از اینجا، از آنجا، از هر جا /۲۶/

جامعه امروز ما در ایران دچار مشکلات رفتاری فراوانی شده است. شدت این مشکلات آنقدر زیاد است که می توان به آن بحران اجتماعی نام نهاد. این بحران ها در جاهای مختلف با هم فرق دارند. در داخل منزل، روابط خانوادگی و رفتارهای والدین و فرزندان به هم ریخته است. در محیط های آموزشی این مشکل گسترده تر و نابسامان تر است. در اجتماع، روابط انسان ها نسبت به یکدیگر به حالت استرس زا و غیرقابل تحمل درآمده است. این ناهنجاری ها از صبح زود و با خروج از در خانه شروع می شود. موقع سوار شدن به تاکسی و اتوبوس و مترو، عدم رعایت حقوق دیگران به صورت یک رفتار عادی درآمده است. خلاف کردن حین رانندگی و زیر پا گذاشتن مقررات آنقدر زیاد شده که متاسفانه قبح آن از بین رفته است. هر یک از افراد جامعه فکر می کند که فقط کار و وقت او مهم است، بنابراین به راحتی حقوق دیگران را زیر پا می گذارد و حتی دریغ از یک پوزش خواهی که از کسی بشنوی. اگر در ارتباط با حقوقی که از آدم سلب می شود اعتراض کنی، کار به درگیری و دشنام و جاهای باریک کشیده می شود.

جامعه با مفهوم زیست مسالمت آمیز افراد در کنار یکدیگر معنا و مفهوم پیدا می کند. چیزی که در جامعه امروز ما در ایران فراموش شده است، همین نوع زندگی است. هنگامی که برای خرید به مغازه یا سوپر مارکتی ساده و معمولی می روید، برخورد فروشنده با مراجعه کننده آنقدر بد و ناراحت کننده است که باور آن بعضی اوقات غیرممکن است. در تورنتو وقتی ما به فروشگاهی می رویم، اولین کاری که مشاهده می کنیم این است که فروشنده وقتی مشتری را می بیند با لبخند جلو می آید و می گوید “چه کمکی می توانم برایتان انجام دهم؟” در اینجا حتی اگر در بهترین نقطه شهر یعنی نیاوران یا شهرک غرب به فروشگاهی بروید جز با چهره ی عبوس فروشندگان با هیچ چیزی که خوشامدگویتان به فروشگاه باشد، مواجه نمی شوید.

همین برخوردها و واکنش های ما در مواجهه با یکدیگر است که اخلاق و رفتار اجتماعی را شکل می دهد. شما در یک مجتمع مسکونی هم که در تهران زندگی کنید اگر وارد آسانسور شوید چهره ای نمی بینید که با لبخند به شما نگاه کند. اصلاح یک چنین رفتارهای ناپسند احتیاج به بررسی های جامعه شناسانه دارد. جامعه امروز ما به فرهنگ سازی جدید نیازمند است. فرهنگ سازی در جامعه کار ساده ای نیست. رسانه های جمعی و بویژه تلویزیون به جای آموزش افراد، خود رفتارها و برخوردهایی را نشان می دهند که بسیار مشکل زا است. درست است که مردم گرفتاری زیاد دارند و مشکلات اقتصادی فراوان است، ولی این دلیل نمی شود که جامعه عبوس و خشن باشد. هیچ کسی هم به فکر این گونه مسائل نیست چون همه در این نوع ناهنجاری ها غوطه ورند و آثار آن را مشاهده نمی کنند. چشمی از بیرون می خواهد که با نگاهی دیگر به جامعه بنگرد تا این رفتارها را ببیند. جامعه طوری شده که انگار “هر که بخندد کتک اش می زنند…”

 

هنرمند متعهد و هنر متعهد

kimiaee

بارها ما درباره هنرمند متعهد و هنر متعهد، مطالب و نوشته هایی خوانده ایم. نمونه بارز آن چندی قبل در جامعه هنری کشورمان اتفاق افتاد. معلوم نیست به چه دلیل و با چه انگیزه ای در حالی که بسیاری از مراسم مربوط به برگزاری کنسرت های موسیقی بدون اعلام دلیل لغو می شوند، ناگهان و به یکباره مسعود کیمیایی تصمیم گرفت شب موسیقی فیلم های خود را برگزار کند و فوراً هم مجوزهای لازم به ایشان داده شد و قرار است این کنسرت در ۱۶ مرداد امسال در تالار وحدت تهران برگزار شود. گفته شده است که در این شب موسیقی فیلم هایی چون رئیس، حکم، جرم، متروپل، گروهبان، اعتراض، دندان مار و… توسط ارکستر سمفونیک به رهبری بهزاد عبدی به اجرا در می آید.

در گرماگرم انجام برنامه ریزی کارها حرکت شایسته هنرمند محبوب و مردمی استاد اسفندیار منفردزاده یکسره آب سردی به روی برنامه های کیمیایی ریخت و ایشان اجازه ندادند موسیقی فیلم های رضا موتوری، داش اکل، قیصر و… در این کنسرت اجرا شود. چون منفردزاده این کار را تجاوز به حقوق معنوی و مادی خود دانسته است. مسعود کیمیایی در واکنش به درخواست این استاد موسیقی سر اطاعت و تکریم فرود آورد و مجبور به رعایت این تقاضا شد.

اجرای این مراسم بدون موسیقی های قدیمی و کارهای اسفندیار، از جامعیت و لطف برنامه به میزان بسیار زیادی خواهد کاست، چون کارهای منفردزاده دارای شکوه و زیبایی خاصی است که به شنونده ارزش و معنایی فراتر از کارهای دیگران القاء می کند.

اینجاست که انسان به ارزش کار یک هنرمند متعهد و هنر متعهد پی می برد و به آن احترام می گذارد.

 

یادی از بزرگان ادبیات و شعر ایرانی در غربت

 

ما در خارج از کشور بزرگان زیادی در زمینه شعر و ادب پارسی داریم که بنا به علل مختلف جلای وطن کردند و غربت نشین شدند. نگارنده درصدد آن است که تذکره یا شرح حالی از این عزیزان تهیه و به طبع برساند. حال تا زمانی که این کار تحقق یابد یاد کردن از این بزرگان وظیفه هر اهل قلمی است، بنابراین در اینجا به ذکر مختصری در این باره می پردازم.

سخن را از اینجا آغاز می کنم که دو بزرگ اهل قلم ما یعنی صادق هدایت و غلامحسین ساعدی هر یک به فاصله چند قبر در گورستان پرلاشز پاریس در دل خاک خفته اند و برای همیشه، شاید هم برای مدتی نامشخص پیکر آنها میهمان این محل باشد و روزی روزگاری به خاک وطن بازگردند. عزیزان دیگر ادب ما ژاله اصفهانی و سیاوش کسرایی در مسکو، صادق چوبک، تقی مدرسی، نادر نادرپور و منصور خاکسار در آمریکا و شاهرخ مسکوب در فرانسه، آرمیده اند. استاد دکتر رضا براهنی، ساسان قهرمان و فرشته مولوی در کانادا، نسیم خاکسار در آمستردام، استاد دکتر احمد کریمی حکاک، ملیحه تیره گل، شهرنوش پارسی پور و منیرو روانی پور در آمریکا به سر می برند. هما ناطق، ناصر پاکدامن و رضا قاسمی در پاریس، اسماعیل خویی در انگلستان و بهرام مرادی و سودابه محافظ در برلین روزگار را سپری می کنند. در این باره می توان از بزرگان دیگری مانند مسعود فرزاد، شمیم بهار، آذر نفیسی، اکبر سردوزامی، علی اصغر حاج سید جوادی، مجید نفیسی، گلی ترقی، مسعود نقره کار، مهشید امیرشاهی و بسیار افراد دیگر که اکنون نام آنها در خاطر نگارنده نیست، افرادی که دل به غربت سپرده و در سرزمینی غیر خانه پدری سکونت گزیده اند، نام برد.

جدای از آن که ما مهاجرت را یک تبعید خودخواسته بدانیم یا یک تصمیم ناخواسته باید قبول کنیم که هنرمندان، نویسندگان و شاعران ما ریشه فرهنگی شان در خاک وطن جای دارد و بسیاری از آنها اگر داستان یا شعر و اثری هنری به وجود می آورند به یاد کشور و هموطنانشان هستند و مخاطبان اصلی آنها نیز در جامعه فرهنگی محل رشد و شکوفایی آنها قرار دارند. هر چند که پدیده مهاجرت یک امر تاریخی و گاه اجتناب ناپذیر است ولی این فرایند برای اهل قلم و هنر بسیار مشکل است. امید است که بسیاری از مسائل که باعث به وجود آمدن این مهاجرت ها شده است، از بین برود تا هر آن کس که دل در خانه ی مادری ـ پدری دارد، رفت و آمد بی دردسری داشته باشد.

 

می پرسی از من اهل کجایم؟

ژاله اصفهانی

jaleh-esfahani

می پرسی از من

اهل کجایم؟

من کولی ام، من دوره گردم

پرورده اندوه و دردم.

بر نقشه دنیا نظر کن

با یک نظر از مرز کشورها گذر کن

بی شک، نیابی سرزمینی

کان جا نباشد در به در هم میهن من.

روح پریش خواب گردم

شب های مهتاب

در عالم خواب

بر صخره های بی کران آرزوها، رهنوردم.

با پرسش اهل کجایی

کردی مرا بیدار ازین خواب طلایی

افتادم از بام بلند آرزوها

در پای دیوار حقیقت.

می پرسی از من

اهل کجایم؟

از سرزمین فقر و ثروت

از دامن پر سبزه البرز کوه ام

از ساحل زاینده رود پر شکوه ام

وز کاخ باستان تخت جمشید.

می پرسی از من

اهل کجایم؟

از سرزمین شعر و عشق و آفتاب ام

از کشور پیکار و امید و عذاب ام

از سنگر قربانیان انقلاب ام

در انتظاری تشنه سوزد چشم هایم

می دانی اکنون

اهل کجایم؟

 

“دیوان ژاله اصفهانی”

 

پرفروش ترین های تهران و تورنتو

 

بر اساس گزارش های دریافت شده از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریمخان زند و کتاب فروشی های شهر تورنتو (نشر پگاه و سرای بامداد) پر طرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

در تهران:

*مثل خون در رگ های من ـ نامه های احمد شاملو به آیدا ـ نوشته: احمد شاملو ـ نشر چشمه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

*در ستایش بطالت ـ نوشته برتراند راسل ـ ترجمه محمدرضا خانی ـ انتشارات نیلوفر ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*شاگرد قصاب ـ پاتریک مک کیب ـ ترجمه پیمان خاکسار ـ نشر چشمه ـ تهران ـ ۱۳۹۳.

*شب های روشن ـ فئودور داستایوفسکی ـ ترجمه: سروش اصفهانی ـ نشر ماهی ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

 

در تورنتو:

*تاریخ مذکر ـ رضا براهنی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۹۴.

*جهانی شدن مدرنیته و ایران ـ عطا هودشتیان ـ ناشر: سرای بامداد ـ تورنتو ـ ۲۰۱۳.

*مجموعه حافظ، بوستان و گلستان ـ مصطفی اکرمی ـ انتشارات طرح نفیس ـ تهران ـ ۱۳۹۲.

*نهضت مشروطه و نقش تقی زاده ـ منوچهر بختیاری ـ نشر پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.

*خاطرات حاج سیاح ـ به کوشش: حمید سیاح ـ شرکت کتاب ـ آمریکا ـ ۲۰۱۵.

 

تفکر هفته

 

ما انسان ها برای دستگیری از دیگران گاهی مقداری از پول مان، گاهی از وقت مان، گاهی از دانش و هنرمان و خلاصه از هر آنچه که داریم را می بخشیم، اما گاهی به همنوع خود “زندگی” می بخشیم. آن هم با اهدای مقداری از خونمان. اهدای خون، اهدای زندگی است. اهدای خون علاوه بر آن که به دیگران و نیازمندان کمک شایسته می کند، موجب سلامتی و رفع بسیاری از بیماری ها نیز می شود. اگر برایتان امکان پذیر بود، در این کار بسیار ارزشمند شرکت کنید و مقداری از خون خود را به نیازمندان اهدا کنید.

 

ملانصرالدین در تورنتو

 

ملانصرالدین به مناسبت های مختلف در شهر تورنتو مبادرت به سخنرانی، گفتگو و معرفی بزرگان شعر و ادب و تاریخ کشورمان برای افراد کامیونیتی ایرانیان و بویژه جوانان که کمتر دسترسی به این گونه اطلاعات دارند، می کند. وی جلسات متعددی برای شناخت طنز و مطایبه در ایران برگزار کرده که مورد استقبال بسیار زیادی قرار گرفته است. روزی ملا برای من مطلب زیبایی از مطایبه گفت که شنیدن آن خالی از لطف نیست، بنابراین آن را برایتان بازگو می کنم:

“روزی حجاج یوسف در صحرایی با گروهی از خاصان خود می گشت. از دور شبانی را دید که گوسفند می چرانید. همراهان را گفت: بر جای باشید تا من با آن شبان صحبتی دارم. پس اسب خود برانگیخت و بر سر او رفت و سلام کرد. شبان جواب باز داد. حجاج از او پرسید: ای شبان، حجاج یوسف چگونه حاکمی است؟ گفت: لعنت خدا بر او باد که هرگز از او ظالم تری بر مسند حکومت ننشسته، بیرحمی، خون آشامی، بی باکی، خدا ناترسی است و امید می دارم که به زودی روی زمین از لوث وجود و ظلم او پاک شود. حجاج گفت: مرا می شناسی؟ گفت: نه. گفت: من خود حجاجم. شبان بترسید و رنگش بگردید. حجاج گفت: چه نام داری؟ گفت: نام من وردان است و در هر ماه سه روز صرع می گیرم و دیوانه می شوم و امروز یکی از آن سه روز است. حجاج بخندید و برفت.”