از اینجا، از آنجا، از هر جا /۲۲

انتشارات خوارزمی، ناشر معتبری است که بخشی از سهام آن متعلق به عبدالرحیم جعفری صاحب انتشارات امیرکبیر و ناشر سخت کوش و صاحب ذوق بود. اینک پس از چندین سال بلاتکلیفی سهام این انتشارات به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار شد. با توجه به این که نویسندگان و مترجمان بزرگی همچون محمد قاضی، سیمین دانشور، نجف دریابندری… با این انتشارات قرارداد نشر آثارشان را دارند، حال با این واگذاری سرنوشت این قراردادها روشن نیست، البته برخی از مؤلفان و مترجمان برای یک یا دو بار چاپ آثارشان با این انتشارات قرارداد بسته اند ولی بعضی ها هم هستند که تمامی حقوق آثار خود را برای همیشه به ناشر سپرده اند. در این گونه موارد قوانین حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان، حقوق مؤلفان را برای آنها و حتی وراث آنها به رسمیت می شناسد. بنابراین سهامداران جدید موظف هستند تمامی حقوقی را که صاحبان آثار درگذشته داشته اند، اکنون نیز رعایت کنند، ولی نکته ی مهمتر از این حرفهای حقوقی آن است که شاید همان طوری که در انتشارات امیرکبیر اقدام گردید، بسیاری از این آثار در خط مشی و تأیید سیاست های انتشاراتی سازمان تبلیغات اسلامی نگنجد. آنگاه جامعه فرهنگی و کتابخوان کشور از یک سری کتاب هایی که اغلب آنها در زمینه های اجتماعی، فلسفی، تاریخی و نظری هستند، محروم می شوند و این آسیب فراوانی برای جامعه کتاب خوان کشور به حساب می آید. حال برای روشن شدن این وضعیت باید به انتظار آینده نشست تا اقدامات سهامداران جدید روشن و مشخص شود.

publishers-h4

مردمی که روز به روز فقیرتر می شوند

 

این روزها ذهن و فکر مردم کشورمان آنچنان درگیر مسائل مذاکرات هسته ای است که از روند تورم و گرانی غافل شده اند. روزی نیست که یکی از کالاهای اساسی زندگی گران نشود. اکنون خط فقر از مرز سه میلیون تومان هم بالاتر رفته است. در حالی که درآمد سرانه کشور ۴۵۲۰ دلار اعلام شده است، توزیع درآمد نامتعادل است و قدرت خرید افراد کم درآمد و متوسط افت شدید داشته است. هزینه خانوار ۴ نفره بالغ بر سه میلیون و دویست هزار تومان اعلام شده است.

متناسب نبودن افزایش سالانه حقوق و دستمزد با رشد یکباره قیمت ها در مقاطع مختلف زمانی موجب شده تا بسیاری از حقوق بگیران نتوانند ارتباط منطقی و درستی بین درآمدها و هزینه های خود برقرار کنند، از این رو اغلب آنها مجبور می شوند بخش هایی از نیازهای زندگی خود مانند تفریحات، سفرها و حتی بخشی از درمان و تحصیلات فرزندان را حذف کنند تا بتوانند منابع مالی برای مخارج حیاتی تر مثل مسکن و خوراک داشته باشند.

اکنون به جرأت می توان گفت یکی از بدترین دوران معیشتی را مردم کم درآمد و حقوق بگیر در سال های اخیر و پس از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها، می گذرانند. افراد می گویند دولت حدود سیصد قلم کالایی را که ممکن است حتی یکبار نیز در زندگی به خرید آن اقدام نکنند بررسی نموده و نرخ تورم را اعلام می کند، در حالی که برای آنها کاهش هزینه های خوراک، مسکن، تحصیل و درمان، حمل و نقل و مواردی از این گونه، اهمیت دارد. دولت هنگام افزایش حقوق کارکنان و کارگران اعلام کرد که تورم پائین آمده ولی این مسئله اصلاً در هنگام خرید مایحتاج زندگی نه تنها محسوس نیست، بلکه حالت عکس دارد. با توجه به افزایش نرخ سوخت، نان و حتی لبنیات و مایحتاج عمومی، گروه های مختلف جامعه برای تأمین هزینه های اولیه زندگی با چالش جدی مواجه هستند که عواقب ناگوار آن نابسامانی و به هم ریختگی نظام اجتماعی و خانوادگی و رشد ناهنجاری ها را دامن می زند.

حال با یک چنین وضعیت نگران کننده، همه مردم چشم به مذاکرات هسته ای دوخته اند تا شاید با اجرای آن روزنه امیدی در جهت گشایش وضعیت اقتصادی آنها فراهم آید. توافقی که احتمالاً نقشی در درآمد آحاد پائین جامعه و کنترل تورم و گرانی نخواهد داشت.

 

اوضاع این جور نمی ماند

شعری از میرزاده عشقی

 

جهان را دائم این اوضاع و این آئین نمی ماند

اگر چندی چنین ماندست، بیش از این نمی ماند

حکیمان گفته اند از پیش: هر آنی در این عالم

ز عالم بگذرد، آن عالم پیشین نمی ماند

به چندین سال عمر، این نکته را هر سال سنجیدی

که آن اوضاع دی، در فصل فروردین نمی ماند

همان گونه که آن اوضاع دیروزی نماند امروز

به فردا نیز این اوضاع امروزین نمی ماند

ببین امروز مردم را، به خون یکدیگر تشنه

که دیری نگذرد، کاین عادت دیرین نمی ماند

بیاید روزگار صافی و صلح و صفا روزی

به جان دوستان آن روز، دیگر کین نمی ماند

همانا خوی حیوانیست این آئین خودخواهی

اگر انسان شوند این خلق، این آئین نمی ماند

مگو یاسین بود، در گوش این خلق خر، آوازم

که گر آدم شوند، از اصل این یاسین نمی ماند

تو با این خلق عامی، عارفی گر زانکه اینان را

تمیز می شد، حنایت نزد کس رنگین نمی ماند

“کلیات میرزاده عشقی”

 

خاطره ای از کافه فیروز، جلال آل احمد و دکتر براهنی

 

همه در کافه نشسته بودیم. از آل احمد تا سرشک، نوری علاء، گلسرخی، بادیه نشین، اشکوری، حاجی نوری، ضرابی، پهلوان، قائمیان، نصرت، آزاد، تنکابنی، عبدالعلی دستغیب، منصور اوجی، سیروس مشفقی، غلامحسین سالمی، الهیاری، امیر شوشتری، شهرام شاهرختاش، کیومرث منشی زاده، محمدرضا فشاهی، ابوالقاسم ایرانی، اصغر واقدی، عمران صلاحی، رمزی و حسن هنرمندی که آن روزها تازه از فرانسه برگشته بود و مائده های زمینی آندره ژید را ترجمه کرده بود. دوستان نزدیکش او را آندره ژید صدا می کردند. آن روزها سپانلو را گرفته بودند. در زندان بود. دکتر براهنی با اخم غلیظی که بر چهره اش نشسته بود با یک مقدار کتابی که زیر بغل داشت وارد کافه فیروز شد. بی هیچ مقدمه ای از همه پرسید: “خوب آقایان چرا کاری نمی کنید؟ چرا نمی نویسید؟ چرا نمی نویسید که سپانلو را گرفتند و در زندان است؟ همین حالا متفقاً بنویسیم… متن آن را همین حالا آماده کنیم و همه ما امضای مان را زیرش بگذاریم بفرستیم برای دستگاه آدم کشی ساواک. هیچ دلیلی نمی بینیم شاعر و نویسنده یک مملکت به خاطر عقیده و عاطفه هنری اش، برای این که معترض روزگار بد است نفس هایش را در سلول زندان دنبال بگیرد! می توانیم برای خالی نبودن عریضه و راضی شدن دستگاه عکس او را میان پاهای زنی بگذاریم تا شاید ساواک راضی شود و او را خلاص کند و به سین جیم هایش پایان دهد.”

خیلی عصبی بود. گلسرخی که همیشه معترض دستگاه بود و دل و جرأتش در میان ماها زیادتر، نگاهی به آل احمد کرد: “نظر شما چیست؟” آل احمد بعد از گیراندن سیگار اشنوی همیشگی اش نظر دکتر براهنی را تصدیق کرد. او که ما جوان های شاعر را مثل دانشجویان خودش دوست می داشت، در جوابش گفت: “فقط جوان ها را وادار به امضا کردن نکنید. چون زودتر به جان آنها می افتند. پیرترهای اسم و رسم دار امضا بکنند بهتر است. چون با آنها نمی توانند زود کنار بیایند.”

انگار حرف ها گفته شده بود و دکتر براهنی از جماعت آنجا ترس و ابائی نداشت. مثلاً در آنجا چه کسانی خالصند و چه کسانی خرده شیشه دارند، در فکر نوشتن متن شدند. به ناگهان بعضی ها انگار اسب شان را به درخت نارنج بسته بودند و می خواستند زود بروند. آن روز همه چیز در حرف گذشت و متن پیشنهادی دکتر به تعویق افتاد. پهلوان گفت:”متن را آماده کنید. من آن را در (مجله) فردوسی می گذارم.”

با رفتن خیلی ها از کافه، بعضی هنرمندان تک و توک، نشسته بودند و بحث می کردند. گرمای کافه در پراکندگی دوستان بی تاثیر نبود. گروه آل احمد و براهنی و پهلوان با هم رفتند و ما شاعران جوان هم کم کم سرگردان خیابان ها شدیم. و اندیشیدن به پیشنهاد دکتر که “سر سپانلو را میان پاها… و آن را بفرستیم برای دستگاه ساواک و حکومت حاکمه!”

 

“از کافه نادری تا کافه فیروز ـ مهدی اخوان لنگرودی”

 

کتاب های پرفروش از تهران تا تورنتو

 

طبق گزارش های رسیده از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و کریمخان زند و کتاب فروشی های شهر تورنتو، پر طرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

 

در تهران:

*فرهنگ زیباترین نام های ایرانی، علی فضائلی فر، انتشارات گوتنبرگ، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۹۳.

*داستان های نیویورکر، ولادیمیر ناباکوف و دیگران، ترجمه: بهار اکبریان، انتشارات مروارید، تهران، ۱۳۹۴.

*مردی با کبوتر، رومن گاری، ترجمه: لیلی گلستان، انتشارات ثالث، تهران، ۱۳۹۴.

*اتفاق، گلی ترقی، نشر آموت، تهران، ۱۳۹۴.

*هفتاد سال عاشقانه، محمد مختاری، نشر بوتیمار، تهران، ۱۳۹۴.

 

در تورنتو:

*خاطرات حاج سیاح، به کوشش: سیف اله گلکار،شرکت کتاب، آمریکا، ۲۰۱۵.

*دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب، انتشارات پگاه، تورنتو، ۲۰۱۴.

*قصه ها، افسانه ها و سروده های مردم و سرزمین کانادا، ترجمه و نگارش: حسن گل محمدی، انتشارات پگاه، تورنتو، ۲۰۱۵.

*نهضت مشروطه و نقش تقی زاده در آن، منوچهر بختیاری، انتشارات پگاه، تورنتو، ۲۰۱۵.

*رازهای سرزمین من، رضا براهنی، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۷.

 

تفکر هفته

 

این هفته نظر شما را به آخرین سخنان لوئی پاستور، طبیعیدان، دانشمند و کاشف میکروب جلب می کنم:

در هر حرفه و شغلی که هستید نه اجازه دهید که به بدبینی های بی حاصل آلوده شوید و نه بگذارید که بعضی لحظات تاسف بار که برای هر کسی پیش می آید، شما را به یأس و ناامیدی بکشاند.

در آرامش حاکم بر آزمایشگاه ها، کتابخانه ها یا محل کار و زندگیتان، زندگی کنید. نخست از خود بپرسید: من برای یادگیری خود چه کرده ام؟ سپس همچنان که پیش تر می روید بپرسید: من برای کشورم چه کرده ام؟ و این پرسش را آن قدر ادامه دهید تا به این احساس شادی بخش و هیجان انگیز برسید که: شاید سهم کوچکی در پیشرفت و اعتلای بشریت داشته اید.

اما صرفنظر از هر پاداشی که زندگی به تلاش های مان بدهد یا ندهد، آنگاه که لحظه رفتن فرا می رسد هر کدام از ما باید این حق را داشته باشیم که با صدای بلند بگوییم: “من آنچه در توان داشته ام انجام داده ام.”