از اینجا، از آنجا، از هر جا /۲۸

زمان و عمر ما به سرعت در حال گذر است. کم کم داریم به پایان ایام تابستان می رسیم. نمی دانم شما برای این روزهای گرم در تورنتو چه برنامه هایی را در نظر گرفته اید. ولی دوست دارم در اینجا کتاب ارزشمندی را برای مطالعه در این فصل دل انگیز از سال به شما معرفی کنم و این کتاب رمان “در جستجوی زمان از دست رفته” اثر برجسته مارسل پروست نویسنده صاحب نام فرانسوی است. پروست در این رمان به جنگ زمان رفته است و می خواهد همه آن چیزی را که گذشت زمان به بی رحمی از او گرفته، پس بگیرد. وقتی که همه ما به درستی فکر کنیم به این نتیجه می رسیم که زمان یکی از عجیب ترین و سئوال برانگیزترین مفاهیم و موضوع های زندگی ما آدم ها است. با این که زمان دیده نمی شود ولی ما همیشه حضور و گذر آن را احساس می کنیم. مرتب بر عمر گذشته تأسف می خوریم و درباره آینده حرف می زنیم. این یک واقعیت زندگی ما است. چون زمان با ماست و بخش مهمی از وجود ما با زمان تعریف می شود. دوره ای بود که تصور انسان از زمان مانند یک خط مستقیم و رو به جلو بود، اما با مطرح شدن تئوری نسبیت، زمان به حالت دایره ای درآمده است که در حال جا به جا شدن و حرکت دائمی است. شکل آن هم برای همه یکسان نیست. زمان به نسبت آدم ها و شرایط آنها با یکدیگر فرق می کند. مخصوصاً زمان و مکان در مهاجرت و غربت به گونه ای دیگر در ذهن و فکر ما مهاجران جلوه پیدا می کند.

مارسل پروست در کتاب خود فقط به داستان پردازی اکتفا نمی کند. “در جستجوی زمان از دست رفته” نگاه انتقادی و هنری او به تاریخ کشورش فرانسه است. به همین خاطر شاید بتوان این کتاب را بیش از یک داستان منسجم، دل نوشته های ادبی و هنری دانست.proust

منتقدان گفته اند که این رمان هفت جلدی از جمله آثاری است که پایان رمان واقع گرا یا رئالیسم را تصویر کرده و زمینه ساز دوره تازه ای از ادبیات داستانی شده است. استفاده متفاوت پروست از زمان در کتابش و شکستن زمان خطی و یکنواخت در داستان، یکی از نشانه های تحول و گذر از چگونگی زمان است. پروست تلاش کرده هر بار از زاویه تازه ای به موضوعات مهم زمان خود بپردازد و آنها را بارها و بارها مورد تجدید نظر قرار دهد. به همین دلیل به جز صدای راوی، صداهای دیگری هم در رمان به گوش می رسد، و این یکی از ویژگی های مهم رمان مدرن است. مارسل توانا در نوشتن، سعی می کند همه چیزهای دوست داشتنی را که از دست داده است با مرور خاطرات و استفاده از حافظه، دوباره به دست بیاورد و در نهایت این گونه نتیجه می گیرد که هنر تنها راه جاودانه کردن گذشته است.

همین الان که من دارم این مطالب را با شور و شوق برای شما می نویسم به پایان جلد هفتم این رمان رسیده ام. در طول خواندن این کتاب که پانزده روز من را به خود مشغول کرد، تمام خاطرات و گذشت زمان دوران ده سال زندگی در غربت و مهاجرت را در ذهن من تداعی کرد و من عاشقانه در جستجوی زمان هایی بودم که در دوبی، مونتریال و تورنتو سپری کرده ام. هنگامی که به پایان کتاب رسیدم، لذت وصف نشدنی و دل انگیزی تمام وجودم را در بر گرفته بود، دوست داشتم این لذت درک زمان در مهاجرت را با شما عزیزان تقسیم کنم. به شما هم توصیه می کنم حتماً این کتاب را بخوانید.

 

 

اپیدمی دروغ در جامعه

 

امروزه دروغ گویی در جامعه ی ایران به صورت یک ناهنجاری فراگیر درآمده است. هر کدام از افراد جامعه در روز تعداد بسیار زیادی دروغ می گویند و دروغ می شنوند. از لحاظ جامعه شناسی هنگامی که قبح یک کار یا عمل از بین برود عوارض ناشی از آن نمود عینی پیدا می کند. به همین جهت است که بسیاری از افراد از این که در حرف های خود به دروغ متوسل می شوند یا آن که از دیگران دروغ می شنوند، متوجه این کار نادرست نیستند، اما آنچه که از بررسی دیدگاه های علمی روز مستفاد می شود آن است که دروغ گویی جزء فطرت انسان نیست و جوامع اولیه انسانی از دروغ به دور بوده است. پس باید قبول کرد که دروغ با تطور و رشد جوامع بشری به مرور وارد زندگی روزمره انسان ها شده است، اما مسئله مهم آن است که هر چه جامعه آزادتر و دموکراسی در آن بیشتر باشد، دروغ در جامعه کاهش می یابد و بر عکس.

جامعه ی ما در ایران سابقه بلندی در دروغ گویی دارد و یکی از نیایش های بزرگان کشورمان این بوده است که “اهورامزدا سرزمین ایران و ایرانی را از خشکسالی و دروغ مصون نگه دارد”. اکنون دیگر کسی چنین خواسته ی ارزشمندی ندارد، خشکسالی و دروغ هم رشد کرده و عوارض جبران ناپذیری در جامعه ما ایجاد کرده است. نگاهی به آثار ادبی و فرهنگی باقی مانده از گذشتگان ما نشان می دهد که دروغ همواره در جامعه ما مسئله ای غیرقابل اغماض بوده است. سعدی، حافظ و مولانا از جمله بزرگان ادبی ما هستند که به این مشکل اشاره کرده اند. سعدی سخنی دارد که ترجمان این ناهنجاری در جامعه ایرانی است. او می گوید:

“دروغ مصلحت آمیز / به ز راست فتنه انگیز” در این گفته سعدی به درستی اشاره می کند که وقتی فشار در جامعه زیاد باشد، برای حفظ جان خود و دیگران بهتر است که دروغ مصلحت انگیز بگوییم. همچنین بررسی های ادواری تاریخ کشورمان نشانگر آن است کسانی که روی عقیده درست خود پافشاری کرده اند و جز راست نگفته اند، سرنوشت دردناکی در انتظارشان بوده است. سرنوشت منصور حلاج، ملاصدرا، امیرکبیر و بابک خرمدین همه نشان دهنده برخورد جامعه و حکام مستبد با افرادی است که صداقت پیشه کرده بودند.

از این نمونه های تاریخی در نظام اجتماعی و در طول دوران عمر کشورمان به وفور می توان پیدا کرد. جای بسی تأسف است که در صفحات تاریخ و حافظه جمعی اجتماع، نمونه قابل توجهی از مجازات انسان یا افراد دروغگو خیلی کم پیدا می شود. بنابراین فرهنگ جامعه ما دروغ گویی را رواج داده و حتی در بعضی از مواقع تشویق هم می کند، در حالی که در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، دروغ بزرگترین جرمی است که یک فرد به آن مبادرت می ورزد و مجازات سختی برای آن در نظر گرفته اند. در این کشورها به این نتیجه رسیده اند که دروغ شروع بسیاری از جرائم و فسادهای دیگر است و به همین دلیل با آن سخت مبارزه می کنند، ولی در جامعه ایران فرزندان از خانواده دروغ گویی را می آموزند. در نظام آموزشی با دروغ رشد می کنند و در جامعه به دروغ گویی می پردازند. رواج دروغ اعتماد را در میان مردم از بین می برد و آرامش روانی جامعه را مختل می کند. در جامعه ای که مردمش به دروغ عادت دارند، برایشان پذیرش دروغ از سیاستمداران و مسئولان به آسانی ممکن است. به همین علت پس از چندی این دروغ گویی به صورت یک ناهنجاری حالت اپیدمی به خود گرفته و جامعه دچار معضلی همگانی می شود که حل آن به آسانی امکان پذیر نیست. متاسفانه ما اکنون به این حالت دچار شده ایم و صداقت و اعتماد از جامعه مان رخت بربسته است و کسی هم به فکر راه چاره ای نیست.

 

در روزگار قحطی تبسم و عشق

 

در روزگار قحطی

تبسم و عشق

امید تنها باوری است

که ما را به هم

نزدیک می کند.

آه ای تنها ستاره امید

در آسمان تنهایی و غربت

نگاهت را از من دریغ مدار.

من با چشمک زدن های

گاه و بیگاه تو

از پس هزاران ستاره راه شیری

زنده ام.

اینک در سیاهی این شب ناباور

با ناامیدی از سپیده و صبح

سوسوهای منقطع است

تنها چیزی است که مرا امیدوار می کند

برای زنده بودن

و تسلیم نشدن در برابر مرگ.

اکنون با این ناباوری

سر را میان دستانم می گذارم

و همچون کودکی بی پناه

در دل شب وسیاهی

به تو زل می زنم

در آرزوی چشمکی دیگر هر چند گاه به گاه.

هر چه می خواهی از من بگیر

ولی این امید را از من مگیر

که تنها شادمانی بی سببی است

برای توجیه

زنده ماندن

در این روزگار قحطی

تبسم و عشق.

“در روزگار قحطی تبسم و عشق ”

 

از کتاب فروشی های تهران تا کتاب فروشی های تورنتو

 

بر اساس گزارش های دریافتی از کتاب فروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریم خان زند تا کتاب فروشی های شهر تورنتو (پگاه و سرای بامداد)، پر طرفدارترین کتاب های موجود در بازار در هفته گذشته به شرح زیر بوده است:

در تهران:

ـ هنر شفاف اندیشیدن: نوشته رالف دوبلی، ترجمه: عادل فردوسی پور ـ نشر چشمه ـ تهران ـ چاپ اول ـ ۱۳۹۴.

ـ دیروز: نوشته ـ آگاتا کریستوف ـ ترجمه: اصغر نوری ـ انتشارات مروارید ـ تهران ـ چاپ اول ـ ۱۳۹۴.

ـ شیاطین شهر لودون: نوشته ـ آلدوس هاکسلی ـ ترجمه: فاروق ایزدی نیا ـ انتشارات نیلوفر ـ تهران ـ چاپ اول ـ ۱۳۹۴.

ـ شهر فرنگ اروپا: نوشته ـ پاتریک اونور ژدینک ـ ترجمه: خشایار دیهیمی ـ انتشارات ماهی ـ تهران ـ چاپ اول ـ ۱۳۹۴.

ـ جهان هولوگرافیک: نوشته ـ مایکل تالبوت ـ ترجمه: داریوش مهرجویی ـ انتشارات هرمس ـ تهران ـ چاپ اول ـ ۱۳۹۴.

 

در تورنتو:

ـ آغاز اسلام: فولکر پوپ ـ ترجمه: ب ـ بی نیاز (داریوش) ـ ناشر ـ فروغ ـ آلمان ـ ۲۰۱۴.

ـ کودتا: یروان ابراهامیان ـ ترجمه: ناصر زرافشان ـ نشر نگاه ـ تهران ـ چاپ چهارم ـ ۱۳۹۳.

ـ دو قرن سکوت: عبدالحسین زرین کوب ـ انتشارات پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۴.

ـ رازهای سرزمین من: رضا براهنی ـ انتشارات نگاه ـ تهران ـ ۱۳۸۷.

ـ نهضت مشروطه و نقش تقی زاده در آن ـ منوچهر بختیاری ـ انتشارات پگاه ـ تورنتو ـ ۲۰۱۵.

 

تفکر هفته

 

این نکته را به یاد داشته باشید که چشمان بیماران بسیاری که به خاطر از کار افتادن یا آسیب دیدن عضو حساسی از بدن، سال ها با درد و رنج زندگی می کنند به دستان مهربان انسان هایی دوخته شده تا زندگی دوباره ای را به آنها هدیه کنند. انسان هایی که عزیزانشان در یک حادثه ناگوار یا بیماری به مرگ مغزی مبتلا شده اند با پذیرش این واقعیت تلخ که او هیچ وقت به زندگی باز نخواهد گشت، اعضای بدن عزیزانشان را به بیمارانی اهدا می کنند که سال ها است سایه مرگ را بالای سرشان احساس می کنند و رنج می کشند. چقدر زیباست ما خود فرم های اهدای اعضای بدن را پر کنیم و دیگران را هم به انجام این کار ارزشمند تشویق کنیم. می دانید که در کانادا، وقتی که تقاضای دریافت گواهینامه رانندگی می کنید، فرم اهدای اعضا از فرم هایی است که می توانید پر کرده و به مسئول مربوطه ارائه کنید.

 

ملانصرالدین در تورنتو

 

ملانصرالدین در جمعی دوستانه در رابطه با تعداد زیادی از جوک، فکاهی و مطایبه که این روزها از طریق اسم ام اس و اینترنت در جامعه رد و بدل می شود، مطالبی جالب بیان می کرد که نگارنده به نکات مهم آن در اینجا اشاره می نماید:

“با به وجود آمدن و توسعه شبکه های اجتماعی در سنوات اخیر شاهد نوعی انفجار در تولید، توزیع و مصرف جوک در جامعه ایرانی چه در داخل و چه در خارج هستیم به گونه ای که این جوک ها دسته بندی شده و بر مشاغل، حرفه ها، شخصیت های فرهنگی و ورزشی، شخصیت های مذهبی و سیاسی، قومیت ها، لهجه ها، گویش ها و بسیاری دیگر هجوم آورده و تا حد توهین و افترا افراد مختلف یا آحاد گوناگون را مورد حمله قرار داده است. البته روشن است که جوک یک کنش اجتماعی است و تحلیل آن به نوعی رفتار جمعی و ارتباط بین فردی افراد مختلف جامعه را واکاوی می کند. در حقیقت جوک برای نزدیک شدن به تابوهایی که در حالت عادی نمی توان در مورد آنها به گفتگو پرداخت و در جامعه مهر تقدس به آنها خورده، ابزار مناسبی است. علاوه بر این از طریق جوک ها بخشی از مضامین اجتماعی که در حالت عادی در خطوط قرمز جامعه و سیستم رسمی کشور قرار می گیرد، گفته می شود و به گونه ای خط قرمزها را می شکند. این پدیده حکایت از نوعی خلاء نیاز و تشنگی اجتماعی برای شادی های کوچک دارد که مدت هاست در جامعه ما به فراموشی و بی توجهی سپرده شده است. بدترین نوع این جوک ها، آنهایی است که به صورت منفی و تخریب کننده و تحقیرآمیز درباره ی قومیت های ایرانی گفته می شود یا به نابرابری های جنسیتی در جامعه دامن می زند، که موجب دشمنی و بی اعتمادی و بی اخلاقی عمومی می شود و از همبستگی مردم جلوگیری می کند.

بدیهی است این پدیده تنها منحصر به ما و مردم ما نمی شود، بلکه گستردگی جهانی دارد، ولی برای ارائه راه حل مناسب لازم است با آگاهی بخشی به افراد جامعه، مشکلات و گرفتاری های حاصل از آن را تشریح کرد.”

ملا در جواب این که وی از کدام یک از این حجم عظیم جوک و مطایبات خوشش آمده است، علی رغم آن که از پاسخ مطول خودداری کرد، جواب داد: “باید به آن کسی که برای جناب جنتی لقب “نمیرالمومنین” را ابداع کرده احسنت و آفرین گفت.