در روایت رشک انگیز سهیل پارسا، آرش اسطوره ی ما مرد هم نیست. زن است، مانند همه ی زنان پر جلوه ایران.

دختر ایران است آرش، می خواهد جان در تیر کند تا میهن، میهن بماند.  و همین ستوربان حالا زن می شود آرشی که آدم آرزویش را دارد، آرزومند دچاری بدبیاری و تل تهمتی که بر دوش خسته اش نشسته است.

چاروق چوبی به پا می کند و جان دردمندش را به دندان می گیرد و از البرز بالا می رود، بالا می رود، بالا می رود تا به آسمان و ستارگان و آفتابی که در تیررس او چند بار پیدا و پنهان می شود نزدیک شود و بماند جاودان نام در ایران، از دیروز و تا حالا و به همت سهیل پارسا در همه ی جهان برای همیشه.

سهیل پارسا با چهار هنرپیشه و زنی که نام آرش را جاودان در جهان جار می زند زشتی های جنگ و قتل و کشتار و اعدام و نادیده گیری حرمت آدمی را چنان به هنرمندی رقم می زند که بیننده حیران می ماند!

در آرش بازی ها، نور، صدا، موسیقی، لباس، صحنه، رنگ ها، روایت ها و رویاهای دور و دراز و شکست ها و پیروزی ها در هم می آمیزند تا آدمی دیده شود با همه ی قد قواره اش، و این همه به آرش که می رسد، به این زن زندگی بخش و حیثیت آفرین ایرانی که می رسد، چهره در جهان می افکند، و اسطوره را از دل تاریخ به خیابان و خلوت امروز من و تو می آورد.

اگر نمایش آرش سهیل پارسا را ندیده اید حتماً ببینید، ببینید تا از موهبت دیدن یک اثر هنری بی بدیل محروم نمانید. به سهیل پارسا سر تعظیم فرو می آورم، باشد که همچنان با هر اثرش ما را بیش از پیش غافلگیر کند.