شب چله یا آن‌گونه که در میان  ایرانیان معروف است؛ شب یلدا، حکایتگرِ طولانی‌ترین شب سال است. به این معنی که این شب، گریوه‌ای از گذار ۳۶۵ روزه  زمین بر گردِ خورشید است که در آن، بیشترین زمان از ۲۴بازه‌ی  ساعته‌ی شبانه روز به حاکمیت تاریکی اختصاص دارد.

با توصیفِ بالا، «یلدا» سرآغاز فصل سرد و فرودآیی برف و یخبندان و زمستان است.

منطقی است که بیندیشیم: معنای دیگرِ شبِ چله، پیریِ سپهر و طبیعت در چرخه‌ی هستیِ سالانه است، که خود نمادِ چرخه‌ی هستی در نامتناهی است و از همین نگر، درست نقطهِ مقابلِ شبِ نخستِ تیرماه است که در آن سهمِ روز، روشنایی و گرما بیش از درازای شب و بروایتی درازترین روزِ سال استyalda.

 البته این را نیز می دانیم که دو روز و شب برابر (اعتدالی)  را نیز در گذارِ سال داریم که در آنها سهم شب و روز برابر است: یکی سرآغاز پاییز که نخستین روزِ  مهر است و دیگری اعتدال بهاری یا آغازِ فروردین.

ایرانیان به مرور و پس از تجربه ‌اندوزیِ در گذارِ هزاره ها اندک اندک بر این واقعیت‌های سپهری پی بردند و با توجه به جایگاه و منزلت هر یک از این مقاطع و برشِ‌های سال بدان معنا بخشیده و در چهارچوب نیازهای خویش آیین‌ها و رسم‌هایی را برای آن‌ها تعریف کرده  و به کار گرفتند.

اما اگر بخواهیم به طور ویژه به یلدا بپردازیم،  لازم است بگوییم که «شب چله» در میان ایرانیان به دو مفهوم بد و خوب معنا یافت.

«بد»؛ از این زاویه که به دلیل طولانی بودن تاریکی و آغاز یخبندان، تصویری نحس و بد مروا تلقی می‌شد که از آن بیم و بوی ماندگاریِ تاریکی، بیماری، درد، سرما و پایانِ کار و کوشش به مشام می رسید که این خود به معنای مرگ خورشید بود! پس برخورد آغازین و ابتدایی در اسطوره و آیین‌های کهنِ ما، بدمروایی و نحوستِ «یلدا» است.

و «خوب»؛ از این زاویه که «یلدا» شب باززایی و زایشِ دوبارهِ خورشید نیز هست و از همین رهگذر به این باور رسیدندکه:  «در ناامیدی بسی امید است/ پایانی شبِ سیه سپید است!»

باید توجه داشت که وزنِ بدی و خوبی و خوش مروایی و بدمروایی و بشارت زایشِ «یلدا»یی در تمامیِ دوران  حیات اجتماعیِ ایرانیان یکسان نبوده است.

در دوردست های تاریخ که هنوز بشر با سپهر بیشتر طبیعی برخورد و رفتار می کرد؛ یلدا نحس، نامهربان، تلخ و سرشار از سرما و تاریکی و در یک کلام «مرگ خورشید» معنا داشت و به همین خاطر می‌بایست شب زنده‌داری کرد، آتش افروخت، و نمادهای گرما و آتش همانند انار، هندوانه و رختِ سرخ به کار گرفت و با چلسمهِ شبِ چله و «آجیل»، با خواب که نماد مرگ بود، مبارزه کرد و بیدار ماند تا بدین وسیله از طول شب و تاریکی کاسته شود و زمان زایش خورشید فراز آید!

اما هرچه بشر به امروز نزدیکتر شد و برای ندانسته‌هایش پاسخ یافت؛ اندک اندک در ذهنش نحوست و ناخوشایندی و مرگِ خورشید در شبِ «یلدا» رنگ باخت و به جای آن «زایش خورشید» در بامداد اول زمستان برجسته‌تر گشت و یلدا معنای شبِ تولد خورشید به خود گرفت.

سنتِ شب‌نشینی، قصه‌گویی بزرگترها که همیشه وزن روایاتِ حماسیِ آن بر دیگر روایت‌ها می چربید، میوه‌ها آتشین و شعله‌های سرکش و گرمابخشِ آتش و بویژه دلاوری پهلوانان حماسی که بیشتر از دلِ شاهنامه برمی‌خاست و حماسهِ دل انگیزِ آرش کمانگیر گرمابخش این شب شد، تا بدینگونه آدمی به سهم و توان خویش گرما را بر کالبد یخ‌زده‌ی هستی دمیده و روشنایی را بر سپاهِ شب و تاریکی بتاباند!

*یلدا واژه‌ای سریانی است که به زبان عربی راه یافته و به معنی زادن است. واژه تولد نیز از مشتقات همین واژه است.

منبع: پژواک ایران