از زمانی که به کانادا آمده ام آرزوی دیدن کوبای افسانه ای وسوسه ام می کرد، کوبائی که مردمان غیورش با داشتن رهبری چون فیدل کاسترو و یارانش در مقابل نیروی خردکننده سیاسی و نظامی آمریکا به زانو درنیامدند و زمانی که آمریکا با جمع آوری کوبائی های فراری و ضد انقلاب تصمیم داشت انقلاب کوبا را درهم کوبد (حمله خلیج خوکها) چنان درس بزرگی به ابرقدرت همسایه خود دادند که آمریکا دیگر هیچگاه به فکر حمله به کوبا نیفتاد و برای از پا درآوردن مردمان کوبا و رهبرانش اقدام به محاصره و تحریم اقتصادی کرد تا بدینوسیله آن ها را مجبور به تسلیم کند ولی همانطور که دیده شد مردم آن سرزمین هیچگاه تسلیم نشدند و در تمام زمینه ها به آمریکا نه بزرگی گفتند.

کوبا بزرگترین جزیره دریای کارائیب با وسعت بیش از ۱۰۹۸۸۴ کیلومتر مربع و جمعیتی در حدود ۱۲ میلیون تن بزرگترین و پر جمعیت ترین جزیره دریای کارائیب است که در ۱۵۰ کیلومتری جنوب آمریکا واقع شده و با آب و هوای نسبتاً گرم و زیبائی های طبیعی خود به مروارید دریای کارائیب معروف است.

مردم کوبا به دلیل پیشینه متنوع خود (بومیان تاینو و سیبونی، اسپانیائی، آفریقائی و آمریکائی) دارای تنوع فرهنگ و سنن هستند. جمعیت کوبا را۶۵% سفیدپوستان، ۲۴% دورگه اسپانیائی و سیاه (مولاتو) ۱۰% سیاهپوست و ۱% آسیائی تشکیل می دهد.

مذهب رایج آنها کاتولیک و پروتستان است و زبان مردم اسپانیایی و واحد پول آنها پزو است که حدود ۱۵% از دلار آمریکا قویتر است. البته پزوی کم ارزش تری نیز دارند که مورد استفاده خود کوبایی ها است.

کریستوفر کلمبوس در سال ۱۴۹۲ به این جزیره پا نهاد و کوبا را ضمیمه پادشاهی اسپانیا کرد که تا سال ۱۸۹۸ و در کوران جنگ های اسپانیا و آمریکا ادامه یافت. در سال ۱۹۰۲ کوبا به استقلال رسید و تا سال ۱۹۴۰ به استحکام دموکراسی در قانون اساسی خود مبادرت کرد تا اینکه در سال ۱۹۵۲ تحت دیکتاتوری باتیستا درآمدCuba--shahrvand.

فساد مالی و فشار سیاسی در حکومت باتیستا به اقتصاد لرزان کوبا شدت بیشتری بخشید و ناآرامی و نارضایتی روزافزونی را دامن زد تا اینکه سبب برکناری او در ژانویه ۱۹۵۹ شد.

در ۲۶ جولای سال ۱۹۵۹ مردم کوبا به رهبری فیدل کاسترو قدرت را در دست گرفتند و در سال ۱۹۶۵ سیستم سیاسی کوبا به شکل تک حزبی در آمد و حزب کمونیست قدرت را به دست گرفت و هنوز هم تنها حزب حاکم در کوبا است.

۹۹.۸% مردم کوبا از سواد خواندن و نوشتن برخوردار هستند. تحصیلات از دوران ابتدایی تا سطوح عالی دانشگاهی رایگان است. بهداشت رایگان نیز جزو حقوق شهروندی مردم کوبا است.

در اواسط نوامبر سال جاری فرصتی یافتم تا با استفاده از یک تور تفریحی با همسرم برای یک هفته به ورادرا و هاوانا برویم و دیداری چند روزه از کوبا داشته باشیم.

از همان دقایق اول ورود در فرودگاه شهر ورادرا متوجه برخورد انسان دوستانه مأموران فرودگاه، اتوبوس و راهنمایان هتل شدیم. گرچه میتوان چنین نوع برخورد از مردم کشوری که صنعت توریسم یکی از منابع اصلی درآمد آن ها است را طبیعی و عادی دانست ولی روزهای بعد مشابه و شاید بهتر از آن را در دیدار با اهالی بین راه و فروشندگان ساده و بی آلایش شهر (ورادرا) و روزهای بعد در هاوانا مشاهده کردیم.

در بدو ورود به کوبا با توجه به خوانده ها و شنیده هایم از کوبا تصورم این بود که پنجاه سال محاصره اقتصادی توانسته است از آن کشور مخروبه ای بسازد که مردمانش اغلب از فرط فقر، گرسنگی و بیماری های محلی رنجور هستند و از نظر بهداشتی وضعیت مناسبی نخواهند داشت ولی پس از چند روز هنگامی که عازم دیداری از هاوانا شدیم با دیدار اهالی شهرها در بین راه و بخصوص در هاوانا دریافتیم تا چه اندازه در اشتباه هستیم.

با اینکه تورهای متعددی هر روزه توریست ها را با اتوبوس از ورادرا به هاوانا می برد ولی نظر به اینکه قصد داشتم در طول راه تا هاوانا که بیش از دو ساعت طول می کشید از شهرها و روستاهای بین راه و اهالی آن نیز دیداری داشته باشم از متصدیان هتل محل اقامتمان خواهش کردم درصورت امکان برنامه این سفر را برایمان تنظیم کنند.

عصر روز سوم اقامتمان خبر دادند که یک تاکسی حاضر شده با دریافت ۱۶۰ پزو ما را به هاوانا ببرد و یک روز کامل در اختیار ما باشد. ضمنا راننده حاضر شده یک نفر از اهالی را که با زبان انگلیسی و اسپانیایی آشناست به عنوان مترجم با خود بیاورد.

خوشحال از این موقعیت صبح روز بعد با یک اتومبیل شورلت قدیمی که شاید مربوط به بیست سال قبل بود (که البته صندلی های آن با یک نوع چرم قرمز رنگ تودوزی شده و بدنه اتومبیل نیز با رنگ قرمزی بازسازی شده و پولیش خورده بود و تصور کهنه و قدیمی بودن اتومبیل را به کلی از ذهن می زدود) از ورادرا راهی هاوانا شدم.

راننده اتومبیل جوانی ۳۵ ساله و قوی الجثه به نام “آموری” بود و خانمی جوان و زیبا را همراه آورده بود که بلافاصله با زبان انگلیسی توضیح داد نامش “نیوریز” و همسر راننده است.

از همان لحظه سوار شدن به اتومبیل نیوریز چنان با محبت و خندان به ما خوش آمد گفت که قدری شوکه شدیم. او که خود متوجه این امر شده بود بلافاصله ما را از تعجب درآورد و گفت: “چون شوهرم زبان انگلیسی نمی داند من همیشه به عنوان مترجم و راهنمای مسافران و توریست ها او را یاری می کنم” و از همان لحظه حرکت اتومبیل شروع کرد به توضیح نام مکان ها و رودخانه های بین راه و ادارات مختلف شهر مانند پست، اداره بهداشت، بیمارستانها، دانشگاه های مختلف که برای من بسیار جالب بود بخصوص که پی بردم در شهری مانند ورادرا دانشکده پزشکی هم وجود دارد.

ما که تشنه شنیدن و یادداشت کردن اطلاعات فوق بودیم در تمام طول راه تا هاوانا سؤالات متعددی مسلسل وار بر سر او می باریدیم و نیوریز نیز بدون خستگی و با خنده و خوشحالی به آن ها جواب میداد.

در طول راه تا هاوانا دانستیم که نیوریز و آموری دو فرزند (یک دختر ۱۵ ساله و یک پسر ۱۰ ساله) دارند و همراه با پدربزرگ نیوریز در خانه ای در ورادرا زندگی می کنند، پولی برای کرایه و یا برق و آب نمی پردازند. تحصیل برای فرزندانشان مجانی است، مجبور نیستند برای هزینه های دکتر و دارو و بیمارستان کوچکترین پولی بپردازند و تحصیل برای فرزندانشان از دوران ابتدائی تا پایان تحصیلات دانشگاه مجانی است.

ما به عنوان توریست مجبور بودیم از پزوئی استفاده کنیم که گرانتر از دلار آمریکا بود (یک دلار آمریکا = ۸۳% پزو) ولی آن ها برای خرید مواد غذایی از پزوئی دیگر که ارزان تر بود استفاده می کردند.

نیوریز برایمان گفت که: “بعضی از مردم در ورادرا خانه شخصی دارند ولی پولی بابت مالیات و عوارض خرید و فروش و برق و آب نمی پردازند ولی اجازه خرید و فروش ملک را به عنوان کسب درآمد ندارند.

در هاوانا نقاط دیدنی از قبیل میدان انقلاب و برج یادبود آن همراه با مجسمه خوزه مارتی از پیشگامان انقلاب کوبا، تصویر بزرگ فیدل کاسترو و چه گوارا که با نئون درست در گوشه میدان تعبیه شده بود، هتل زیبای هاوانا که در سال ۱۹۳۰ بنا شده و یکی از زیباترین بناهای هاوانا محسوب میشد، را دیدیم. نیوری ما را برای صرف ناهار به یکی از رستوران های مشهور هاوانا برد که با دیدن آن ناگهان به یاد باغچه های اطراف درکه و اوین افتادیم، ولی با اینکه او از ساعت ها قبل با تلفن دستی برایمان جا رزرو کرده بود پس از رسیدن به رستوران حدود یک ساعت در صف نوبت منتظر ماندیم و هنگامی که در نهایت بر سر میز غذا نشستیم و سفارش دادیم انتظار نداشتیم غذای خوب و باب دندانی جلویمان بگذارند ولی از شما چه پنهان خوراک ماهی سرخ کرده با سس کوبائی همراه با شراب قرمز که آن روز برایم آوردند چنان لذیذ بود که اکنون آرزو می کنم بار دیگر برای خوردن دوباره آن به هاوانا بروم.

خوشبختانه سرویس غذا و تمیزی ظروف حتی پولی که برای غذا پرداختیم نیز در حد انتظار بود و همه خوشحال و خندان از رستوران بیرون آمدیم و گردش خود را برای دیدن موزه جنگ و وسائلی که در هنگام انقلاب کوبا مورد استفاده انقلابیون قرار گرفته بود و گرفتن عکس و ویدئو از آن ها شروع کردیم.

در مغازه های هاوانا عکس ها و نقش های فراوانی از پیشقدمان انقلاب کوبا مانند “چه گوارا” بر تی شرت ها دیده می شد ولی در هیچ کجا عکس و تصویری از فیدل کاسترو بر لباس ها ندیدیم. در یکی از فروشگاه ها از یک فروشنده که مردی سالخورده بود سؤال کردم: “چرا عکسی از فیدل کاسترو بر تی شرت ها دیده نمی شود”. او با لحنی که نشان از احترام و علاقه او نسبت به کاسترو بود جواب داد: “آقا، او پدر کوباست و برای ما بسیار قابل احترام و عزیز است، ما هیچگاه عکس او را روی هیچ لباس و تی شرتی نمی گذاریم”.

در همین زمینه هنگامی که در بازگشت از نیوریز سوال کردم: “در سال های اخیر هیچ خبری از فیدل کاسترو رهبر کوبا نمی شنوم، آیا در قید حیات است؟”. او که از همان اوان سفرمان با چهره ای خندان و با شوری وصف ناپذیر برایمان صحبت می کرد ناگهان خنده از لبانش محو گردید و چهره اش غمگین شد و حس کردم آنی است که اشک از چشمانش فرو ریزد. قدری سرش را برگرداند ولی پس از لحظه ای خود را یافته جواب داد:”دراین که زنده است شکی ندارم ولی او همیشه در قلب ماست و برایمان بس عزیز و گرانقدر است”.

هنگامی که عصر آن روز عازم ورادرا و هتل محل اقامت خود بودیم همسرم اشاره کرد:”عجیب است که مردم کوبا و کسانی که با آن ها برخورد داشتیم همه دارای دندان های سالم و سفید هستند و وقتی این سوال را با نیوری در میان گذاشتیم جواب داد: “در کوبا درست کردن دندان از کودکی در دبستان ها متداول است و برای ما نیز رفتن نزد دندان پزشک و رفع مشکلات دندان هیچگونه هزینه ای در بر ندارد شاید به این دلیل باشد که مردم ما دندان های خوبی دارند”.

شامگاه آن شب وقتی به هتل رسیدیم به همسرم گفتم: “حالا دیگر برایم روشن شد که چرا مردم کوبا توانستند پنجاه سال در مقابل تحریم و محاصره اقتصادی آمریکا بایستند و گردانندگان قدرت درآمریکا را بعد از پنجاه سال متوجه اشتباه سیاسی و دیپلماسی خود کنند و همینطور که اخیرا مشاهده کردیم در صدد رفع اشتباه خود برآمده اند”.

دانستیم که مردم کوبا کانادائی ها را بسیار دوست دارند و معتقدند که در تمام سال های گذشته همیشه حامی آنها بوده و هنگام محاصره اقتصادی کمک های ذیقیمتی به آنها کرده اند. بعضی از نخست وزیران کانادا نیز مانند پیر ترودو پدر جاستین ترودو نخست وزیر فعلی کانادا در همان سال هایی که قدرتمندان آمریکا و جهان بر طبل جنگ و مخالفت با کوبا و رهبر آن می کوبیدند بیشتر تعطیلات را با خانواده به کوبا می رفته اند و اوقات خود را در کنار فیدل کاسترو می گذرانیده اند. این امر یکی از عجایب روزگار است و نشان می دهد انسان های خوب چگونه در شرایط بحرانی یکدیگر را یافته و اوقات خوش زندگی را با هم می گذرانند.

در خاتمه لازم است به این حقیقت مسلم نیز اشاره شود که پنجاه سال تحریم و محاصره اقتصادی اثر شوم خودرا بر اغلب بناهای کوبا و زندگی روزمره مردم قانع و صبور آن گذارده که محال است از چشم تازه واردان به این جزیره پنهان بماند.

۶ دسامبر ۲۰۱۵