انتخابات پیچیده ای که هفته پیش در فرانسه برگزار شد، بار دیگر خاطرات شیرین انتخابات ساده و بی دنگ و فنگ خودمان را برای ما ایرانی ها تداعی کرد.

چه چلوکباب هایی که در انتخابات زمان شاه نخوردیم و چه دوغ های آبعلی که سر نکشیدیم. گرچه امروزه چلوکباب جایش را داده است به ساندویچ، و دوغ آبعلی تبدیل شده است به ساندیس، ولی هنوز هم انتخابات ایران، نه به خاطر کیک و ساندیسش، که بابت سادگی و بی تشریفات بودنش، قابل مقایسه با انتخابات پیچیده کشور فرانسه نیست. فرانسوی ها ظاهرشان مثل ماست. تا آنجا که شنیده ام، دو تا دست، دو تا پا و دو تا گوش بیشتر ندارند، ولی چرا انتخابات شان برعکس ما اینقدر پیچیده است؟ خدا می داند. اگر یک روزی فرانسوا اولان یا نیکلاس سرکوزی را دیدم، ازشان می پرسم.

البته از آنها هم که بپرسی خواهند گفت ما همه چیزمان با شما فرق می کند حتی شمارش اعدادمان. راست هم می گویند. فرانسوی ها در شمارش اعداد سیستمی دارند که آدم را خل می کند.

huland

فرانسوا اولاند: نه کیک میدیم نه ساندیس، هرکی نمی خواد رای نده!

این خانم ها و آقایان محترم اعداد را یک جوری قاطی پاطی می شمارند که آدم یاد آش شله قلمکار و سیستم همزدن آن می افتد.

من یک بار در پختن آش شله قلمکار حضور داشته ام و دیده ام که همسایه ها هرکدام، نخودی، لوبیایی، عدسی، یا لپه ای می آورند و می ریزد توی دیگ بزرگی که روی اجاق است، بعد دسته پارو را از دست کسی که مشغول هم زدن است می گیرند و در حالی که مشغول دعا خواندن و فوت کردن به دیگ می شوند، سه بار آش را هم می زنند و بعد پارو را به دیگری می سپارند.

شمارش اعداد در فرانسه هم شبیه آش شله قلمکار ما یک خوراکی قاطی پاطی از همه چیزاست با این تفاوت که آش شله قلمکار را وقتی حاضر شد بین مردم تقسیم می کنند و یک کاسه اش را هم می گذارند کف دست خود آدم که فیضی از آن همزدن برده باشد، ولی در شمارش اعداد در فرانسه، صد دفعه هم که تکرار کنی و بروی بالا و بیایی پائین، کوفت هم نصیب آدم نمی شود!

بدیهی است اگر از یک فرانسوی بپرسی پدر جان بلدی تا صد بشمری؟ می گوید کاری ندارد، شروع می کند به شمردن ولی به برخی اعداد مثلا عدد ۷۶ که رسید، مثل ماشینی که در برف لیز می خورد؛ بکسواد می کند و می گوید (شصت و شانزده!) که شنونده ناچار باید ماشین حسابش را دربیاورد و این دو تا عدد را با هم جمع کند و بفهمد که منظور شاعر از شصت و شانزده، همان ۷۶ است. حالا چرا با این عدد مادرمرده اینطور انقلابی برخورد می کنند و جد و آباءاش را می آورند جلوی چشمش؟ لابد یک خلافی مرتکب شده؟!

به عدد ۹۹ هم که برسند، که دیگر هیچ، یک فاجعه جهانی پیش می آید، پاک قاطی می کنند و به جای ۹۹ می گویند “چهار تا بیست و نوزده!”.

به همین دلیل هم هست که سیستم انتخاباتی شان پیچیده ترین سیستم انتخاباتی اروپاست که اگر علاقمند دانستنش هستید، باید شش ماه کلاس بروید و یاد بگیرید. و این درست بر عکس سیستم انتخاباتی ماست که بسیار ساده است.

در ایران تا خدا خدایی می کرده، اونی که اون بالا نشسته، دو نفریا چهار نفر را انتخاب می کرده و بعد اجازه می داده مردم بروند و آزادانه به هرکدام که می خواهند رای بدهند و اونهایی که اهل رای دادن هستند، می روند رای شان را به صندوق می اندازند، بعد ساندویچ و ساندیس شان را می گیرند و به پایگاه های خود، بازمی گردند!

حالا که رابطه ما دارد با جهان بهتر می شود و فرانسه دارد انواع و اقسام ماشین ها را به ما می فروشد، بدنیست یک روز که فرصت داریم، فرانسوا اولاند را صدا کنیم، بنشانیمش روبرویمان و بگوئیم ببین پدرجان، سیستم شمارش اعداد این است که مثل بچه آدم بشماری و بروی بالا تا برسی به صد و ادامه بدهی تا برسی به هزار و میلیون و میلیارد و بابک زنجانی!

و البته بدون آن چم و خم هایی که مال جاده چالوس است و شماها قاطی اعدادتان کرده اید.

به رئیس جمهوری فرانسه باید حالی کرد که انتخابات با این سیستمی که ما داریم، خیلی راحت تر از آنیست که شما برگزارش می کنید.

مثل آدم چهارتا از آن رسیده هایش را سوا کنید و بعد اجازه بدهید مردم بروند با آزادی کامل! هرکدام از آنها را که نظرشان به نظرتان نزدیک تراست انتخاب کنند، خلاص…

 

 

 

مامان نوئل و آبجی نوروز!

دنیا یک جوری شده که آدم دیگر نمی داند از دست خانم ها چکار باید بکند؟noel-girls

اول آمدند و گفتند چرا ما باید نصف مرد ارث ببریم؟ برایشان توضیح دادیم که این یکی از با ارزشترین سنت های تاریخی ماست و اصولا زنی گفته اند و مردی گفته اند، جواب دادند برو بابا دلت خوشه!

بعد گفتند چرا شهادت دو تا زن باید با یک مرد برابر باشد؟ گفتیم این خواست خدا بوده. چنان چپ چپی نگاه کردند که از صدتا فحش بدتر بود.

خودشان دائم دنبال حقوق از دست رفته شان هستند ولی ما که داشتن چهارتا زن حق مسلم مان است، وقتی از خواسته فراموش شده خود حرف می زنیم، می فرمایند شما همین یکی را که زائیده اید بزرگ کنید، بقیه اش طلب تان!

تنها چیزی که مردانه باقی مانده بود یک عدد عمو نوروز و یک دانه بابا نوئل بود که آن را هم دارند از دستمان درمی آورند. مامان نوئل که در آلمان به بازار آمده، لابد به زودی شاهد حضور آبجی نوروز هم در ایران خواهیم بود؟!

 

نصیحت های فضانوردان

من اگر می دانستم دنیا اینقدر به حرف فضانوردان توجه می کند، باورکنید فضانورد می شدم و می رفتم در ایستگاه فضایی و همان بالا می ماندم! عمریست که هرچه به عقلم رسیده نوشته ام و کسی نگفته عموخرت به چند؟ فضانوردان دو تا کلام حرف زدند، سران ۱۹۵ کشور جهان فورن گفتند آی به چشم.

حتمن خوانده یا شنیده اید که فضانوردان در یک نماهنگ از بالای جو، به کنفرانس پاریس پیام فرستادند که قدر زمین را بدانید و جلوی گرمایش زمین را بگیرید و دیدیم که کشورها هول هولکی یک چیزهایی را تصویب کردند که اگر خدا بخواهد اجرایش کنند.

به قرار اطلاع آنها از آن بالا به ساکنان کره زمین هم گفته اند قدرکره زمین را بدانید و همانجا بمانید. این بالا از آن پائین هم بدتر است و هیچکس نیست که به داد آدم برسد و برای اینکه این نکته را ثابت کنند، جلوی دوربین شروع کرده اند به داد زدن و بعد باخنده به مردم زمین گفته اند دیدید؟ هزار سال نوری هم که داد بزنی، کسی نیست که به دادت برسد. اینقدر از نداشتن آزادی بیان ننالید، ما اینجا آزادی بیان کامل داریم، اما چی بگیم، به کی بگیم و اصلا واسه چی بگیم؟ کسی به کسی نیست.

روی زمین، اقلا یک هوای آلوده پر از گرد و خاک پیدا می شود که آدم تنفس کند. اینجا چشم مان باید لحظه به لحظه به این کپسول لعنتی هوا باشد که تمام نشود.

چند ماه است که داریم سرتاسر آسمان را با سرعت ۲۰ هزار کیلومتر در ساعت می گردیم، یک نفر نیست که حال آدم را بپرسد.

اگر از بیکاری می نالید بد نیست بدانید ما از شما بیکارتریم. صبح تا شب دور خودمان می چرخیم و جز سنگ های آسمانی، کرات خالی از سکنه و ستاره های درب و داغان، بی مصرف و ازکارافتاده، چیزی نیست که ببینیم.

از بی پولی تان هم اینقدر ننالید. اینجا ثروت بابک زنجانی را هم که داشته باشید، چیزی نیست که بتوانید بخرید یا بخورید.

به قرار اطلاع پیام فضانوردان زمینی ها را به فکر فرو برده، به زندگی امیدوارکرده و گفته اند بازهم خدا را شکر، با همین چندرغاز حقوق و کرایه خانه های سرسام آور می سوزیم و می سازیم و قول می دهیم که دیگر صدایمان هم درنیاید!

 

شانس آوردیم که ژاپن نشدیم!

یادتان هست که شاه وعده داده بود ایران به زودی ژاپن دوم خواهد شد؟ چه شانسی آوردیم که ژاپن نشدیم، بعد از سی و هفت هشت سال تازه فهمیده ایم که ژاپن همچین مالی هم نبوده…

مثلا از کجا می دانستیم ژاپنی ها اصلا پس انداز نمی کنند؟ خب وقتی مثل خیلی از کارگرها و کارمندهای خودمان، یک سال و دو سال حقوق شان عقب افتاد، چه خاکی به سرشان می ریزند؟ درست است که آدم حسرت چنین مملکتی را بخورد؟

در ژاپن معلمان و دانش آموزان در روز مقداری از وقت شان را به نظافت محیط می پردازند تا مثلا کشوری تمیز داشته باشند.

آیا این کار باعث بیکار شدن رفتگران مملکت نمی شود؟ چوب لای چرخ دیگران گذاشتن و نان رفتگران را آجر کردن، پسندیده است؟

این کار درست است که معلم که سمبل آموزش است، باعث شود دانش آموز ظهر با دست های کثیف به منزل برود و وقتی مامان و باباش پرسیدند درس امروزتان چه بود بگوید رفتگری؟ و آیا می دانید که به رفتگران در ژاپن می گویند مهندس بهداشت و به آنان ماهی هفت تا هشت هزار دلارحقوق می دهند؟ آیا این کار دهن کجی به مهندسان واقعی نیست؟ می خواهند دل آنان را بسوزانند یا وادارشان کنند که آنها هم بروند رفتگر شوند؟

هیچ ثروتمندی در ژاپن خدمتکار استخدام نمی کند و همه کارهای خانه را خود خانواده انجام می دهند. آیا این صحیح است که آدم وقتی میهمان دارد به جای اینکه بگوید: رقیه چایی بیار…خودش بلند شود و برود چای بیاورد؟ فردا دوست و آشنا پشت سر آدم دری وری نمی گویند؟

مجسم کنید که بابک زنجانی با ۲۲ میلیارد یورو پول نقدی که در یکی از حساب هایش دارد خودش خانه اش را جارو کند، پیاز داغ سرخ کند، بادنجان پوست بکند و برای میهمانان میلیاردرش چای بریزد و بیاورد. از خجالت آب نمی شود؟ و مردم دنیای از همه جا بی خبر، پشت سر چنین میلیاردری نمی گویند آنقدر خسیس است که با وجود داشتن میلیاردها پول مفت و باد آورده دلش نمی آید چهار تا مستخدم استخدام کند که کاخش را تمیز نگه دارند؟

میانگین تاخیر قطارها در ژاپن هفت ثانیه در سال است. یک بار دیگر بخوانید لطفن، هفت ثانیه نه هفت ساعت؟ در چنین مملکتی تکلیف ملتی مثل ملت ایران که همیشه و همه جا با تاخیر می روند تا سنگین تر، با وقارتر و متشخص تر جلوه کنند، چه می شود؟

و به عنوان آخرین نکته از زندگی ژاپنی ها بگذارید برایتان بگویم که شکموترین آدم ها در ژاپن، مدیران مدارس هستند. نیمساعت زودتر از دانش آموزان غذا می خورند اما قضیه را جور دیگر جلوه می دهند. می گویند می خواهیم مطمئن شویم که غذا سالم است و به بچه ها آسیبی نرسد و اگر ازشان بپرسی مگر خون بچه ها از خون شما رنگین تر است؟ جواب می دهند: بچه ها آینده ژاپن هستند و باید سالم بمانند. نکته را گرفتید؟ بابت شکمو بودن خود و زودتر غذا خوردن، منت هم سر مردم و بچه های مردم می گذارند!

روز پنجاه هزار سال در افغانستانafghanestan--snow-exam!

افغانستان به بهانه برگزار کردن یک کنکور، تلاش کرد با یک تیر دو نشان بزند، هم روز پنجاه هزار سال را برای مردم کشورش مجسم کند و هم کنکور را برگزارکند.

هزاران سال است که برای افغان ها نیز مثل ما سئوالات فراوانی مطرح است که صحرای محشر چگونه است و روز پنجاه هزار سال، چند سال طول می کشد؟!

یعنی اون میلیارد میلیارد آدم را چه جوری سازماندهی می کنند تا نوبت رسیدگی به پرونده شان برسد؟ راستی راستی باید پنجاه هزار سال منتظر شد؟ یا اسمش پنجاه هزار ساله، خودش چند ساعت بیشتر طول نمی کشد؟ و در دوران انتظار، باید ایستاد، نشست یا می توان دراز کشید؟ آیا مبلی، صندلی ای، نیمکتی چیزی می گذارند که آدم روی آن بنشیند و انتظار بکشد؟

روحانیون افغان که مسئول پاسخگویی به سئوالات مردم هستند بسیاری از نکات را ناروشن گذاشته اند در نتیجه مردم ساده دل افغانستان از خودشان می پرسند آدم چند سال می تونه لخت و عور دو تا دستش را بگیره جلوش و وایسه؟ ووو… و ده ها سئوال از این قبیل.

به همین جهت مقامات افغان در یک بیابان پر از برف کنکوری برگزار کردند تا مردم تقریباً درک کنند که صحرای محشر چه شکلی است و متوجه شوند باید چندک زد و نشست و خدا خدا کرد که بلندگو زودتر صدایشان کند تا تکلیف شان روشن شود.

خوشبختانه وضع ما ایرانی ها روشن است. بابت سربراه بودنمان، برای اینکه بچه های خوبی هستیم، و به خاطر شله زرد و چلوخورش قیمه ای که خیر می کنیم، بدیهی است که این توی صف وایسادن ها و انتظار کشیدن ها را نداریم. سرمان را می اندازیم زیر و محترمانه می رویم توی بهشت . اما خدا آخر و عاقبت افغان ها را به خیر کند که هم رو در روی پوتین ایستاده اند و هم رودرروی اوباما. دلم به حال شان می سوزد، این دنیا با روسیه و آمریکا و طالبان و داعش جنگیده اند، اون دنیا هم باید با ملک دوزخ یکی به دو کنند که یواشتر بزن پدرآمرزیده، درد میاد!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.