از تیرگان چه خبر؟

به شما قول داده بودم که در این هفته‌های باقی مانده تا تیرگان، یعنی تا بیستم ماه آگست، هر هفته این‌جا اخبار تیرگان را برای‌تان بنویسم. مهم‌ترین خبر در تیرگان این روز‌ها کمپین کمک به تیرگان است. هدف این است که تا چهار هفته‌ی آینده مبلغ شش هزار دلار برای برگزاری جشن‌واره فراهم کنیم. اما پیش از آن‌که بگویم چه‌طورمی‌توانید کمک‌های خود را به تیرگان برسانید، بد نیست تا چند جمله‌ای درباره‌ی محاسن کمک به تیرگان برای‌تان بگویم.tirgan-H2

حتماً شنیده‌اید که شیخ اجل فرموده است: “تو نیکویی ‌کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز”. حتماً هم توی دل‌تان گفته‌اید به‌به. به‌به به زیبایی این حرف. فقط یک اشکال دارد و آن هم این است که تجربه‌ همیشه این را نشان نمی‌دهد. یعنی من یکی که بارها و بارها نیکویی کرده و در دجله انداخته‌ام و عاقبت ایزد یکتا باز که نداد هیچ، بلا و سنگ و چاله چوله بود که سر راهم انداخت. و خب ایراد از نیکویی که نمی‌تواند باشد. از ایزد منان هم که اصلا حرفش را نزنید. می‌ماند خودم. برای همین خیال می‌کنم لابد دجله را خیلی وقت‌ها اشتباه گرفته‌ام. برای همین حالا دیگر این خبرها نیست. می‌گردم و دقیق آدرس دجله را پیدا می‌کنم و بعد با صبر و منطق نیکویی ام را می‌اندازم توش. همه‌ی این‌ها را گفتم که بگویم درست آمده‌اید. تیرگان خود دجله است. نشان به آن نشان که چند ماه پیش که یکی از استادان من در دانشگاه یورک از من خواست تا سابقه‌ی فعالیت‌های نوشتنم را نشانش بدهم، تیرگان به دادم رسید. استادم می‌خواست مطلبی از من را در مسابقه‌ای شرکت بدهد. یکی از شرایط‌ مسابقه این بود که شرکت‌کننده‌گان سابقه‌ی فعالیت ادبی داشته باشند. و خب من اصلا سابقه‌ی ادبی ام کجا بود؟ من یک فیزیوتراپیستم که به نوشتن علاقمند است به خاطر همین چند تا واحد نوشتن در دانشگاه برداشته است. همین. سابقه مابقه‌ام هم خلاصه می‌شود به شرکت در چند تا کارگاه و چند جلسه‌ی کتاب‌خوانی. از تمام این کارگاه‌ها و جلسات برای من تنها عکس‌هایی باقی مانده که در تمام‌شان همه جدی و متین و موقر دارند توی دوربین نگاه می‌کنند و من یک نفر مثل یک هیچ چیز ندان به تمام معنا مشغول خندیدنم. از این گوش تا آن گوش. انگار رفته باشم پیک نیک. خلاصه استادم که گفت سابقه مابقه چه خبر توی دل من خالی شد و گفتم بفرما. مسابقه بی‌مسابقه. باز هم من ماندم و چاله و چوله‌های سر راهم. اما بعد یادم افتاد که دو دوره است در وبلاگ ِ تیرگان داوطلبانه کار می‌کنم و این یک سابقه‌ی درست و حسابی‌ است. خلاصه عکس‌های خندانم را که می‌فرستادم ضمیمه کردم که در تیرگان کار کرده‌ام. استادم خوشش آمد. در مسابقه هم شرکتم داد. هنوز هم نمی‌دانم که برده‌ام یا نبرده‌ام. همین که شرایط شرکت را داشته‌ام برای من یک دنیا ارزش دارد. خلاصه که من نیکویی ام را در تیرگان انداختم و تیرگان هم نگذاشت کار به بیابان و ایزد بکشد… خودش در همین تورنتو باز من را کف دستم گذاشت.

تیرگان برای هر کمکی پاسخی دارد. کم است این‌که یک آخر هفته‌ی کامل را در تابستان برای همه‌ی ما رنگارنگ و زیبا می‌کند؟ کم است این‌که خوشیِ فراموش شده‌ را به ما ایرانی‌ها بر می گرداند؟ کم است این‌که می‌توانیم سرمان را بالا بگیریم و بگوییم ما هم کار گروهی بلدیم؟ کم نیستند این‌ها. تیرگان به‌ترین جاست برای کمک. به آدرس www.tirgan.ca/donate سر بزنید و تا دیر نشده ما را (ما کیست اصلا؟ خودتان را. تیرگان ِ خودتان را!) کمک کنید تا به هدف کمپینش نزدیک شود. اگر هم حوصله ندارید یا دست‌رسی‌تان به رایانه محدود است، تلفن را بردارید و با شماره‌ی ۴۱۶۶۴۰۲۴۱۲ تماس بگیرید. بقیه‌اش با ما. خلاصه… شما نیکویی کنید و در تیرگان بیندازید…. اگر کیف نداد!