Mojab-Shahrzad

گفت وگو با دکتر شهرزاد مجاب، کوشنده حقوق زنان/نسرین الماسی

پرفسور شهرزاد مجاب، رئیس انستیتوی مطالعات زنان و استاد دپارتمان آموزش بزرگسالان و مشاوره روانشناسی دانشگاه تورنتو است. او که فارغ التحصیل رشته های سیاست های آموزشی و مطالعات زنان و آموزش تطبیقی دانشگاه ایلینوی امریکاست، در کنفدراسیون جهانی دانشجویان فعال بود و در کارنامه مبارزاتی خود فعالیت های بسیاری از جمله دانشجویی، زنان، علیه نژادپرستی و علیه جنگ ویتنام را دارد.

بی گمان دکتر مجاب یکی از فعال ترین و محبوب ترین آکادمیسین های ایرانی ست و دلیل این مدعا پروژه های متعدد و کارهای تحقیقاتی و اجرایی بسیاری ست که او همواره به آنها مشغول بوده و دل و جان در گرویشان گذاشته است و این در حالی ست که به طور تمام وقت در دانشگاه تدریس می کند، و نیز به عنوان استاد مدعو در دانشگاه های هالیفکس (۲۰۰۰)، آلبرتا (۲۰۰۳) و بریتیش کلمبیا(۲۰۰۶) تدریس کرده است.

مصاحبه ای که پیش رو دارید، بیشترین دغدغه اش نگاه به فعالیت های دکتر مجاب بوده است، و البته گوشه چشمی هم به مسئله ی اسلام سیاسی و موضعگیری جنبش چپ نسبت به این مقوله.

واقعیت این است که پوشش تمام کوشش های علمی و عملی دکتر مجاب و نیز موضوعاتی که مایل بودیم با ایشان در میان بگذاریم در این مجال کوتاه نمی گنجد، بخصوص آن که به دلیل مشغولیت دکتر مجاب و به تبع آن تنگی وقت، این گفت وگو کتبی صورت گرفته و طبیعتا روند یک گفت وگوی زنده و رو در رو را ندارد، و جای برخی از موضوعات روز در پیوند با جنبش زنان و موضعگیری چپ در قبال آن خالی ست. با سپاس از دکتر مجاب به خاطر فرصتی که ما دادند.

 

دکتر مجاب شما را باید زن خستگی ناپذیر لقب داد، استاد دانشگاه، کوشنده حقوق زنان، برگزار کننده جلسات سخنرانی، گرامی داشت ها و بزرگ داشت ها، میزگردهای آموزشی و البته کارهای پژوهشی متعدد، اگر موافق باشید از کارهای پژوهشی شما شروع کنیم.

ـ همانطور که گفتید مسئولیت های پژوهشی ام زیاد است. استاد راهنمای تعداد زیادی دانشجوی دوره فوق لیسانس و دکترا هستم، کلاس های درسم پر هستند چون موضوع درس ها مسائل روز را در بر می گیرند، مثلاً “زنان و انقلاب در خاورمیانه”، “زنان، جنگ و یادگیری”، “زنان، مهاجرت و کار” و “مارکسیسم و آموزش”. دانشجویانم پروژه های تحقیقی بسیار جالب و مهمی انجام می دهند که مرا متعهد و علاقمند نگه می دارد. علاوه بر این مسئولیت ها، برنامه ریز و گرداننده سه گروه مطالعاتی هستم که آنها هم در بین دانشجویان چپ و فعالان شهر محبوب هستند. این سه گروه عبارتند از: مطالعات مارکسیسم، مطالعات تاریخ کلونیالیسم و امپریالیسم و مطالعه تئوری های خاطره نگاری زنان از خشونت دولتی در خاورمیانه و آمریکای لاتین.

از اخیرترین پروژه های تحقیقی تان بگویید.

ـ در چند سال اخیر روی سه پروژه تحقیقی تمرکز کرده ام. یکی بازبینی و بازنگاری مارکسیسم و فمینیسم، که دو تئوری و دانش مهم زمان ما است. حاصل این تلاش کتاب مارکسیسم و فمینیسم۱ است که ویراستاری آن را به عهده داشتم. دوم پروژه هنر مقاومت: زندانیان سیاسی خاورمیانه است که خود شامل چند کار نوشتاری و تحقیقی است در مورد خشونت دولتی، تحلیل از جنبش دادخواهی و مرتبط کردن این جنبش به حرکات مشابه در سایر نقاط خاورمیانه و حتی به جنبش مردم بومی در کانادا مخصوصاً در چهارچوب اعمال ژنوسید [جنوساید، نسل کشی] و خشونت دولتی از طریق بر پا کردن و سازماندهی “مدارس شبانه روزی” (residential schools)، تئوریزه کردن “زندان” به عنوان مکان و فضایی برای سازمان دهی و اعمال خشونت دولتی، تحلیل تئوریک از خاطرات زندان و به تجسم درآوردن تجربه زندان در فرم های هنری رقص، داستان های کوتاه دیجیتال (digital stores) و نقاشی و فیلم. هدف سیاسی این پروژه کمک علمی به زنده نگه داشتن بخشی از تاریخ مبارزاتی و مقاومتی زنان و مردان در دو دهه اول پس از شکست انقلاب ۱۳۵۷ است. مقاومت هایی که تاکنون هم ادامه دارد.

پروژه سوم به بحران امروز دنیا یعنی مهاجرت می پردازد. به طور مشخص جوانان مهاجر آواره شده در نتیجه جنگ های منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی و حرکت میلیونی انسانها به طرف غرب و یا آواره شدن در خود منطقه است.

 

چرا به مارکسیسم ـ فمینیسم می پردازید؟ این دیدگاه چه کمکی به جنبش زنان برای درک مثلاً رابطه نژادپرستی با فرهنگ خشونت علیه زنان می کند و یا چگونه رابطه بین خشونت علیه زنان با مذهب و سنت را توضیح می دهد؟

ـ بعد از دهه ۱۹۶۰، یعنی از آغاز دوران افول جنبش های اجتماعی، از جنبش دانشجویی گرفته تا جنبش های زنان، کارگران، جنبش های ملی و ضد استعماری و به دنبال فروپاشی بلوک شوروی، چرخش مهم فکری در همه زمینه های علمی از زبان گرفته تا آرشیتکت، هنر، فلسفه و علوم اجتماعی و انسانی شکل گرفت. این چرخش تئوریک، فرهنگی و زبانی، محافظه کاری فکری و سیاسی را بر دنیای آکادمیک و جنبش های اجتماعی مسلط کرد. هژمونی گرایشات پسامدرنیستی، پساساختگرایی، نسبیت گرایی فرهنگی و سیاست هویت به توجیه سلطه ی فکری، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نظام سرمایه داری جهانی شده کمک کرده اند. این تئوری ها در حالی که نکات مهمی برای درک “قدرت” در روابط اجتماعی ارائه می دهند، اما در نهایت به توجیه و تبیین تعلقات جنسی، نژادی، فرهنگی، ملی و دینی می پردازند. این چرخش تئوریک بی شک تأثیر عمیقی هم بر مارکسیسم و هم بر فمینیسم داشته است. از نظر تفکر پسامدرنیستی و یا پساساختگرایانه، مارکسیسم و فمینیسم تئوری های “روایت بزرگ” (grand narrative) روابط اجتماعی هستند که توانایی پاسخ گویی به پیچیدگی های امروز جهان را ندارند و درک واقعیت باید در سطح “روایت های کوچک” قوم، قبیله، گروه، محل و فرد صورت بگیرد.

این چرخش فکری مسائل تئوریک و متدولوژیک جدیدی را مطرح کرده است و مارکسیسم و فمینیسم را به چالش کشیده است. برای برخوردی علمی و تئوریک به این چالش ها در ۵ سال گذشته پروژه ی مطالعاتی هدفمندی را به منظور بازبینی و بازخوانی مارکسیسم و فمینیسم سازماندهی کردم. در این گروه تعدادی از دانشجویان دوره ی دکترا و چهره های علمی مطرح شده ای از استادان دانشگاه، پژوهشگران در کانادا، آمریکا، انگلستان، فرانسه، آلمان و هند که همگی خود را مارکسیست و فمینیست می دانند شرکت داشتند. فعالان سیاسی چپ از ایران، ترکیه و فلسطین در دوره های آموزشی ـ مطالعاتی این پروژه درگیر بوده اند و این برنامه های مطالعاتی کماکان ادامه دارد.

در مورد این پروژه مطالعاتی و روش کار بیشتر توضیح دهید.

ـ محتوای کتاب بر اساس روش ریموند ویلیامز (Raymond Williams)، تئوریسین سرشناس فرهنگ و آموزش انگلیسی ـ ولش (Welsh) تنظیم شده است. ویلیامز در کتاب “واژه های کلیدی: لغات فرهنگ و جامعه” ۲ ۱۱۰ واژه مانند “فرهنگ”، “آموزش”، “خلق”، “امپریالیسم”، “رادیکال”، “کار” و غیره را توضیح می دهد. برای هر واژه از ریشه لغوی آن (etymology) شروع می کند و به تاریخ کاربرد واژه و درک های تئوریک و کاربرد عملی آنها می پردازد. در این کتاب ما هم چند واژه انتخاب کردیم. اساس انتخاب یکی حضور متخصصان بود که حاضر شدند چالش و مسئولیت بزرگ توضیح و تحلیل واژه مورد نظرشان را قبول کنند و دوم ضروری بودن واژه ها برای بازسازی و سنتز نوینی از مارکسیسم و فمینیسم.

چالش اصلی در این بود که هر نویسنده می بایست توضیح تئوریک هر واژه را از دیدگاه های فمینیستی مطرح می کرد و توضیح نوینی از آن ارائه می داد. این واژه ها عبارتند از: دمکراسی، سرمایه مالی، ایدئولوژی، امپریالیسم و انباشت اولیه، اینترسکشنالتی (تئوری میان برشی) و نیروی کار، ملت و ناسیونالیسم، پاتریارکی و پاتریارکی ها، تولید و تولید نسل، انقلاب، تئوری دیدگاه (Standpoint Theory). بخش پایانی کتاب فصل مهمی است به نام “جنسیت بعد از طبقه” که نقد تریسا ایبرت (Teresa Ebert) به تئوری های فمینیسم و پساگراست در مورد جدا کردن و نادیده گرفتن تحلیل طبقاتی از روابط جنسیتی.

نویسندگان عمدتاً از متد دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی استفاده می کنند تا به نقد دانش مارکسیسم فمینیسم بپردازند. کتاب دو بخش اصلی دارد: بخش اول شامل سه فصل است که نکات اصلی تئوریک و تاریخی دانش فمینیستی و مارکسیستی را در مورد طبقه، پاتریارکی، جنسیت، نژاد، سرمایه داری، نئولیبرالیسم و امپریالیسم مطرح می کند. دو فصل “روابط جنسیتی” و “مارکس در فمینیسم” را فریگا هاگ (Frigga Haug) یکی از باسابقه ترین و سرشناس ترین مارکسیست ـ فمینیست های آلمانی نوشته است و فصل بسیار مهم “از مارکس بسازیم: تعمقی بر نژاد، جنسیت و طبقه” که رابطه ی طبقه، نژاد و مارکسیسم را نقد و توضیح می دهد، جامعه شناس مارکسیست و فمینیست مهم کانادایی هیمانی بنرجی (Himani Bannerji) نوشته است.

مقدمه ی این کتاب بر اساس تجربه خودم از اوج و افول انقلاب مهم ۱۳۵۷ ایران و بر پایه سال ها درگیری در جنبش چپ و زنان در خارج و داخل ایران نوشته شده است. این مقدمه تحلیلی تئوریک و تاریخی از مفاهیمی مانند ذهن خیزی (Subjectivity) و عامل (Agency) می دهد و بخش مهمی از این فصل به نقد درک غالب از مارکسیسم و فمینیسم می پردازد؛ این که فمینیست ها سعی می کنند تحلیل طبقاتی از روابط جنسیتی ارائه دهند و در بحث تئوری ارزش مارکس نقش زنان را در تولید و بازتولید نیروی کار و تولید ارزش اضافه مطرح می کند، و این که مارکسیست ها هم سعی در ادغام تحلیل های روابط جنسیتی بر نظریات مارکسیسم دارند. بحث من این است که این دو برخورد مکانیستی است. ما امروز توان تئوریک پیاده کردن یک پروژه رهایی بخش را داریم که هم بتواند زنان را رها کند و با رهایی زنان بشریت را هم از روابط استثمارگرانه و استعمار گرانه سرمایه داری نجات دهد.

این کتاب بحث های مهمی در بازبینی روابط بین مارکسیسم و فمینیسم راه انداخته است. در مارس ۲۰۱۵ کتاب در کنفرانس بین المللی “توانایی نقد: خط سیرهای مارکسیسم ـ فمینیسم”۳ در انستیتو روزا لوکزامبورگ در برلین رونمایی شد و با استقبال زیادی روبرو شد. این کنفرانس آغازگر بحث های نوینی هم در مورد مارکسیسم و هم فمینیسم شده است و دومین نشست این گردهمایی بین المللی در وین در اکتبر ۲۰۱۶ خواهد بود. در سپتامبر ۲۰۱۶ هم در چین کنفرانسی حول این کتاب سازمان دهی شده است.

از پروژه های هنر زندان

از پروژه های هنر زندان

می شود بحث تان را کمی خرد کنید و با ذکر جزئیات بیشتری ادامه دهید؟ زیر ضرب بردن امپریالیسم جهانی برای چپ ها در اولویت است، با توجه به شکل گیری اسلام سیاسی در دنیا که اتفاقا نگاه و کارکردشان هم امپریالیستی ست، چپ در کجای این موازنه قرار می گیرد؟

ـ بگذارید چند مثال از بحث های نوینی که در این کتاب مطرح شده است بیاورم که مستقیماً به سئوال شما هم می پردازد: یکی مفهوم پاتریارکی است. درک مارکسیست فمینیستی، پاتریارکی را بخشی از ساختار قدرت در جامعه سرمایه داری می بیند که در عین حالی که در مواردی به ظاهر در تضاد با حرکت و منطق سرمایه داری قرار می گیرد، در مواردی هم سرمایه داری به تولید و بازتولید روابط سرمایه داری ـ مردسالارانه می پردازد. مثال روشن از در هم تنیدگی این دو قدرت اجتماعی گسترش خشونت علیه زنان و تجاوز جنسی، آنهم به حد مرگ، در اماکن عمومی مثلاً در هند یا افغانستان است و یا آزار جنسی و خشونت جنسی در آغاز سال نو به زنان در آلمان توسط عده ای از مهاجران مرد، و یا گسترش تجاوز به زنان در دوران تظاهرات میدان تحریر در مصر و یا حتی در زندگی روزمره اکثر زنان در دنیا که هر روز انواع آزارهای جنسی را در محیط دانشگاه، محل کار، خیابان، ایستگاه های پلیس، زندان و خانه تجربه می کنند، اما از طرف دیگر، سرمایه داری روزانه میلیون ها زن را به عرصه کار دستمزدی می کشاند. در ایران خواست زنان برای حق طلاق، حضانت، وراثت، سفر، انتخاب رشته دانشگاهی، انتخاب پوشش و مبارزه علیه حجاب اجباری را هم باید در چهارچوب این تئوری در نظر گرفت به این معنی که محدودیت های اجتماعی، سرکوب های جنسیتی، قوانین زن ستیز اسلامی را نمی توان جدا از رابطه ی سرمایه داری با مرد سالاری اسلامی شده توضیح داد.

مفهوم مهم دیگر در این کتاب انقلاب است. همان طور که می دانید فمینیسم بیش از دو قرن است که سعی در تغییر و تعدیل روابط نابرابر جنسی و ایجاد نظامی بر اساس عدالت جنسی داشته است. امروز زنان در اکثر کشورها، بویژه در غرب، در عرصه ی قانون دست آوردهای مهمی داشته اند و جنبش زنان هنوز برای کسب حقوق بیشتر تلاش می کند، اما این دست آوردهای مهم محدودیت های بسیاری دارد چون هنوز در چهارچوب روابط سرمایه داری عمل می کند. فمینیسم لیبرالی که نظریه پرداز مهم این رفرم های قانونی است تئوری و عمل خود را به شکل های مختلفی فرموله و پیاده کرده است. به عنوان مثال، به دنبال گسترش جنگ های امپریالیستی، از جمله حمله نظامی آمریکا به افغانستان و اشغال عراق، لیبرال فمینیست های غرب در قالب “فمینیسم ـ امپریالیستی” به یکی از موتلفه های سیاست خارجی دولت آمریکا تبدیل شدند. این فمینیسم نظام سرمایه داری و بازار سرمایه داری را موتور دمکراسی و برابری و رفاه به حساب می آورد. “بازسازی” جوامع جنگ زده و ویران شده را سازمان های غیر دولتی (NGO) با دیدگاه های فمینیستی به عهده گرفته اند که هدفشان تشویق زنان به تسلیم شدن به روابط جنسیتی و طبقاتی در درون ساختارهای مذهبی، مردسالارانه و امپریالیستی است.

در فصل انقلاب، مریم جزایری فعال جنبش کمونیستی و زنان، تفکر فمینیست هایی مانند ماریا مایز (Maria Mies) و سیلویا فدریچی (Sylvia Federici) که خود را انقلابی و مارکسیست می دانند به چالش می کشد و با تاکید بر نقد صحیح آنها از درک های اکونومیستی و پراگماتیستی مارکسیست ها از ستم بر زن به محدودیت تئوری “اجتماعات مشترک” (The Commons) آنها به عنوان گرایشی رفرم گرا برای رسیدن به کمونیسم می پردازد و می پرسد چه چیزی باعث شده که تئوری صحیح این فمینیست ها به بیراهه برود و گره تئوریک در تحلیل شان در کجاست؟

جزایری پاسخ این سئوال را در دو نکته ی تئوریک می بیند: یکی کمبود جمع بندی مارکسیستی از دست آوردهای دو انقلاب شکست خورده سوسیالیستی شوروی و چین و دوم اتکا فمینیست های رادیکال امروز به تفکرات غیرمارکسیستی برای درک از امپریالیسم مثل تئوری های هارت (Hardt) و نگری (Negri)۴ که به جای مفهوم “امپریالیسم” از “امپایر” (Empire) یعنی “امپراطوری” استفاده می کنند و ادعا می کنند که تغییراتی که در نظام سرمایه داری صورت گرفته است، از جمله جهانی شدن آن و تفوق “کار غیرمادی” بر “کار مادی” (که توسط کامپیوتر و اینترنت میسر شده) باعث می شود که شیوه ی تولید سرمایه داری عوض شده و جامعه به طور خودبه خودی و بدون انقلاب به سوی کمونیسم برود.

جزایری این ادعا را به نقد کشیده است و می نویسد که این فمینیست های سوسیالیست می خواهند در چهارچوب نظم جهانی امروز که مبتنی بر مالکیت خصوصی است اجتماعات اشتراکی (The commons) درست کنند و به کمونیسم برسند، اما چنین چیزی میسر نیست چون مالکیت خصوصی سرمایه داری همراه با دولت سرمایه داری به وجود می آید و بدون سرنگونی قدرت دولتی از طریق انقلاب امکان نفی آن وجود ندارد.

در یک جامعه دمکرات، نقش شما به عنوان یک روشنفکر و کوشنده چپ چیست و کدام یک در روند مبارزه برای شما در اولویت قرار می گیرد: مبارزه با نژادپرستی، یا مبارزه با فرهنگ خشونت علیه زنان که بخصوص ما مهاجران با رنگ و لعاب مذهبی، سنتی با آن آشنا و آغشته ایم؟

ـ باز هم با مثالی از مقاله هیمانی بنرجی به سئوال شما جواب می دهم. او در رابطه نژاد و نژادپرستی با طبقه، سرمایه داری و رابطه ی آنها با پاتریارکی به نقد “تئوری میان برشی” می پردازد و معتقد است که خلاف این تئوری ساختارهای اجتماعی مانند مردسالاری، نژاد و جنسیت در واقعیت زندگی روزمره زنان منفصل از یکدیگر و فرا از طبقه و روابط سرمایه داری حرکت نمی کنند و تولید و بازتولید نمی شوند.

“تئوری میان برشی” اول ساختارهای درهم تنیده طبقه، نژاد و جنسیت را از هم جدا می بیند و بعد سعی می کند آنها را به هم ربط دهد. این اشتباه اول نظریه ی “میان برشی” است و اشتباه دومش در این است که روابط مادی و تاریخی این ساختارها را، مثلاً نژادپرستی و پاتریارکی، نهایتاً از طبقه و روابط سرمایه داری جدا می کند و از نظر عملی همیشه زنان را در موقعیت دوگانه و یا چندگانه ای قرار می دهد که باید بین نژادپرستی و خشونت علیه زنان و یا طبقه و جنسیت یکی را انتخاب کنند. و امکان یک پروژه رهائی بخش با همبستگی گسترده تر بین زنان و سایر اقشار جامعه را نفی می کند. جنبش های زنان بر اساس مذهب (فمینیسم اسلامی)، نژاد (زنان سیاه)، جنسیت (LGBTQ)، ملیت و قومیت (زنان بومی و یا زنان کرد) و غیره شکل می گیرد که در آنها وظیفه ی پیوند و همبستگی بین المللی زنان علیه سرمایه داری ـ مردسالارانه ـ نژادپرست ـ مذهب زده کمرنگ می شود.

در مقاله اخیری که با نام “دولت و رشته مطالعات زنان: اسلامی ـ بومی سازی فمینیسم ستیزی”۵ نوشته اید به نقد “بومی گرایی” پرداخته اید. آیا بومی گرایی را سد و مانعی در راه احقاق حقوق زنان می دانید؟

ـ در این مقاله من به تحلیل و توضیح تأسیس رشته مطالعات زنان در دانشگاه های ایران پرداخته ام. مثل سایر کشورها، تأسیس رشته مطالعات زنان در ایران فقط یک تحول آموزشی نبوده است، بلکه مبارزه ای سیاسی است بر سر روابط جنسیت بین زنان و دولتی که نظام مردسالارانه ـ مذهبی در درون آن منسجم و سازمان داده شده است. در این مقاله به این نتیجه می رسم که دولت اسلامی دو سیاست در “بومی سازی” فمینیسم پیش گرفته است. یکی در رویکرد “بیرونی” یعنی حضور در عرصه های بین المللی است که تبلیغ “فمینیسم اسلامی” به معنی فمینیسمی برخاسته از قوانین و اصول مذهبی را می کند. این تفکر به تقویت آن گونه روابط جنسیتی می پردازد که زنان را وادار به تسلیم و کنش در مورد جایگاه “مادری” در فرهنگ مردسالارانه ـ اسلامی می کند. این تفکر به معنی خانه نشین کردن زنان و یا راندن آنها از عرصه عمومی نیست و اتفاقاً بر عکس حضور زنان برای پیش بردن و مشروع کردن این سیاست در تمام عرصه های آموزشی، حرفه ای، هنری، اقتصادی و سیاسی ضروری است.

رویکرد دوم، رویکردی “درونی” یعنی رو به زنان و فمینیست های مملکت دارد. در این رویکرد مفهوم “بومی سازی” و “فمینیسم اسلامی” به “بومی سازی فمینیسم ستیزی” تبدیل می شود. این یک پروژه سازمان داده شده و گسترده ای است که دستگاه عریض و طویل انتشاراتی و ایدئولوژیک دولتی به آن خدمت می کند. علاوه بر انتشارات سازمان هایی مانند “دفتر مطالعات و تحقیقات زنان” و یا “معاونت پژوهشی نهاد رهبری در دانشگاه ها” تلاش وسیعی برای ترجمه ی منابع ضد فمینیستی بنیادگرایان مسیحی و بیشتر آمریکایی شده است. نمونه این کتاب ها در این مقاله آمده است. بنابراین در پاسخ به سئوال شما “بومی گرایی” اسلامی را مسلماً سدی در راه احقاق حقوق زنان می دانم. “بومی سازی” و یا “بومی گرایی” نه تنها نمی تواند به خواست های زنان برای رفع ستم، استثمار و خشونت پاسخی بدهد، بلکه خود وسیله ای دیگر برای سرکوب فرهنگی و ایدئولوژیک زنان می شود.

پروژه “جوانان یا جنگ و مهاجرت” در چه مرحله ای است؟

ـ این یک پروژه تحقیقی ۴ ساله است که بودجه آن از “شورای علوم اجتماعی و انسانی” (SSHRC) دولت کانادا می آید. تیمی حدود ده نفر روی زمینه های مختلف آن تحقیق می کنند که شامل: تحلیل و توضیح وضعیت کمپ های پناهندگان در عراق و ترکیه و بررسی دقیق سیاست های مهاجرتی و پناهنده پذیری دولت ترکیه می شود و به بررسی کامل سیاست های دولت کانادا و اونتاریو در مورد مهاجران و پناهندگان جوان از منطقه خاورمیانه می پردازد و خدمات اجتماعی و آموزشی دولت برای این گروه را به نقد می کشد، و حرکات جنبش های اجتماعی برای دفاع از حقوق مهاجران و پناهندگان را بررسی می کند.

از جنبه های مهم این پروژه استفاده از هنر است برای تولید آگاهی جدید از تجربه ی جوانان از این جابجایی و دست یابی به امکاناتی نوین برای تحصیل، یافتن کار و درگیر شدن فعالانه در زندگی اجتماعی، مدنی و سیاسی. امیدواریم که نتایج این تحقیق را علاوه بر کتاب و مقاله ی تئوریک به شکل برنامه ی رادیویی، رمان مصور، تئاتر و رقص هم ارائه دهیم.

و پروژه ی هنر مقاومت: زندانیان سیاسی در خاور میانه در چه مرحله ای ست؟ آیا به صورت کتاب منتشر خواهد شد؟

ـ من دو هدف اصلی را در این پروژه دنبال می کنم: یکی مقابله کردن با بازنویسی رسمی ـ دولتی تاریخ مبارزات و مقاومت زندانیان سیاسی. رژیم اسلامی در واقع هم تاریخ را “بازنویسی” می کند و هم آن را “بازسازی” می کند. مثلاً در چند سال دولت اقدامات منسجم و با برنامه ای برای نگارش و نمایش بازنویسی و بازسازی تاریخ جنگ ایران و عراق کرده است. زندان قصر را تبدیل به موزه کرده است، اما در تلاش ویران کردن زندان اوین و گورستان خاوران است. بنابراین در این پروژه سعی می کنم با استفاده از خاطرات مکتوب زندان، هنرهایی که بازگوی تجربه ی مقاومت، مبارزه و یا حتی شکست در زندان هستند، این تاریخ مبارزاتی زنده نگه داشته شود و فراموش نشود.

هدف دیگرم تئوریزه کردن دانشی است که عمدتاً توسط زندانیان سابق تولید شده است و من آنها را “دانش زندان”، “ادبیات زندان” و “خاطره” (Memoir) و یادمان گذاری (Memorialization) در مطالعات فمینیستی می دانم که در این پروژه سعی می کنیم از آنها استفاده کنیم. سمینارهای این پروژه و تهیه داستان های کوتاه زندان به شکل دیجیتال کماکان ادامه دارد.

در دو سال گذشته با دو همکار فلسطینی و ترک و به دنبال سفرهایی به ترکیه و فلسطین برای مصاحبه با زندانیان سیاسی زن و جمع آوری پوستر و نقاشی های زندان وب سایت این پروژه را غنی تر کرده ایم. می توانید این آثار هنری را در این آدرس ببینید (www.womenpoliticalprisoners.com)

در حال حاضر مشغول تهیه کتابی در مورد زندانیان سیاسی زن در ایران، ترکیه و فلسطین هستم. این کتاب حاصل همکاری ام با دو فمینیست فلسطینی و ترک هست. مصاحبه های خوبی با زندانیان سیاسی زن در فلسطین و ترکیه کرده ایم که در این کتاب می آید. این کتاب به دو بخش تقسیم شده. بخش اول تجربه ی زندان به شکل “تاریخ شفاهی” و یا “حکایت زندگی” از زبان زندانیان و یا در مورد تأثیر زندان بر سایر روابط اجتماعی و خانوادگی است. بخش دوم شامل فصل های تحلیلی و تئوریک از سه موضوع زندان و جنسیت، زندان و مادریت، و زندان و مقاومت است. امیدواریم این کتاب به انگلیسی تا یک سال دیگر آماده شود که بلافاصله به ترکی و عربی و فارسی ترجمه خواهد شد.

بی جهت نیست که می گویم زن خستگی ناپذیر، آیا باز هم کارهای دیگری هست؟

ـ کماکان کارهای زیادی در دست تألیف و نشر دارم. از جمله کتابی به نام “فمینیسم انقلابی: ایدئولوژی، آگاهی و پراکسیس”، یک کتاب و شماره مخصوص نشریه ی آموزشی مهمی در مورد “جوانان، مهاجرت و جنگ” و از همه برایم مهم تر شروع سلسله انتشاراتی است به نام “مارکسیسم و آموزش” به زبان فارسی، به امید گسترش این دانش در میان نسل جدید.

دکتر مجاب با سپاس از وقتی که برای ما گذاشتید و به امید موفقیت تان در تمام پروژه ها و برنامه های پیش رویتان.

 

 

 

 

 

۱- Shahrzad Mojab (2015) (ed.) Marxism and Feminism. London: Zed Book

۲- Raymond Williams (1976). Keyowrds: A Vocabulary of Culture and Society. Glasgow: Flamingo and Fontana Press.

۳-The Strength of Critique: Trajectories of Marxism-Feminism-Berlin, Rosa Luxemburg Institute.

۴-Michael Hardt and Antonio Negri (2000). Empire. Massachusetts, Harvard University Press.

Michael Hardt and Antonio Negri (2004). Multitude: War and Democracy in the Age of Empire. New York: The Penguin Press.

 

۵ـ شهرزاد مجاب (۲۰۱۵). دولت و رشته مطالعات زنان: اسلامی ـ بومی سازی فمینیسم ستیزی. ایران نامه. ۳۰ (۳):۱۲۴-۱۶۱.