جان برگر       


بودلر:”رقص، شعری است با دست و پا، آفرینشی است مادی، دل‌پذیر و بی‌رحمانه که با حرکت طنازی می‌کند.”

با مطالعه‌ی دقیق رقص باله در پایان سده‌ی هفدهم، «ادگار دگا» تلاش کرده است که نه تنها رمزهای پنهان حرکت را روشن کند که راز هستی و زندگی را نیز بیابد.

در جامه‌دان‌ها چیست؟ در قفسه‌ی لباس و بر تن رقصنده‌های باله‌ای که «دگا» طراحی کرده است چیست؟ این پرسش‌ها در ذهن هر کسی که اهل هنر باشد و از نمایشگاه نقاشی “دگا  و باله: تصویر و حرکت” دیدار کند، زنده می‌شود. نمایشگاهی که در آکادمی سلطنتی هنر در لندن برگزار شده است.

در برگه‌هایی که با نیت معرفی این نمایشگاه تهیه شده است، نقل قولی فوق‌العاده از «بودلر» چاپ شده که می‌گوید: “رقص، شعری است با دست و پا، آفرینشی است مادی، دل‌پذیر و بی‌رحمانه که با حرکت طنازی می‌کندdegas

در آفرینش هنری «دگا» رقصنده‌ها، آوای موسیقی، روابط انسان‌ها و میهمانان‌شان، شبیه هستند به حرف‌های الفبا که در فرم هندسی تنظیم شده‌اند. این در حالی است که بدن و سرهاشان در رابطه‌ای دوجانبه، اریب و مجزا قرار دارند. رقص، شعری است با دست و پا. نقاش تحت تأثیر هنر کلاسیک باله قرار داشت، چرا که در چشمان‌اش آثاری از شرایط عمومی زندگی انسان مشاهده می‌شد. «دگا» در واقع زیاد هم اهل هنر رقص باله نبوده که در آن به دنبال جایی باشد که در گریز از این دنیای ناهنجار به آن پناه ببرد. رقص برای او سرچشمه‌ای بود که پس از کاوش‌های فراوان، توانست راز و رمزهای ساده‌ی انسان را بیابد.

آنچه در دیدار از این نمایشگاه جالب به نظر می‌رسد، حرکت موازی کارهای اصلی «دگا» است و تحول “عکس” و “دوربین”. به لطف این نوآوری‌ها و اکتشاف‌های علمی، توالی حرکت و رفتارهای انسان و حیوان نیز ممکن شده است: اسبی که چهار نعل می‌تازد، پرنده‌ای که در پرواز است و زن و مردی که در هم آمیخته و نرد عشق می‌بازند.

آشکار است که «دگا» تحت تأثیر این فن‌آوری‌ها قرار گرفته و در آفرینش هنری نیز از آنها بهره برده است. اما به باور من، آنچه که او را مجذوب خود کرده، تن می‌زند به آن چیزی که «میکل آنجلو» یا «آندرا مانتگنا» را هم با خود به دنیایی غیر از جهان عادی برده است. هر سه آنها شیفته‌ی توانایی انسان در تحمل شکنجه شدند. هر سه این پرسش را پیش روی خویش گذاشتند که آیا معنای انسان همین است؟ آنچه بیش از هر چیز مورد تحسین «دگا» بود، استواری و بردباری انسان بود.

اجازه دهید از نزدیک‌تر به شیفتگی «دگا» نگاه کنیم. در یک نقاشی؛ پاستل، طراح یا هر نوع دیگر از همین دست هنر، خطوط نمادهای در حال رقص، در لحظه‌ای معین به طور چشم‌گیری کثیف، گسترده و ناآشکار می‌شوند. این اتفاق ممکن است در گردی آرنج، پاشنه پا، زیر بغل، عضلات ساق پا یا گردن رخ دهد. در همین نقطه، نقاشی بدون این که منطقی در آن باشد، سیاه و تیره می‌شود. در نگاه اول، چنین به نظر می‌آید که نقاش این لکه‌های کثیف را اصلاح کرده، تغییر داده و نقاط معینی را در اعضای بدن؛ دست و گوش و … نیز ویرایش کرده است. مداد رنگی یا قلم مو خط‌ها را نشان می‌دهد؛ هماهنگی آفریده می‌شود و باز هم نمودی دیگر. این بار البته با شور و نشاطی بیشتر. انگار در ویرایش دوم، تن و بدنی را برجسته می‌کند که در حرکت دایمی است. حرکتی سریع. در عین‌حال، این ویرایش‌ها ابهام در چین و چروک‌ها و شکستگی‌های پوست و بدن را نمایش می‌دهد. نمایشی که گویا، اعضای بدن هر یک نقش رسا و پرمعنای خود را بر عهده دارد. کدام نقش؟

بیایید باز هم از نزدیک‌تر به این هنرمند نزدیک شویم. رقاصه‌ای کلاسیک، بدن یک‌پارچه‌ی خود را نه تنها کنترل که در تماسی نزدیک با آن است و آن را لمس می‌کند. ولی، حرکات و جنبش‌های تماشایی و زیبای او در ارتباطی تنگانگ با دو دست و دو پای اوی‌اند. این حرکات اما به گونه‌ای است که می‌شود چند جفت دست و چند جفت پا را متصور شد. دو جفتی که پیچ و تاب‌های دل‌پذیری را رقم می‌زنند که شبیه به هیچ چیز مگر رقص نیستdegas_dance-opera.

در زندگی روزانه، این پیچ و تاب‌های دست و پا در کنار هم انجام می‌شوند، با هم هماهنگ می‌شوند، در همکاری با هم صمیمیت را موجب می‌شوند که در کارکرد ویژه‌ای نیز در وحدت حرکات؛ راه رفتن، کار کردن، ورزش کردن و … نیز نمود دارند و نه رقص. بنابراین در رقص کلاسیک، این جفت‌ها انگار که از هم جدا می‌شوند. بدنی با انرژی در چرخش است و هر سانتی‌متر مربع از بدن، با اشتیاق به سویی کشیده می‌شود یا اشتیاق هر سانتی‌متر از بدن را به کش و تاب وا‌می‌دارد تا در عین جدایی، وحدتی حیرت‌انگیز را به نمایش بگذارد.

چین و چروک‌ها و شکستگی‌های تاریک در نقاشی‌ها، بیان نبود و فقدان عضوی یا چرخ‌گشت بدنی است که در حال رقص نیست. نمی‌رقصد، در حالی که در جشن و پایکوبی‌اند، در حالی که همه‌ی اعضای بدن، تمنای حرکت را فریاد می‌کنند. با این وجود، زمانی که این اعضا به حرکت در می‌آیند، باید خود آن وحدت و جدایی را نیز به وجود بیاورند که موجب خنده نشود و حیرت و شور را دامن بزند.

این لکه‌های کثیف، بیان درد و رنج در تحریف تحمل و رواداری ضروری برای کاهش همان آلام در محدوده‌ی مغز است. همین درخشش و سختی است که «بودلر»، زمانی که از رقص صحبت می‌کند به آن اشاره دارد و آن را «دل‌پذیر و بی‌رحمانه» در عالم مادی نیز می‌خواندش.

اکنون به بخشی می‌پردازیم که در مورد رقصنده‌هایی است که در حال استراحت هستند و «دگا» در اواخر عمر خویش آفریده است. این تصاویر، به یقین، پُر تناقض‌ترین کارهای هنری‌اند که در عمرم شاهد بوده‌ام. در حالی که به هیچ وجه شبیه باغ بهشت نیستند، شاید خیال‌انگیزترین کارهای او باشند که تخیل «دگا» را جانشین می‌شودedgar-degas.

وقتی استراحت می‌کنند، اعضای بدن رقاصه‌ها در وحدت با یکدیگر قرار می‌گیرند. دستی روی پا قرار می‌گیرد. دستی دیگر پایی را گیر آورده تا لمس اش کند، انگشتان دست با شصت پاها در هم می‌آمیزند. اشتیاق و دلتنگی برای لحظه‌ای به پایان می‌رسند. گونه بر زانو تکیه می‌کند. صمیمیت و نزدیکی دوستانه در موقعیت فوق‌العاده نیکویی است و برای بار دیگر این وحدت نیز بازسازی شده است. چشم‌ها انگار که باز و بسته‌اند؛ نه باز و نه بسته و چهره، انگار نمود بودن در جایی دیگر را دارد. این همه در کنار هم، جهان معنوی و برتری را به نمایش می‌گذارد.

این جهان برتر، همانی است که هنر رقص به دنبال آن است: آنچه که تن خسته و نزار رقاصه به طرف آن میل دارد، در حالی که او با موسیقی نیز یکی می‌شود و حیرت را برمی‌انگیزاند.

نقاشی‌های «دگا» به طوری باورنکردنی مورد توجه قرار می‌گیرند و کامیابی را نیز در سکوت شکار می‌کنند. همراه با کامیابی در سکوت، چین و چروک بدون موسیقی به دست می‌آید که خود نیز حکایت دیگری است از رقص که “بودلر” بگوید:”رقص، شعری است با دست و پا، آفرینشی است مادی، دل‌پذیر و بی‌رحمانه که با حرکت طنازی می‌کند.”

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com