می گویند مرگ کودک پناه جوی سوری و هجوم هزاران پناه جوی بی پناه به اروپا، ضمن اینکه وجدان های بیدار را تکان داده؛ تلنگری هم به وجدان های نیمه بیدار زده، اما هرچی با لگد کوبیده به پهلوی وجدان های خوابیده هیچ فایده ای نداشته. کار به جایی رسیده کشورهایی مثل استرالیا که تا دیروز با جارو و دمپایی می گذاشتند دنبال پناه جو، تعارف کوئین الیزابتی کرده اند که ترا به خدا تعارف نکنید البته خانه ما خیلی جا دار نیست ولی منزل اخوی توی کامبوج خیلی بزرگ و جادار است. گویا یکی از وجدان های خوابیده دکتر ولایتی است (خودش مدعی است که وجدانش موقع هجوم پناهنده ها خواب نبوده، بلکه خمار بوده) ایشان که متخصص اطفال است و در اثر نشست و برخاست با اطفال داخل نظام مثل بچه ها حرف می زند، شاکی شده و گفته بدبخت های پناهنده ندیده چرا به خاطر چهارتا پناهنده قشقرق راه انداخته اید؟ اسم خودتان را گذاشته اید اتحادیه اروپا و عرضه ندارید چهارتا پناه جو را اداره بکنید. بدبختا اگر اجازه می دادید بشار اسد همه را می کشت، امروز با چنین معضلی روبرو نبودید.

طرح از مانا نیستانی

طرح از مانا نیستانی

روحانی هم که دیده ولایتی خیلی دور برداشته و ممکن است نزد رهبر سوسه بیاید و رابطه اش با رهبر شکرآب تر بشود، با دستپاچگی(البته طوری که به غربی ها برنخورد) گفته کشورهای اروپایی شرایط را برای پناهجویان سوری راحت کنند، همانطوری که ما با پناهجویان افغان رفتار می کنیم شما هم همان کار را بکنید. پناهجوها را بریزید توی کمپرسی و ببرید سر مرز خالی بکنید. و از خانم مرکل هم گلایه کرده که از شما با این سن و سال بعید بود اینقدر لی لی به لالای پناهنده های سوری بگذارید. ظریف هم در حالی که سعی می کرد از قافله نظام خیلی عقب نیفتد گفت: بحران سوریه ناشی از دخالت‌های خارجی است و از بشار اسد پرسیده: ما که خارجی نیستیم درسته؟ و بشار اسد هم جواب داده: خدا مرگم بده ظریف جان، همه می دانند که شما ایرانی هستید.

 

 

 

 

بی خوابی رهبر

رهبری در جلسه ای با هیئت دولت گله کرده که برخی شبها خوابش نمی برد. یکی از وزرای نمک نشناس هم آهسته گفته: شب ها نکِش برادر. روحانی ضمن چشم غره به وزیر مربوطه گفته چرا زودتر نفرمودید ما توی کابینه کلی دکتر داریم. جهانگیری هم برای خودشیرینی زده پس کله طیب نیا و گفته چرا همینطور نشستی و بر و بر نگاه می کنی؟ پاشو یه نگاهی به رهبر بنداز. طیب نیا گفته: خیر سرت من دکتر اقتصاد و دارایی ام. روحانی به سید حسن هاشمی اشاره کرده که دکتر مگر نمی بینی رهبر عظیم الشان ناخوشه؟ دکتر هاشمی گفته منهم دکتر چشم و جراح قرنیه هستم. اگر زده بودند به چشم و چال مبارکشان ایکی ثانیه درستش می کردم. و برای خالی نبودن عریضه یک مشت قرص خواب ریخته کف دست رهبر و گفته: از امشب تخت می خوابی. رهبر هم قرص ها را گذاشته توی جیبش و تشکر کرده که دست شما درد نکند ولی مشکل بنده چیز دیگری است؟ یکی از وزرا پرسیده نکند معتادان ممکلت زیاد شده اند و رهبری ناراحتند؟ رهبر پاسخ داده: ما هیچ مشکلی با معتادان عزیز نداریم. چرا که خوشبختانه جمهوری اسلامی آزادترین کشور دنیاست و همه آحاد ملت مختارند هر رقم دلشان می خواهد خودشان را بسازند. یکنفر دیگر گفته شاید به خاطر این است که آلمانیتور نوشته ایران تنها بازار قانونی خرید و فروش کلیه در جهان است؟ رهبر با عصبانیت جواب داده: بی شرف ها چون توی کشور خودشان خرید و فروش کلیه غیرقانونی است چشم ندارند ببینند در مملکت ما قانون حکمفرماست و حتی داد و ستد کلیه هم در چهارچوب قانون انجام می شود و به کوری چشم آلمانیتور، از فردا دزدی و اختلاس را هم قانونی می کنیم چون روند قطع دست و پای دزدان واقعا نگرانم کرده و اگر همینطور پیش برود تا سال دیگر نصف مملکت بی دست و پا خواهند شد. یکی از اعضای کابینه پرسیده دغدغه بیکاری و کارتون خوابی و بی خانمانی که ندارید؟ رهبر هم جواب داده نه ولله، نه خودم بیکارم و نه بچه هایم بیکارند. اینقدر هم نقدی و ملک و املاک داریم که اصلا نمی دانیم بی خانمانی چی هست. ضمن اینکه همان زمان قدیم هم که وضعی نداشتیم هیچوقت توی کارتن نمی خوابیدیم. و نگاهی به وزیر ارشاد انداخته و با ناراحتی عرض کرده: دلیل بی خوابی بنده دغدغه فرهنگی است. جهانگیری هم با دمپایی افتاده به جان علی جنتی و داد زده از هیکل ات خجالت بکش. ببین رهبر مملکت را به چه روزی انداختی؟ روحانی هم گفته از امشب هیچکدامتان حق ندارید بروید پیش عیالتان، مگر اینکه وضعیت فرهنگی مملکت را مطابق میل رهبر درست بکنید. یکی از وزرا پرسیده پیش عیال جان حق نداریم برویم صیغه چی؟ وزیر دیگری گفته حق با برادرمان است صیغه یکی از اصول فرهنگی نظام است. رهبری هم با خوشحالی گفته: دمت گرم حسن جان، به کابینه ات امیدوار شدم.

 

دو تا کمبود اساسی مملکت

 

مشاور فرمانده سپاه در حالی که فرمانده را مشت و مال و مشاوره می داده آه بلندی از ته دل کشیده و گفته اگر مملکت این دو تا مشکل اساسی را نداشت الان دنیا توی مشت مان بود. فرمانده کل سپاه جواب داده: ما کمبودی نداریم، الانم از لبنان تا یمن و کربلا زیر چکمه برادر سلیمانی داره له می شه، کار به جایی رسیده که نویسنده طراز اول مملکت صورت ظریف را بوسیده و گفته ظریف جان وقتی ماچت می کنم انگار دارم برادر سلیمانی را می بوسم. مشاور دو مرتبه نالیده که اگر این دوتا کمبود نبود، نظام ما چیز دیگه ای بود. یکی از برادران سپاهی پریده وسط و گفته برادر لب تر کن بگو چی کم داریم همین فردا وارد می کنیم. ناسلامتی مثل اینکه ما خودمان اِند وارداتیم و ۵۰ -۶۰ تا اسکله غیرمجاز داریم. فرمانده سپاه هم گفته برادر سپاهی را تایید کرده که اینطوری نگاش نکن فقط یه قلم جنس ۱۴ تن فقط سنگ پا از چین وارد کرده. تازه تحریم بودیم والا مومیایی مرحوم مائو و عیالش رو هم وارد می کرد. مشاور سه مرتبه غر زده که حیف نظام مقدس که این دوتا کمبود اساسی داشته باشه. این بار کل سپاه شاکی شده و ریخته اند سر مشاور که چرا سیاه نمایی می کنی؟ دهنت رو گاز بگیر، تا دلت بخواد “وافور” نعمته. فرماندهان سپاه هم جلسه می گیرند و برای رو کم کنی، و جهت واردات این دوتا کالای اساسی اعتبارات ویژه ای تخصیص می دهند و آخر کار می پرسند: بیا اینهم اعتبار ارزی و ریالی حالا خبر مرگت بگو این دو قلم کمبود اساسی چی هست. مشاور هم با خوشحالی دهانش را باز می کند و چشم هایش را می بندد و می گوید: آخوند و مسجد. شنیده ها حاکی از آن است که مشاور فرمانده سپاه بعد از دو سه هفته نزدیکی های کویته پاکستان دیده شده که هنوز داشته می دویده…

 

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com