استفاده از تجربیات دیگران، حرفی است پسندیده و پذیرفته شده در همه جوامع. لازم نیست هرکسی شخصاً دستش را به آتش بزند تا بفهمد که آتش سوزنده است و نیاز نیست کسی خود را از بلندی پرت کند تا بفهمد سقوط از بلندی ممکن است موجب مرگ شود.

در آلمان فروشگاه هایی با بیش از۱۵۰ سال عمر وجود دارند که از پدربزرگ به پسر، از پسر به نوه و از نوه به نتیجه ارث رسیده و همه آنها درکارشان بسیار موفق هستند.

در این کشور یک نانوائی زنجیره ای با صدها شعبه وجود دارد که تبلیغ می کند ۱۳۷ سال است دایر است. یعنی این نانوائی دو جنگ جهانی را تجربه کرده و هنوز فعال است.

با استفاده از این مقدمه می خواهم بگویم چرا ما نمایندگی مجلس/ هرجور مجلسی که باشد/ را موروثی نکنیم؟

بزرگترین ایرادی را که بعضی ها به نمایندگان مجلس می گیرند و حرف شان را با عکس مستند می کنند، چرت زدن نمایندگان در مجلس است، بی توجه به اینکه یک نماینده، هرچقدرهم که خواب آلود باشد، باز لابلای چرت زدن هایش در طی چهار سال دوران نمایندگی، یک چیزهایی یاد می گیردelection.

یکی که داد و هوار کند، طرف از خواب می پرد و می فهمد وقتی او چرت می زده، آقای رحیمی نفری پنج میلیون تومان به ۱۷۰ نفر از نمایندگان داده و سر او بی کلاه مانده. هول هولکی می دود به دستشویی، یک مشت آب به صورتش می زند و برمی گردد از حق مردم! دفاع می کند و سهم خودش را می گیرد.

چرا باید آدمی را که اندکی تجربه پیدا کرده، این نکات را یاد گرفته و کم کم به آلاف و اولوفی رسیده، کنار بگذاریم و یکی از راه رسیده را که به گفته آقای مهدی خلجی در صدای آمریکا، ” هر” را از ” بر” تشخیص نمی دهد و دو تا کلام حرف نمی تواند بزند انتخاب کنیم؟

نماینده قدیمی را با نماینده جدید عوض کنیم که چه بشود؟ اینهمه خرج و زحمت بابت تائید یا رد صلاحیت را می خواهیم چه کنیم؟ و چرا باید هر چهار سال یکبار میلیاردها تومان خرج به صحنه کشاندن کسانی کنیم که اهل رای دادن هستند؟

اگر نماینده بداند که تا زنده است نماینده می ماند، تنش نمی لرزد، اعصابش متشنج نمی شود و ناچار نیست در جلسات علنی مجلس هر یکربع به یکربع چشم هایش را بازکند و ببیند چه خبر است و چرتی را که می زند کوفتش نمی شود!

 

اگر داریوش زنده می شد…

من نمی دانم داریوش بزرگ چه پدرکشتگی با دروغ داشته یا چه دروغ ناجوری به او گفته اند که عصبانی شده و گفته: خدایا کشور من را از دروغ، دشمن و خشکسالی محفوظ بدار؟

دروغ اگر حساب شده و برنامه ریزی شده باشد نه تنها ایرادی ندارد که دل ها را شاد، زندگی را شیرین و روح و روان انسان را تازه می کندdaryoosh-quote.

شاید هم مردم عقب مانده و بی فرهنگ دوران کوروش آنقدر بچه گانه و ابلهانه دروغ می گفته اند که حال آدم را به هم می زده و داریوش لجش گرفته و چنین حرفی را زده است؟

شاید مثلا روزی که هوا تیره و تار بوده و شرشر باران می باریده، یکی شان آمده توی میدان شهر و گفته به به عجب آفتابی که داریوش عصبانی شده و از دروغ به این بی مزه گی بدش آمده؟

اگر همان آدم می آمد توی میدان شهر و می گفت من تصمیم گرفته ام پول نفت را بیاورم سرسفره های شما، خود داریوش زودتر از همه می دوید و می نشست سر سفره و هی گردن می کشید که ببیند پول نفت را کی می آورند؟!

دروغ اگر پدر مادردار، حساب شده و شسته و رفته باشد می تواند سالیان سال مردم را امیدوار نگه دارد و زندگی را برایشان شیرین کند.

اگر به مردم رک و راست و صاف و پوست کنده بگویی زندگی همینه که هست، ثروت کشور را هرجور دلمان خواست خرج می کنیم و به شما کوفت هم نمی دهیم، بدیهی است که مردم کلافه و عصبانی می شوند و با مشت می کوبند توی سر خودشان، ولی اگر به آنها بگویی شما بیایید در انتخابات شرکت کنید و سرنوشت خودتان را به دست بگیرید بعد ما نان و آب را مجانی می آوریم در خانه تان، نیش شان باز می شود، مثل این آدم های الکی خوش شروع به خندیدن می کنند، به زندگی امیدوار می شوند و این دروغ شیرین، زندگی شان را حداقل و تا اختراع یک دروغ دیگر، شیرین می کند.

احتمالا اگر داریوش در زمان ما می زیست، حرفش را عوض می کرد و می گفت خدایا هرکاری دلت خواست با کشور ایران بکن و هرچه را که دلت خواست از ما بگیر ولی لطفن دروغ را از ما نگیر!

 

طفلک هانا آرنت!

صدوچهارمین نشست کانون کتاب تورونتو به معرفی کتاب “انسان ها در عصر ظلمت” اختصاص داشت. کتابی که هانا آرنت اندیشمند از دست رفته عصر معاصر نوشته و مهدی خلجی آن را ترجمه کرده است.

آرنت در تمام عمر به این نکته فکر می کرده که انسان ها اگر نتوانند باهم زندگی کنند، از بین می روند. طفلکی هرگز به عقلش نرسید که یک سفر پاشه بره سوریه و به چشم خودش ببیند که “انسان” لازم نیست با دیگران زندگی کند، بلکه اگر دو تا حامی گردن کلفت در اینسو و آنسوی دنیا داشته باشد، می تواند دیگران را از بین ببرد تا خودش باقی بماند.

اگر به این سفر رفته بود می دید که “انسان” می تواند در حالی که ده میلیون نفر از هموطنانش در بیابان های ترکیه گشنه و تشنه و مجروح سرگردانند، صبح به صبح یک کروات جدید بزند و بیاید با لبخند برای مردم دنیا سخنرانی کند و همه تقصیرها را بیندازند به گردن حسن و حسین و تقی و نقی … !

دلشوره شیرین

انتخابات همیشه برای آنهایی که دستی بر آتش دارند یا از این نمد کلاهی نصیب شان می شود، دلشوره شیرینی ایجاد می کند که با سایر دلشوره ها تفاوت می کند. این که آدم بداند اگر مردم بروند پای صندوق های رای چقدر گیرش می آید، برای هرکسی می تواند هیجانی لذت بخش ایجاد کند. ماجراهای انتخابات و برنامه ریزی هایش در مملکت ما سابقه تاریخی هم دارد:

دکتر عباس میلانی در کتاب “شاه” می نویسد در سال ۱۳۳۹ هنگامی که شاه می خواست جعفر شریف امامی را به نخست وزیری برگزیند، وعده انتخابات آزاد را هم به مردم داد اما به سفرای آمریکا و انگلیس گفت که من در هر حوزه انتخاباتی شخصاً دو نفر را انتخاب می کنم و بعد مردم می توانند هرکدام از این دو نفر را که می پسندند، به نمایندگی مجلس برگزینند.

کاری که الان شورای نگهبان می کند. بدیهی است چون مملکت ما نسبت به آن زمان خیلی پیشرفت کرده، به جای دو نفری که شاه انتخاب می کرد، شورای نگهبان سه چهارتا از آن رسیده هایش را سوا می کند تا مردم بین آنها یکی را انتخاب کنند.

البته عده ای معتقدند کاری را که شاه می کرد خداپسندانه تر بود چون مردم بین دو نفری که شاه برمی گزید، راحت تر می توانستند تصمیم بگیرند و به عنوان دلیل می گویند:

دختری که دو تا خواستگار داشته باشد راحت تر می تواند تصمیم بگیرد تا دختری که پنج تا خواستگار داشته باشد. دومی شب تا صبح خوابش نمی برد و دائم این پنج نفر را باهم مقایسه می کند و بعید نیست آخرش هم بدترین را انتخاب کند.

کسانی که معرفی دو کاندیدا را کافی می دانند، می گویند وقتی نماینده مجلس “هرچه استاد ازل گفت بگو می گوید”، چه کاریست که مردم مادرمرده را به زحمت بیندازیم و مثلا پنجاه تا اسم را پیش رویشان ردیف کنیم؟

دو تا اسم که باشد طرف می تواند شیر یا خط بیندازد، اسم یکی از آنها را بنویسد و بیندازد توی صندوق و برود سراغ کار وگرفتاری خودش.

به نوشته آقای میلانی حتی شاه به سفیر آمریکا گفته بود مردم ایران هنوز آماده انتخابات آزاد نیستند و حتی انتخاب بین دو کاندیدا هم برایشان سخت است.

چقدر هم درست گفته بود مادرمرده، سخته به خدا، خود من هروقت رفته ام پای صندوق از کسی که آنجا ایستاده و مراقب است تقلب نشود می پرسم برادر اسم کیو بنویسم و اونهم با بی حوصله گی میگه مگه فرقی می کنه؟ هر اسمی نوشتنش برات راحت تره بنویس و برو…!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.