آلبوم «عاشق می­ شویم» منتشر می ­شود

«عاشق می­شویم» دومین همکاری پیمان سلطانی و سالار عقیلی پس از تصنیف جاودانه ی ملی- میهنی «ایران جوان- وطنم» همین هفته منشتر می­ شود.

«عاشق می ­شویم» مجموعه ای عاشقانه است متشکل از ۱۱ ترک، که از این میان ۴ ترک، ۴ تصنیف این آلبوم را تشکیل می­دهند. «عاشق»، «معشوق»، «آتش دل» و «عاشق مشو» نام این تصنیف­هاست که اشعار آنها به ترتیب از غلامرضا سلیمانی، ضیاالدین ناظم­پور، پژمان بختیاری و رضا ثابتی است. دو تصنیف اول به طور کامل متعلق به پیمان سلطانی است و در ساخت دو تصنیف «آتش دل» و «عاشق مشو» از دو ملودی قدیمی استفاده شده است و بر روی آنها آهنگسازی و تنظیم مجدد صورت گرفته است. ملودی اولیه «آتش دل» متعلق به مرتضی نی­داوود است و محمود ذوالفنون هم صاحب ملودی دوم «عاشق مشو» است. دو تصنیف اول این آلبوم در بیات اصفهان ساخته شده و «آتش دل» و «عاشق مشو» هم به ترتیب در «شور» و دشتی» ساخته شده ­اندsoltani-aghili.

بقیه قطعات این آلبوم علاوه بر یک ساز و آواز با شعری از حافظ، اجرای واریاسیون­های سازی متعددی بر اساس تصنیف عاشق و تصنیف معشوق است که توسط تار، عود، کمانچه و قیچک نواخته شده ­اند.

ساعد مشکی گرافیست شناخته شده ، طراحی جلد این آلبوم را به عهده داشته است.

پیمان سلطانی در مورد مفهوم عشق که که جان مایه ی این آلبوم است می گوید:

“در میان مفاهیمی که بشر ساخته است، عشق فرایندی بسیار پیچیده به شمار می رود. حافظ در شعر «طفیل هستی عشقند آدمی و پری …» مفهوم عشق را حتی پیچیده تر از مفهوم خدا می داند. زیرا خدا نیز اثیری عشق است و در جریان آفرینش، گاه به هیئت عاشق و بسیار به جلوۀ معشوق درمی آید. ازاین رو، نم یتوان تعریفی شفاف از عشق به دست داد. عشق از جنس آینده است و هرچه در آن پیشتر رویم، بیشتر میگریزد و هردم به نقشی نو ظاهر میشود و هویتی دیگر می یابد.

تعبیر مولانا از عشق نیز باور ما را دوچندان میکند؛ که عشق اسطرلاب خداست. بنابراین، به دنبال نیرویی همواره گریزان و فراروندهایم که معشوق را بیرحمانه در پی خود میکشاند، بیآنکه رویایی به نام وصال را واقعیت بخشد.

به تعبیری، عشق تا زمانی مفهوم واقعی خود را بیان می کند که عاشق به معشوق نرسیده باشد. با این وصال است که عشق به عقل بدل میگردد. درنتیجه، عشق نیروی خلاء حاصل از بیارتباطی فیزیکی و جسمانی است.

مولانا میفرماید: «گفتند یافت می نشود جسته‌ایم ما/ گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست …». پس عشق نیروی آرزومندی است؛ نیرویی نهفته در اعماق مفهوم کلمه و هستی. عشق نسبتِ ما با یک مفهوم، در یک کلیت است. کلیتی که تن به شناخت نم یدهد و ما در پی شناخت آن تن به بلا می سپاریم. این شناخت اما صورت نخواهد گرفت که عشق با تکیه بر نیروی بیکرانش می تواند پیوسته نسبت ما را با پدیدار نو کند و در این نو شدگی به اوجی ناشناس پر گیرد. ازاینجاست که عرفا عشق را به مفهوم خدا که از جنس هستی است پیوند داده اند، زیرا خدا معشوقی دست نایافتنی است و بازی ورود به قلمرو عشق، بازی قمار معشوقه است.

در یک روز پُرطراوت بهاری تحت تأثیر آواز نوازندۀ دورهگرد ارمنی تصنیفِ «عاشق» را ساختم، بی آنکه از عشق چیزی طلب کنم و در پی وصال معشوق باشم. «عاشق می شویم» را به تمامیِ عاشقانی که به دور از هیجانات عاطفی، مفهوم عشق را باور دارند و در تاریکی مطلق، چشمهایشان را باز نگاه داشته اند تا رستاخیزی بیابند، پیشکش میکنم.”

عاشق/ شعر غلامرضا سلیمانی

می رسی آرام

با نسیم صبا

با چشمان سیاه

گیسوان رها

عشق افسونگر

روح شعله وری

می آیی که مرا

با خودت ببری

روح مشترکیم

یارا در دو بدن

من لب های تو ام

تو ترانه ی من

ما دو سار غریب

جایی در قفسیم

هم پیمان شده ایم

تا به هم برسیم

دو فنجان عشق

باران باران

سکوت شب

ایوان ایوان

دل عاشق

لرزان لرزان

به هم نزدیک

شدیم آرام

چراغان کرد

خانه را عشق

گلی رویید

بهار آمد

گلستان کرد

خانه را عشق