برای جگرپاره ام، پسرعمو و برادر از دست رفته: “علیرضا احمدخسروی”

shahab

۱

شیون و

زاری

نه مرهم است

و نه شفا

 

بر این رود خاک

که ها خفته رفتند

که ما نمی دانیم

ولی رویای کامل

اقیانوسی ست بی کران

با زورق های بیشمار

اما

حال

تنها این را می دانم

دلی که بدون تو

دو نیمه است تا ابد

 

شیون و

زاری

نه مرهم است

و نه شفا.

 

 

۲

زمین همان زمین که بود

و آسمان همان آسمان

تنها حکایت هاست

که تغییر می کنند

در کنار نام هایی که

باقی می مانند بر سنگ

و یا عکس هایی که در قاب

و گرنه

زمین همان زمین که بود

و آسمان همان آسمان.

 

۳

در تماشای باد

به عریانی درختان

خونابه می بارید

از ایستاده های به خاک

که زین پیله ی نشکافته

در دهان گشوده ی زمین

پروانه پر کشید وُ رفت

در تماشای باد

به عریانی درختان.

 

۴

در میدان سازها

با شیون و

رقص ها

گیسوان پَر ـ پَر

در دستان

که نه رنگی

رو به رنگین کمان هاست

و نه روزنه ای

رو به روزها

اینجا که خفته ای رام

در میدان سازها.