غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

در گوشه شمال‌غربی کهن دیار ایران و جایی که منطقه مرزی خوانده می‌شود، جایی که کشورهای ارمنستان و نخجوان و ترکیه با ایران مرز مشترک دارند، یکی از زیباترین چشم‌اندازهای آفرینش، چشم‌انتظار دیدار شماست. نگینی پیروزه‌ای رنگ در زیر خورشید درخشان که در دامن‌گاه آرارت سرسپید آرمیده تا با رطوبت بلورین خود زندگی بپراکند. خیز بلند امواج عطرآگین گیاهان گل‌افشان همگام با چهچه‌ ی سار و جنجال قناری‌ها و تاب نرم رقص ماهی در بلور آب و سرانجام دشت را با تکه نخی سیمین به ارس خروشان می‌دوزد. می‌توان گفت عصاره‌ی اعصار جوشنده در رگ، ریشه،گلبرگ وخاک روان است.

CheshmehSoraya006

ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس

بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس

از آنجایی که این چشمه در کنار راه باستانی پایتخت ایران به سرزمین‌های شمالی و شمال‌غربی قرار داشته، آنگاه این احتمال نیز وجود دارد که چشمه‌ای که خسرو شهریار توانای ایران برای نخستین بار شیرین شاهزاده والای ارمنستان را دید همین چشمه ثریا باشد.

سرایشگر بزرگ ایرانی و نگهبان نیرومند زبان فارسی، نظامی گنجوی در اثر ماندگار خود منظومه خسرو و شیرین چنین نقل می‌کند که شیرین در راه خود از ارمنستان به تیسفون در کنار چشمه‌ای زلال و نیلگون فرود آمده تا خود و اسب محبوبش شبدیز دمی بیارامند. آنگاه دلارام گل‌اندام برای زدودن خستگی و به عزم شستن، سر و تن خود را به آب گوارای چشمه می‌سپارد. همزمان خسرو پرویز شهریار توانای ایران که به عزم دیدار شیرین راهی ارمنستان بود از شگرد روزگار به آنجا می‌رسد. دیدن نخستین بار شیرین از سوی خسرو  یکی از زیباترین و دل‌انگیزترین نمادهای عاشقانه ادبیات فارسی و شاهکاری بی‌مانند است.

CheshmehSoraya002

قضا را اسب شان در راه شد سست

درآن منزل که آن مه موی می‌شست

غلامان را بفرمود ایستادن

ستوران را علوفه برنهادن

طوافی زد در آن فیروزه گلشن

میان گلشن آبی دید روشن

عروسی دید چون ماهی مهیا

که باشد جان آن مه بر ثریا

نه ماه آیینهٔ سیماب داده

چو ماه نخشب از سیماب زاده

درآب نیلگون چون گل نشسته

پرندی نیلگون تا ناف بسته

همه چشمه ز جسم آن گل اندام

گل بادام و درگل مغز بادام

ز هر سو شاخ گیسو شانه می‌کرد

بنفشه بر سر گل دانه می‌کرد

تنش چون کوه برفین تاب می‌داد

ز حسرت شاه را برفاب می‌داد

CheshmehSoraya007

گوش جان سپاریم به چشمه ثریا، سرفراز و زیباروی، چاوشی خوان لولی‌وش داستان عشقی پاک و دلکش که شیرینی آن تا پایان جهان ماندگار است. بیایید در زیر تف گرمای تابستان پاشنه‌ها را برکشیده و چشم و هوش را به میهمانی تماشا، در این اقلیم جان کشانیم، چرا که خنکای این چشمه،کالبد خاکی و مردار را برنا می‌سازد.

همه روی ایران چو دریا کنیم

ز خورشید تابان ثریا کنیم                 (فردوسی)