دلم برایتان بگوید که مصیبتی بدتر از اینکه شما مطلبی را تمام کنید و بعد بخواهید برای همکارتان ارسال کنید و نفس راحتی بکشید که تمام شد، اما چشمتان روز بد نبیند، چرا؟ برای اینکه مطلبی که با آن عشق و مهر و مرارت شاید نوشته بودید یک باره پودر بشود برود هوا، همین بلایی که سر یادداشت این هفته ی من آمد، و حالا دوباره نشسته ام پشت کامپیوتر و روز از نو روزگار از نو. بگذریم.

می خواهم از فوتبال زنان بنویسم، نگویید توی این همه بلبشوی دنیا این هم شد موضوع! اتفاقن به همین دلیل دنیای دیوانه و خشن و خوف انگیز است که می خواهم از زنان و فوتبالشان بنویسم. من و همسرم نسرین (الماسی) بازیها را تماشا کردیم و شاید برای بار نخست بود که هرچند دقیقه یکبار دوتایی و یا هر بار یکی مان فریاد می زدیم آفرین. این آفرین ها را به دلایل متفاوت، اما برای کارهایی که این دختران جوان مانند دسته ی گل از چهار گوشه گیتی انجام می دادند نثارشان می کردیم. هروقت از مهر دست بر سر بازیکن رقیب می کشیدند و از خطایی که رخ داده بود و اجتناب ناپذیر بود پوزش می خواستند، ما فریاد آفرین مان بلند می شد. هروقت می بردند و یا می باختند و حرمت همدیگر را نگاه می داشتند و باهم دست می دادند و یا به هم لبخند می زدند و یا همدیگر را، صرف نظر از اینکه از تیم شریک و یا رقیب است در آغوش می گرفتند، ما احساساتمان گل می کرد و اشک شادی می ریختیم و دلمان برای دنیایی می سوخت که زنان اداره اش نمی کنند.

جلد شهروند 1550

جلد شهروند ۱۵۵۰

بازی های جام جهانی امسال زنان در کانادا یک ویژه گی دیگر هم داشت. در بیشتر موارد زنان بودند که ورزشگاه ها را پر کردند و در جایگاه تماشاچی هم نشان دادند که خشونتی که گمان می رفت در فوتبال ذاتی این ورزش شده در فوتبال زنان راه ندارد. پیروزی ۵  بر  ۲ تیم آمریکا بر تیم ژاپن هم دست کم برای دختربچه های فوتبالیست و فوتبال دوست این کشور و قاره و یا دست کم اش برای امریکای شمالی که چشم و گوشش امریکاست موهبتی بود، زیرا شاید برای بار نخست بود که امریکایی ها می دیدند که فوتبال دیگری هم هست که آنها “ساکر” می نامندش، اما  هیجان و زیبایی و حُسن های بسیار دیگر دارد که دختران و هم میهنان آن ها جام جهانی اش را تصاحب می کنند و مدال طلایش را به گردن می آویزند، با اینکه این بار نخست نبود که این اتفاق می افتاد اما اول بار بود که با این استقبال انبوه روبرو می شد.

اگر به جد برابرخواه باشیم، می بایستی رسانه های اصلی را برای این نگاه نابرابر به چالش بگیریم. فوتبالی که ما شاهدش بودیم، تنها بدیل برای فوتبال پرخشونت مردانه ی امروز است.

بازی های امسال نشان داد که زنان علاوه بر حُسن هایی که یاد کردم از منظر قدرت بدنی هم از مردان چیزی کم نداشتند و شوت های راه دوری که گل می شد و پنالتی هایی که زده می شد حکایت از رشد ستودنی زنان در این عرصه داشت.

از منظر خطاهای رایج در این گونه بازی های جهانی و مهم هم زنان نشان دادند که کمتر خطا می کنند و کارت های کمتری در زمین دیده شد، البته در قیاس با مسابقات مردانه در همین سطح .

اکثریت زنان تماشاگر هم در مقایسه با تماشاگران مرد که گاه دامنه ی خشونتشان تا درگیری های مرگبار هم می رسد، بسیار با نظم و انضباط عمل کردند و تماشاچیان تیم های رقیب در موردهای بسیاری در کنار هم تیم خود را تشویق می کردند و بر اثر برد و یا باخت تیمشان دچار هیچ خشم و خشونت و یا شادی زیان رسان به دیگری نمی شدند. این همه از روحیه ی صلح جو و آرامش طلب زنان در موقعیت های برد و باخت هردو حکایت دارد، امری که در میان ما مردان چندان رایج نیست.

این مسابقات نشان داد دلیلی وجود ندارد که ما بپذیریم در پذیرش مسئولیت ها و کارهای دشوار، اگر شرایط مساوی برای زن و مرد وجود داشته باشد، کارهایی باشد که زنان نتوانند و یا نباید انجام دهند!

هرچند دولت ها هم هنوز در برابربینی زنان و مردان قهرمان کمبود بسیار دارند. تفاوت ۲۳میلیون دلاری پاداش مردان و زنان قهرمان خود گویاتر از هر شرح و بیانی است.

اما رسانه های اصلی هنوز و همچنان در انعکاس این مسابقات کوتاهی می کنند. با اینکه ما در شهروند و چه بسا دیگران در رسانه های قومی و یا محلی دیگر کوشیدند از دیدن این مهم محروم نمانند، اما شبکه های اصلی اگر هم به نتیجه و یا گوشه ای از مسابقات توجه کردند، به دلیل عِرق ملی و تیم خودی بود و حادثه ای که از منظر خبری کسی نمی توانست نادیده اش پندارد. مانند همیشه این شبکه های اجتماعی و خبرنگاران همیشه حساس و تیزبین این شبکه ها بودند که به اهمیت این رویداد توجه کردند و رغبت نشان دادند.

برای احترام به “شهروند ـ خبرنگاران” در جهان زبان فارسی دو نمونه را نقل می کنم تا از ریزبینی و تیزبینی این عزیزان بهره ها ببریم:

 

پروانه حسینی :

 

شادی تیم آمریکا پس از گل

شادی تیم آمریکا پس از گل

فینال جام جهانی فوتبال زنان را در کافی شاپ دانشگاه با دانشجوهامان دیدیم. همزمان دخترها و پسرهای دانشجو همه برای تماشای فوتبال زنان کشورشان جمع شده بودند. اوباما هم بلافاصله بعد از پیروزی تیم پیغام تبریک فرستاد و به کاخ سفید دعوتشان کرد. رقیب آمریکا ژاپن بود، از آسیا. آسیا جایی که ورزشکاران زن ایرانی بارها از آنجا برای ایران مدال آوردند، ولی نه آنطور که باید دیده شدند و نه از آنها قدردانی مناسبی شد. حتی فوتبالیست های موفق زن ایرانی را به بهانهء ظن به “دو جنسیتی” بودن به شدت آزردند و تیم را از هم پاشیدند. هر بار زنان ایرانی در مسابقات بین المللی درخشیدند تعدادی عابد دلواپس اظهار نگرانی کردند و صدای چند آیت الله و امام جمعه درآمد و مردم هم گفتند به ما ربطی ندارد و گذشتند.

حالا با دیدن حمایت تماشاگران زن و مرد آمریکایی و رئیس جمهورشان از تیم فوتبال زنان کشورشان هم خوشحال می شوم و هم دلم می گیرد. می دانم که مقایسه ی ایران و امریکا مقایسه ی مناسبی نیست ولی خوب است بدانیم که حتی در امریکا هم حضور زنان در ورزش و توجه رسانه ها و تماشاگران به آنها خود به خود و به آسانی به دست نیامد. ورزشکاران و فعالان و سیاستگذاران و از همه مهمتر هواداران زیادی سال ها به برابری جنسیتی در ورزش اهمیت دادند و به تبعیض ها واکنش نشان دادند. اگر قرار بود “به ما ربطی ندارد” و “اهمیت ندارد” و “اولویت ندارد” ادامه پیدا کند هنوز ورزش امریکا منحصر به قدرت نمایی مردان طبقه متوسط / بالای سفیدپوستی بود که با تسخیر میدان های نمادین بیسبال و بسکتبال و فوتبال امریکایی (مثل خیلی دیگر از عرصه های اجتماعی) مردان رنگین پوست و طبقه پایین و زنان را پشت دروازه ها نگاه می داشتند. حالا زنان آنسوی دروازه ها هستند. نقد بعضی مسائل این روند جای خود ولی این زنان جام جهانی را برای کشورشان بردند. عجالتا مبارکشان.

 

 

 

***

محسن فرشیدی:

Canada-Edmonton-crowd

بازی افتتاحیه بین تیم کانادا و چین در استادیوم ادمونتون

 

از صبح یکسره عکس را می‌بینم و سیر نمی‌شم. اولین دیدار جام جهانی فوتبال زنان با حضور نزدیک به ۶۰ هزار نفر در کانادا. کشوری که برای فوتبال مردانش هم به ندرت چنین جمعیتی به خودش دیده است. آن‌هم درست در روز و ساعتی که فینال مردان باشگاه‌های اروپا در برلین برگزار می‌شد. لذتی که در فتح عرصه‌های سیاسی ـ اجتماعی ـ ورزشی مردانه است از آن لذت‌های ناب و دلچسبی‌ است که در کمتر چیز دیگری برای من وجود دارد. مثل حضور در برنامه‌ی موسیقی راکِ استانبول دیشب که دوست مهربانی اشاره کرد این فضاها به دلیل خشن به نظر آمدن و سنگینی موسیقی‌اش مردانه هستند و برای همین تعداد زنان کمترند! بک‌گراند موبایل و لپتاپم حالا چنین عکسی است که نه صرفا فقط یک بازی فوتبال باشد، اتفاقی که شاید در شکل مردانه‌اش روزانه می‌افتد، اما برای من چنین عکس‌هایی، نماد امید هستند. نماد تغییری که جلوی چشم آدمی باید باشند. نماد واقعیتی که همین بیست ـ سی سال گذشته هم باورکردنی نبوده است. دم ایرانیان زیاد مقیم کانادایی هم که به استادیوم ادمونتون رفته بودند گرم.