خبرگزاری های داخلی اعلام کردند که مبارزه با بدحجابی در فرودگاه های کشور وارد فاز جدیدی شد و از این پس از ورود مستقبلین بد حجاب نیز به فرودگاه ها جلوگیری می شود. براساس آمار اعلام شده، طی ۸۲ روز اول سال جاری به ۸۷ هزارو۷۱۴ بدحجاب تذکر داده شده، از۳هزار و پانصد و شش بدحجاب تعهد اخذ شده و۳۳ هزار و بیست و نه نفر از بدپوششان نیز پس از تعویض لباس به سفر خود ادامه داده اند.

خبرنگار شهروند که برای تهیه گزارشی در اینمورد به تهران رفته بود،  از یکی از ماموران پرسید سرکار خسته نشدید از اینهمه تذکر دادن و بگیر و ببند؟

ایشان پاسخ دادند چرا والا. ولی چکارکنیم؟ حریف شان نمی شویم. وی سپس از خبرنگار شهروند پرسید: ببینم، در فرودگاه های خارج برای حمل! این اجناس لطیف چکار می کنند؟

خبرنگار ما با طعنه جواب داد تا آنجائی که من می دانم خارجی ها همه اجناس را بسته بندی و حمل می کنند.

مامور مربوطه با قیافه ای متفکر جواب داد: یعنی ممکنه؟ موقع بسته بندی جیغ وویغ نمی کنن و دست و پا نمی زنن؟!

خبرنگار شهروند که متوجه شد طرف توی چه فکری است، به شوخی  جواب داد شما که اینهمه موشک های عجیب و غریب اختراع کرده اید، اتاقکی درست  کنید که زن با پای خودش برود داخل آن، و از آنطرف در یک بسته بندی سیاه و تمیز به شکلی که فقط یک چشمش پیدا باشد و نتواند تکان بخورد و حرف بزند، بیرون بیاید.

مامور مورد بحث کمی فکرکرد وگفت نمی دانم چنین کاری امکان دارد یا نه و چنین وسائلی وجود دارد یا خیر؟

خبرنگار ما با پوزخند جواب داد اولا که توی ایران هرکاری امکان پذیره ثانیاً، وقتی خارجی ها درخت کاج ده متری را بسته بندی می کنند، شما زنان را که حداکثر یک متروهشتاد سانتیمتر قدشان است نمی توانید بسته بندی کنید؟!

مامور مربوطه حیرت زده گفت پسر فکرت عالیه! تازه می توانیم از خود خانمها هم نظرسنجی کنیم که پارچه سیاه را دوست دارند یا خاکستری را؟

خبرنگار ما ادامه داد حتی می توانید بپرسید پارچه ها را از چین وارد کنید یا روسیه که به نظر آنها احترام گذاشته باشید و به دنیا نیز ثابت کنید که اینجا خود خانم ها هستند که در مورد زندگی شان تصمیم می گیرند! مامور مربوطه با خوشحالی گفت نمی دانم چرا تا به حال به فکرمان نرسیده بود؟ اینجوری مسافر بیشتری را هم می شود حمل کرد. زنان را پس از بسته بندی در قسمت زنانه هواپیما کنار هم ردیف می کنیم و وقتی هواپیما نشست هرکدام را تحویل صاحبش! می دهیم، فقط باید توجه کنیم که ماموران بسته بندی و حمل و نقل از میان خواهران انتخاب شوند. وی در حالی که دوان دوان دور می شد گفت رفتم که این طرح را به رئیس جمهور پیشنهاد کنم و جایزه بگیرم!

عقده کاغذ پاره کم بینی…!

راستش آنقدر تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران تصویب شده که آدم مات می ماند این تحریم ها را چه جوری می خواهند اجرا کنند؟ ماجرا درست حالت آدم هائی را پیدا کرده است که به عروسی دختر پادشاه سوئد دعوت شده بودند.

مراسم را از تلویزیون تماشا کردید؟ غیر از هزار جور تشریفات و میلیاردها کرون خرج، دو هزار جور غذا برای این ۱۲۰۰ تا میهمان پخته بودند که اگر از هرکدام از این غذاها یک قاشق چایخوری امتحان کرده باشند، کارشان به بیمارستان و اتاق زایمان کشیده است!

تحریم های ایران هم حالت همان مقدار غذا را پیدا کرده است. آخر بابا تحریم هم یک حدی دارد، یک اندازه ای دارد، اینجوری که نمی شود.

علاوه بر همه تحریم های تصویب شده که خبرش را شنیده یا خوانده اید، خبرگزاری رویتر از قول ریچارد هالبروک نماینده ویژه کاخ سفید در مسائل افغانستان گزارش کرد که آمریکا مصمم به تحریم بخش انرژی ایران است و این تحریم حتی می تواند به شرکت های پاکستانی که در این بخش فعال هستند، آسیب برساند.

و سایر خبرگزاری ها نیز گزارش کرده اند که استرالیا، ژاپن و کره جنوبی هم به تحریم های مضاعف علیه جمهوری اسلامی پیوسته اند.

نه که آقای خامنه ای فرموه بودند امسال سال کار مضاعف و همت مضاعف است ، اینها خیال کرده اند تحریم ها را هم باید مضاعف کنند!

خدا را شکر ما رئیس جمهوری داریم که عقده کاغذ پاره کم بینی دارد و همه قطعنامه ها و مصوبه ها را به صورت کاغذ پاره می بیند وگرنه که بیچاره می شدیم.

ایشان حتی یک سال پیش دلار را نیز کاغذ پاره ای بی ارزش دانستند و گفتند پول نفت ما را به یورو بدهید که البته امسال به خاطر التماس هایی که اوباما کرد! قرار شد دوباره پول نفت را به دلار، یعنی همان کاغذ پاره بی ارزش بدهند. البته اگر خریداری پیدا شود.

کار تحریم ها به جائی رسیده است که حتی دو کشور قزاقستان و ترکمنستان، از انتقال نفت خود از مسیر ایران صرفنظر کرده اند.

بابا مسیر ایران که دیگر عیب و ایرادی ندارد؟ اگر این مسیر اشکالی داشت یا امن نبود که آمریکا یازده تا ناو هواپیمابر گرانقیمت و یک زیردریائی با ارزش اسرائیلی را به این مسیر نمی فرستاد، آنهم با اینهمه دزد دریائی؟!

الفرار!

کمیته حمایت از روزنامه نگاران در گزارشی اعلام کرد که طی یکسال گذشته حداقل ۲۹ گزارشگر، دبیر، عکاس و خبرنگار ایرانی مجبور به فرار از کشور شده اند.

درگزارش سالانه این کمیته که در نیویورک مستقر است آمده که این بالاترین آمار سالانه خبرنگاران تبعیدی یک کشور طی یک دهه گذشته است.

وقتی قلم دست دشمن باشد همین است دیگر! این ۲۹ نفرکه همه به یک کشور پناهنده نشده اند؟ بنابر این اگر مسئولان کمیته نمی دونم چی چی منظور سوئی نداشتند، می توانستند بنویسند جمهوری اسلامی به ۲۹ کشور جهان خبرنگار و عکاس صادرکرده است. نمی توانستند؟!

به خارجی جماعت اعتماد نکن

روزنامه جمهوری اسلامی از قول خبر آنلاین نوشته است یک پلیس آمریکائی به نام جن ویلسون که در ایالت جورجیای آمریکا زندگی می کند، پس از آنکه متوجه شد اتوموبیل شخصی اش را ندانسته در جای معلولین پارک کرده، خود را ۲۸۰ دلارجریمه کرد.

حاکمان کشورمان در بده بستان های اتمی و دو کیلو بده، یک کیلو پس بگیرهای اخیر، بارها گفته اند به خارجی ها نمی شود اعتماد کرد چون اگر پس فردا به وعده های خود عمل نکردند، ما چه خاکی به سرمان بریزیم؟ و چه درست هم می گویند. همین پلیس آمریکائی نمونه اش.

اینها رحم و انصاف و مروت که ندارند. کسی که به خودش رحم نمی کند می خواهید به من و شما رحم کند؟! پلیسی که خودش را جریمه می کند، می خواهید بنده را اگر بی توجه از چراغ قرمز رد شدم، جریمه نکند؟ این آدم آخر برج و شب و روز سرش می شود که بهش التماس کنی: سرکار اول صبحی پکرمان نکن یا سرکار آخر برجه، جان مادرت ننویس…؟

در معامله هم اصل قضیه چانه زدن است. چه معامله بر سر خرید یک گونی پیاز باشد، چه یک قطعه زمین ، و چه هزارکیلو اورانیوم.

وقتی طرف معامله اینقدر خشک و یکدنده و سختگیر باشد که به خودش رحم نکند و یک سر سوزن انعطاف نداشته باشد، چطور می توان با او به توافق رسید؟

مردم از چراغ قرمز رد می شوند و پس از قسم دادن مامور به جان زن و بچه اش و نشان دادن قبض برقی که پول نداشته اند پرداخت کنند، مامور را قانع می کنند که به جای جریمه عبور از چراغ قرمز، جریمه پارک ممنوع برایشان بنویسد که ارزانتر تمام شود. آنوقت با پلیسی که خودش را جریمه می کند می شود از این حرف ها زد؟

اصولا پلیس در خارج از ایران آن ابهتی را که باید داشته باشد ندارد و برعکس پلیس های خودمان که نامشان هم مشکل گشاست، خاصیتی ندارند.

آن جوک قدیمی که هیبت پلیس ایران را به تصویرمی کشد را که یادتان هست؟

“شخصی داشت امتحان رانندگی می داد. افسر پلیسی که کنار دستش نشسته بود و از او امتحان می گرفت، برای آنکه ببیند راننده به علائم رانندگی توجه می کند یا نه، وقتی اتوموبیل به یک خیابان باریک که تابلو ورود ممنوع داشت رسید، گفت برو توی همین خیابان.

راننده نیز بی توجه به تابلو وارد خیابان شد. افسر راهنمائی چپ چپ او را برانداز کرد و با عجله گفت نگه دار، نگه دار. و بعد عصبانی پرسید مرد حسابی مگر تابلوی ورود ممنوع را ندیدی؟

راننده، خونسرد شروع به خندیدن کرد و گفت غصه نخور جناب سروان. جنابعالی اینجا نشستی کی جرأت داره جریمه کنه؟!

 

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.