خرد را خانه‌ای است با سقفی از عدالت، زمینی سرشار از انسانیت و دیوارهایی با بانگ بلند آزادی. بر نهاد چنین گزاره‌ای است که نیروهای نابخرد بر خردورزان رشک می‌برند و هراسناک برای فروپاشی خانه خرد به هر دری می‌کوبند. در این راه که این روزها چندان هم دشوار نمی‌نماید؛ انسانیت را شخم می‌زنند و آزادی را سرکوب می‌کنند تا بام عدالت فرو بریزد و خرابه‌ای بماند که انسان در آن تنها است با دستانی خالی. دستانی که گاه بسته شده‌اند تا به دارش بیاویزند، دستانی که گاه نوزادی را در اغوش می‌گیرد تا از ضربه‌ی باتوم سربازان مرزبان کشورهای اروپایی در امان بماند، دستانی که گاه وادار می‌شود به ننوشتن و مُهر سکوت بر لب زدن، دستانی که گاه شمشیر، قمه و چاقو بر می‌دارد تا دیگری را بکُشد، دستانی که بر بام هیچستان بیرق «من» و «دیگری» که معنای «نابرابری» دارد را بر می‌افرازد و دستانی کهrefugee-home-attack

بر فراز کدام بام فروریخته باید رد پای عدالت را جستجو کرد؟ از پس کدام رانش زمین، انسانیت را احیا کنیم؟ دیوارهای ترک برداشته و خراب شده‌ی آزادی را با کدام دست بازش بسازیم؟ در نبود عناصر اصلی هستی؛ آزادی، عدالت و انسانیت، مگر امکان ادامه‌ی حیات انسانی هم هست؟ حیات انسانی بر کدام بام رنگین فام است و بر کدام بام، سیاه و در بهترین حالت خاکستری است؟ در جهان بوم‌زیست اکنون‌مان که دهکده‌ی جهانی نام‌اش داده‌اند، بانگ بلند عدالت، آزادی و انسانیت به گوش می‌رسد، اما انگار سرابی بیش نیست که به جای این ارکان اساسی، دنیای واقعیت انسان را خشونت، نابرابری، مرگ و ناکامی رقم زده است. انسان‌ها هم با توجه به زادبوم‌شان، از میزان کم یا بیشتر هر یک از ارکان مثبت یا منفی روزگار بهره می‌برند. انسان‌هایی یافت می‌شوند که دیگران، کسانی که هرگز پای بر زمین ریزش کرده‌ی موسوم به جنوب نگذاشته‌اند، سهم عدالت، نابرابری، انسانیت، خشونت، آزادی و ناکامی دیگری که من نیستم را تعیین می‌کنند. در چنین جهانی، انسان هم‌سنگ پول می‌شود و حیات او بر اساس هزینه‌های شوربختی‌اش که حیات و هستی نام دارد، سنجیده می‌شود. در چنین جهانی؛ انسان‌ها برابر نیستند و ارزش آن‌ها هم نه گوهر و جوهر انسانی که میزان بهره‌دهی‌شان، تعیین می‌کند.

چشم‌ها را هم اگر نشوییم، بازشان کنیم تا دروازه‌های حقیقت تلخ و سیاه پیرامون را به نظاره بنشینیم: شاهد چه هستیم؟ کدام بام با چه هوایی در چشم‌‌هامان خانه می‌کند؟ گردن بکشیم، بر سنگی بایستیم، بر شانه‌‌های دوستی بنشینیم و یا دست را سایه چشم کنیم تا پیرامون را به خوبی نگاه کنیم: هیاهویی سهمگین در کار است. بالا، پایین، راست، چپ، جلو و پشت؛ سیاهی است و کورسویی از نور. چرا؟ چرا نور بر تاریکی چیره نمی‌شود تا خانه‌ی خرد که موجب رشک نابخردان است، بازسازی شود؟ کدام نیروها نمی‌خواهند خرد و خردورزی پیروز میدان پیکار نور و تاریکی شود؟

از منظری که من شاهد جهان هستم، گستره‌ای در برابرم تا بینهایت سفره گسترده که در مه غلیظ و دود آتش و بمب، دور دست‌ها گم شده‌اند. از نمای نزدیک اما می‌بینم که:

– منافع مالی و اقتصادی غربی‌ها موجب می‌شود تا حقوق بشر و مبانی آن در کشورهای خاورمیانه فراموش شوند. نماینده عربستان سعودی که حتا تحمل نوشته‌های یک وبلاگ‌نویس را هم ندارد و به مرگ محکومش می‌کند، بر کرسی حقوق بشر سازمان ملل تکیه می‌زند.

– نمایندگان سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپایی و غربی برای گرفتن سهم خود از اقتصاد زوال یافته‌ی ایران، سر از پا نمی‌شناسند و گوی سبقت را از هم می‌ربایند که باوجود بیشتر شدن اعدام‌ها، شکستن قلم‌ها، فضای رعب و وحشت، بی‌حقوقی کودکان و زنان، قراردادهای نفتی و مالی امضا کنند.

– نهادهای تروریستی مانند القاعده و طالبان، برای تأمین منافع غرب طرف مذاکره قرار می‌گیرند و مردم بیچاره و بی‌گناه در افغانستان و پاکستان فدای این بی‌عدالتی می‌شوند.

– میلیون‌ها دلار به دولت ارتجاعی ترکیه کمک مالی می‌شود تا از مهاجرت کسانی که در جنگ سوریه و افغانستان، خانه و کاشانه‌شان را از دست داده‌اند و حکومت ظلم، انتخابی مگر فرار برای‌شان نگذاشته، جلوگیری کند. حکومت ترکیه که در سرکوب پناهجویان، شریک اروپایی‌ها است از یک سو به نام داعش، کردهای هم‌وطن‌اش را سرکوب می‌کند، از یک طرف حکم شکسته شدن قلم‌های منتقد را در بیدادگاه‌های اردوغان ساخته صادر می‌کند و سرانجام حتا برای شریک‌های مالی و اقتصادی‌اش هم گردنکشی می‌کند که جلوگیری از مهاجرت پناهجویان به شرط کمک مالی بیشتر و عضویت در اتحادیه اروپا ممکن استrefugee--attack.

– سربازان مرزبان کشورهای حوزه‌ی بالکان، چنان وحشیانه با پناهجویان مقابله می‌کنند که انگار دشمنان خونی خویش را به زانو در می‌آورند. جهان هم سکوت می‌کند و هر ماه یک کنفرانس بی نتیجه برگزار می‌کند.

– موج خشونت راستگرایان کشورهای غربی هر روز بیشتر می‌شود و رسانه‌های غربی هم سکوت اختیار می‌کنند تا بام عدالت در هوای دوگانه خویش به سود بی‌عدالتی فروریزد. در آلمان، سوئد و نروژ، محل اقامت پناهجویان به آتش کشیده می‌شود و مگر رسانه‌های محلی، سایر مطبوعات جهانی سکوت کرده‌اند. در سوئد؛ جوانی ۲۱ ساله با شمشیر و چاقو جان دو نفر را گرفت و چندین نفر را زخمی کرد. در شهرهای مختلف سوئد هم طی یک ماه گذشته، پنج اردوگاه پناهندگی به آتش کشیده شده‌اند. کدام رسانه جهانی (یا ایرانی خارج از کشور مگر خبر این فاجعه) به تحلیل آن نشست؟ کشته شدگان حادثه سوئد، خارجی بودند و مجرم، سوئدی!! این سکوت رسانه‌ای معنادار است و جانبدار.

– در نروژ هم روز یکشنبه خانه‌ای که پناهجویان افغانستانی و اریتره‌ای در آن اسکان داشتند به عمد به آتش کشیده شده است. در صفحه‌های اینترنتی نیروهای راستگرای نروژ و سوئد، چنان از حرکت‌های غیرانسانی اخیر پشتیبانی می‌شود که گاه لرزه بر اندام انسانیت می‌اندازد. فردای حادثه سوئد، در حمایت از فرد مجرم نوشتند: «آشغال‌ها را باید کشت»، «ایکاش می‌شد به دریا ریخت‌شان تا طعمه‌ی کوسه‌ها شوند»، «در همین دنیا، طعم جهنم را نصیب‌شان می‌کنیم» و …

– وزیر اقتصاد و نخست‌وزیر راست‌گرای نروژ، با آمار دروغین، جامعه را علیه پناهجویان آماده می‌کنند. می‌گویند اگر ده هزار پناهجو به نروژ بیاید در ده سال هزینه‌اش بیش از ۷۵۰ میلیارد کرون نروژ است. این رقم را اگر یک بار تقسیم بر ده کنیم تا هزینه سالانه به دست بیاید و بعد بر ده هزار نفر، تا سرانه هر نفر در سال به دست بیاید، به عدد هفت میلیون و پانصد هراز کرون در سال می‌رسیم. این رقم حتا حقوق وزیران و وکیلان نروژی هم نیست. برای این که خیال راست‌گرایان را راحت کنم، عدد به دست آمده را اگر یک بار دیگر هم به ده تقسیم کنیم، باز هم عدد به دست آمده؛ ۷۵۰ هزار کرون بیش از متوسط حقوق سالانه یک نروژی است. مقدار کمک‌های مالی به کسی که وابسته است به کمک‌های اداره تأمین اجتماعی، با محاسبه‌ی اجاره خانه، برق و هزینه‌های روزانه، در بهترین شرایط بیش از ۲۴۰ هزار کرون نمی‌شود. این دروغ فاحش در حالی رخ می‌دهد که مگر نیروهای چپ مترقی، سایر مردم و رسانه‌ها سکوت اختیار کرده‌اند. برآمد این سکوت هم به آتش کشیدن محل اقامت پناهجویان است و به احتمال موج روزافزون آن در روزهای آینده.

به همین خاطر می‌پرسم؛ کدام بام؟ چه هوایی؟ جان و خون انسان‌ها را محل تولد، رنگ پوست و گاه باور دینی‌شان تعیین می‌کند. یعنی که بامی است با چندین هوا.

اکنون سیل مهاجرت از خاورمیانه به اروپا جاری است و اتفاقی در حال رخ دادن است. اتفاقی که صدایش ده سال آینده در خواهد آمد. شاید …

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com