(گزارشی از ابرشهر تهران)

 

دردهای بزرگمان بسیار است و آدم های بسیار هستند که آنها را به چشم جهانیان پدیدار می کنند؛ اما من این بار می خواهم به چند درد کوچکتر در مقایسه با آنها بپردازم که روی هم تلمبار می شوند و به دریای بیکران دردهای مردم می ریزند. یکی از این دردهای بی درمان درد سفرهای درون شهری است که من بارها کوشیده ام پس از بازگشتم از این سفرها شرحی درباره ی آن بنویسم؛ اما بعد فکرش را کرده ام که در مقابل آن دردهای بزرگ چگونه می توان نامی از آنها به میان آورد.

و سرانجام بر آن شدم که این دردها را بازگویم.

یکی از این دردها مسئله ی تنظیم حمل و نقل شهری در تهران است.

در شرایطی ما با هوای ناپاک شهرهای بزرگ، از جمله و به ویژه ابرشهر تهران، رو در روییم که بلندگوها دائم دم از حضور خودروهای تک سرنشین در مقیاس وسیع در سطح شهر می زنند و به دلیل هوای ناپاک این شهرها هرچند روز یک بار مدارس را تعطیل می کنند و دانش آموزان و گاه حتی بیشتر مردم شهر را دیر از خانه بیرون می کشند و زود به خانه بر می گردانند و طرح شماره های فرد و زوج از جلو خانه را اعلام می کنند. این نکته، صرف نظر از بسیاری تردد خودروهای تک سرنشین، به استاندارد نبودن ساخت خودروها و نیز سوخت مصرفی آنها بر می گردد که گاه درباره ی آن سخن می رانند؛ اما هیچ گاه به طور جدی فکری برای آن نکرده اند و هر روز همچنان ما با این معضل حیاتی رو در رو هستیمBus--tehran.

در چنین شرایطی دردی دیگر که گاه باز هم درباره ی آن سخن می رانند، اما عملی در راستای حل آن نشان نمی دهند، خودنمایی می کند و آن نیز کاستی روزافزون خودروهای ناوگان اتوبوسرانی، استاندارد نبودن اتوبوس های موجود و سوختشان، تأمین نکردن کمبود اتوبوس به کوشش شرکت واحد اتوبوسرانی، و مسئله ی خصوصی سازی اتوبوس هاست که مزید برعلت شده است.

این مسئله از مقایسه ی وضعیت اتوبوسرانی، پیش و پس از خصوصی سازی اتوبوس ها، آشکار می شود. پیش از آن، همه ی خطوط اتوبوسرانی تا ساعت ۱۰ شب کار می کردند و تا آن ساعت مسافری بر زمین نمی ماند؛ و حتی گاه اتوبوس ها با شمارکم یا انگشت شمار مسافران در سطح شهر تردد می کردند؛ اما پس از آن، البته به تدریج، نظم خطوط اتوبوسرانی به هم ریخت و در بعضی خط ها، وابسته به هجوم مسافران و پر شدن اتوبوس ها از آغاز راه شد و اکنون می بینیم که شبها در حول و حوش ساعت ۸ شب دیگر در برخی از خط ها نه اتوبوسی می ماند و نه رئیس خطی که اتوبوسی را راه بیندازد. این موضوع نشان می دهد که گهگاه قرارداد نانوشته ای میان رؤسای خط و رانندگان (بیشتر خصوصی) وجود دارد که، البته نه در همه جا، هر وقت دوست دارند سرکارشان حاضر باشند و هر وقت هم که دلشان خواست راه بیفتند. برخی خط ها تا آنجا که من دیده ام نظم بهتری دارند؛ اما در سطح شهر این بی نظمی ها به طور کلی مشهود است.

بدین ترتیب، می بینیم که مسئله ی کمبود اتوبوس و بی نظمی اتوبوسرانی مکمل یکدیگر می شوند و جان مسافران، به ویژه مسافران شبانه ی زمستانی، را به لبشان می رسانند.

به دلیل کمبود اتوبوس، حتی در برخی از خط های بی آرتی، مثل خط تجریش ـ راه آهن، صف ها و داخل اتوبوس ها آنقدر شلوغ است که مسافران امنیت مالی ندارند و مسافران به ترتیبی به هم می چسبند که هیچ معلوم نیست میان آنها چه می گذرد.

حدود یک ماه و نیم پیش، من مسافر یکی از این گونه اتوبوس ها بودم. پس از پیاده شدن از اتوبوس، هنگامی که پول لازمم شد متوجه شدم که کیفم را با ۲۰۰ هزار تومان بدهی که همان شب قرار بود به دوستی پرداخت کنم، پول خودم و مدارکم زده اند و من حتی کرایه ی برگشتنم را هم ندارم. خوب، این هم از عوارض وجود اتوبوس هایی با ۸۰-۹۰ مسافر است که حتما به همین یک نمونه هم ختم نمی شود و خیلی ها مجبورند آن را تحمل کنند.

مسئله ی دیگر در زمینه ی حمل و نقل تهران، چراغ قرمزهای نامتقارن است. اغلب می بینیم که در یک چهار راه چراغ قرمز یک مسیر ۴-۵ دقیقه و گاه بیشتر طول می کشد؛ اما چراغ قرمز مسیر مقابل و چراغ سبز مسیر اول تنها ۱۰-۱۲ ثانیه به طول می انجامد و حال آنکه اولی مسیر اصلی و دومی مسیر فرعی آن چهار راه بوده است. آدم این گونه نمونه ها را که می بیند به فکر فرو می رود که آیا این کار از سر ناآگاهی است، کسی غرضی از این کار دارد یا اینکه دلیلی دارد که مسئولان می دانند؛ اما افراد عادی متوجه نمی شوند. به هر حال، راه بندان های ربع تا نیم ساعته پشت چراغ قرمز، به ویژه در ساعت های شلوغی خیابان، موضوعی تازه نیست و بارها دیده شده است و همین موضوع به راه بندان های طولانی، به ویژه در مرکز شهر کمک می کند.

مسئله ای دیگر از دردهای کوچک، اما اثرگذار مردم مسئله ی پرداخت حقوق ها در سازمان تأمین اجتماعی خزان زده است. در حالی که وکیل پرونده ی سوءاستفاده های تأمین اجتماعی از دست آقایان متهمان آن سازمان خواب راحت ندارد، مسئولان تأمین اجتماعی پرداخت حقوق بازنشستگان و کارکنان را هر ماه چند روز به عقب می کشند تا مجددا به اوایل برج برسند. بدین ترتیب، هر چند ماه، تا وقتی که پرداخت ها به نقطه ی شروع برگردد، یک ماه بی سر وصدا حقوق بیمه شدگان را می دزدند؛ و خوب ظاهرش این است که می خواهند پرداخت حقوق ها را به تدریج جلو بکشند، اما واقعیتش همان است که گفتم. این هم حتماً به خاطر رضای خداست که به طور رسمی، اما بی سر و صدا، حقوق کارکنان و بازنشستگان را بالا می کشند و صرف جبران سوءاستفاده های کلان تأمین اجتماعی می کنند.

خداحافظ تا بعد.

۱۱/۱۱/۱۳۹۴ /۲۰۱۶/۱/۳۱