ali-nikjooبرای سیاوش شعبانپور کارگردان نمایش

معمولِ اهل هنر آنست که نقد یک نمایش را پس از اجرای آن بنویسند، اما از آنجا که به قول ناصرالدین شاه چه کارمان به قاعده است که نقدمان به قاعده باشد، تصمیم گرفتیم این نقد را پیش از اجرای نمایش “سی روبل برای ظرافت” بنویسیم که به قول معروف از قافله عقب نمانده باشیم.

و اما نام سیاوش شعبانپور، شاعر، کارگردان تئاتر، بازیگر سینما و تئاتر که زمانی دانش آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بوده و چند سالی است ساکن تورنتو شده و فارغ التحصیل رشته ی مطالعات تئاتر دانشگاه یورک است، به اندازه ی کافی وسوسه کننده هست که آدمی مثل من را به صرافت دیدن نمایشش بیندازد. شاید با انگولک بخش ناخودآگاه جمعی یونگ، بویژه پاره ی کهن الگویی آن که سابقه ی باستانیِ زبانِ بدن را از دوره ی پارینه سنگی تاکنون در خود دارد.

و اما ولع بیشتر برای دیدن این نمایش هنگامی پیش می آید که می خوانیم این تئاتر براساس نمایشنامه های “پزشک نازنین” و تئاتر بی حیوان” نوشته شده است. این دو نام به شکل عجیبی وسواس فکری آدمی مثل منِ پزشک را برمی انگیزد که مگر پزشک هم می تواند نازنین و یا غیرنازنین باشد یا نباشد! تا آنجا که من می دانم در بلاد خارجه پزشک را با لباس سفید و قلب سیاه می شناسند، نه به صورت نازنین یا غیر نازنین.

و اما در مورد نمایشنامه ی “تئاتر بی حیوان” واقعن نمی دانم که تئاتر می تواند بی حیوان و یا با حیوان باشد یا نباشد! به هر حال همه ی اینها به علاوه مکعب روبیک در فیس بوک نمایش برای منِ نوعی تأثیرگذار است که بتواند چه بخواهم چه نخواهم مرا به دیدن این نمایش بکشاند. بکشاند؟! این واژه ی بکشاند عجب بار فرهنگی عجیبی در ادبیات ما دارد.

عکس ها زهرا سالکی

عکس ها زهرا سالکی

“این سو کشان، سویِ خوشان، وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد، یا بشکند، کشتی در این گردابها”

بگذریم … اما حضور بنفشه طاهریان با آن سبک شیرین نوشتنش و آن گرمای لطیف بیانش هم به اندازه ی کافی وسوسه برای دیدن این نمایش در آدم به وجود می آورد. گفته باشم.

و اما سیاوش جان این را هم گفته باشم که انتظار من نوعی از این نمایش آنست که:

۱ـ تا جایی که می شود ظرافت ـ بخوانید وسواس ـ در حرکات و سکنات و گفتار و رفتار و نور و صدا و میمیک و ژست و زبان بدن و سایر عناصر نمایش به کار رفته باشد به طوری که یک بیننده ی غیرفارسی زبان هم بتواند تا حدودی با آن ارتباط برقرار کند و به نوعی از دیدن آن لذت ببرد، البته فکر می کنم با سابقه ای که از کارهای شما دارم همین جور هم خواهد بود و مثل بعضی نمایش ها شبیه نمایش های رادیویی نخواهد بود که تکیه ی بیشتر آن بر دیالوگ است.

۲ـ تا جایی که می شود صحنه از چمدان و میز و نیمکت و پله و تابلو و هر چیزی که حواس منِ حواس پرت را پرت می کند خالی باشد تا با خیال راحت به تئاتر توجه کنم نه به در و دیوار و دکور ناضرور.

۳ـ نمایش جوری باشد که بتواند من نوعی را که در این دیار غریب تشنه ی دیدار یک تئاتر کامل است، سیراب کند. از آن گونه که دیرزمانی در کارگاه نمایش و یا در تئاتر سنگلج می دیدیم.

۴ـ مخلص کلام. سیاوش جان؛ نمایش “سی روبل برای ظرافت” جوری باشد که سی روبل که سهل است، اگر صد روبل هم بخواهی برای ظرافت آن با جان و دل تقدیم کنیم! (حالا توی این هیر و ویر روبل از کجا گیر بیاوریم، خدا می داند!)

۵ـ سپاس فراوان که زمان نمایش را عصر جمعه چهارم و عصر یکشنبه ششم مارچ گذاشتی که روزهای تعطیل است و با خیال راحت می شود آمد نمایش را دید و بعدش هم رفت تیم هورتونی جایی لبی تر کرد و در مورد نمایش حرف زد.

(راستی یاد فرهنگخانه ی ایرانی بخیر و جای دوست عزیزمان مصطفی عزیزی هم بسیار خالی.)

۶ـ از اینکه محل نمایش را در سالن تئاتر کتابخانه ی فرویو (جنب فرویو مال) گذاشتی برای من نوعی که ساکن ریچموندهیل است، جای تشکر دارد که راحت می توانم بیایم، اتوموبیلم را در جایی که پارکینگ رایگان و کافی دارد، پارک کنم و از دغدغه ی پیدا کردن پارکینگ در داون تاون و ترافیک آن در امان باشم.

بی صبرانه در انتظار تماشای نمایش “سی روبل برای ظرافت” هستیم.

عزت زیاد. ایام به کام.