پرویز صیاد

برگزاری راه پیمائی و تظاهرات سوای آنکه جنایات مداوم رژیم جمهوری اسلامی را به مردم ممالک دیگر یادآور می شود، ضمناً خود هشداریست به آن حکومت که ما جنایاتش را فراموش نکرده ایم

به میدان که رسیدیم تعداد پرچم های کاشته و افراشته را از آدم های شرکت کننده در تظاهرات، بیشتر دیدیم. چمن مقابل ساختمان فدرال لس آنجلس که سال گذشته در چنین روزهائی  زیر موج جمعیت ناپدید شده بود در سالگرد جنبش سبز، سبز سبز بود. فکر کردم شاید ما دیر آمده ایم اما دوستی اشاره کرد “من از اول کار اینجا بودم، خبری نبود”و اضافه کرد: “تازه نسبت به تظاهرات هفته گذشته مردم این یکی را بیشتر به بازی گرفته اند.” قصدش را به خوبی در نیافتم، چرا می گوید به بازی؟ یعنی ما که آمده ایم به تظاهرات به بازی گرفته ایم کل ماجرا را یا آنها که نیامده اند؟ اگر چنین است که به حال هر دو گروه باید متأسف بود و بیش از اینها به حال آنها که در این بازی جان باخته اند، به زندان رفته اند، یا شکنجه و تحقیر شده اند. روز خوبی نبود به هر حال. شب که به خانه آمدم ته دل آرزو می کردم کاش هرچه هست، بازی نبوده باشد و از روز بعد شروع کردم به خبر گرفتن از جاهای دیگر. از تورنتو که بعد از لس آنجلس بزرگترین مرکز تجمع ایرانیان خارج کشور است بگیر تا نیویورک، آتلانتا، واشنگتن، ونکوور، لندن، پاریس، سیدنی، و جاهای دیگر ….. همه جا خبر نهائی این بود که خبری نبوده است. ما را چه می شود واقعاً؟ باید در خیابانهای تهران از کشته پشته بسازند تا قدم رنجه کنیم و به جمعی معترض در خیابانی بپیوندیم؟

عکس از تظاهرات اعتراض به حضور احمدی نژاد در سازمان ملل _ نیویورک

تا جائی که خود شاهد بودم شبکه فارسی زبان کانال یک در برگزاری تظاهرات یکشنبه سی ام خرداد سنگ تمام گذاشته بود و رسانه های فارسی زبان دیگر هم که معمولاً چوب لای چرخ هم می گذارند این بار کم و بیش در منفی بافی کوتاه آمدند یا حتی به خبررسانی کمک کردند. رسانه های غیر فارسی زبان محلی هم از مدتی پیش سالگرد سرکوب رهائی طلبان ایرانی را که درست یا غلط “جنبش سبز” نامیده شده است یادآور می شدند، حتی رسانه محافظه کاری مثل،  لس آنجلس تایمز ـ که زمانی روی دست”خاتمی چی”های دیگر بلند می شد ظرف یک هفته سه مقاله و مطلب در رابطه با تظاهرات سال گذشته و سرکوب جنبش سبز در ایران داشت. از جمله در مقاله ای با عنوان “ایران را به یاد بیاوریم” ـ پنجشنبه دهم جون ـ آقای”تیموتی گارتن” به نقل از”میلان کوندرا”متفکر و نویسنده چک، آورده بود که؛”مبارزه انسان با قدرت، بستگی دارد به مقاومت حافظه اش در برابر فراموشی”و بعد وظیفه خود و دیگران دانسته بود که:”باید همواره وقایعی را که سال گذشته در ایران رخ داده است به یاد داشته باشیم و بکوشیم تا ایرانی ها هم چنین کنند.”چیزی که اسباب حیرت من شد ـ این روزها من همه اش در حال حیرت کردنم! ـ این بود که یک غیر ایرانی وظیفه خود بداند که ما ایرانی ها را وا دارد مصائب خود را فراموش نکنیم! ما را بگو که تا کنون به  عکس این قضیه فکر می کردیم، معتقد بودیم این وظیفه ماست که خارجی جماعت را از مصائب خود آگاه کنیم و ازشان بخواهیم شرایط عصر حجری مردم ما را در چنگ و بال افراطیون مذهبی حاکم در ایران از یاد نبرند، ولی گویا اینها هم پی برده اند ما چقدر فراموشکاریم یا در خود را به فراموشی زدن به چه مرحله ای از استادی رسیده ایم؟

یادش بخیر، زمانی که نمایش “محاکمه سینما رکس”به صحنه آمد و اجرای آن هر تابستان در سالگرد فاجعه تکرار می شد، شعار ما در توجیه این تکرار آن بود که ـ”فراموش کردن یک فاجعه مقدمه ایست برای فاجعه  بعدی” اما در این فاصله خیلی چیزها میان ما خارج کشوری ها تغییر کرد یا جا به جا شد از جمله تئاترهای مسئول و افشاگر جایش را به دعواهای زن و شوهری و لودگی های سبک داد که توفیق تجاری و گه گاهی اینجور کارها هم از قضا خود دلیل دگرگونی در خلق و خو و رفتار دستجمعی ماست. می گویم رفتار، چون در گفتار ما پرو پیمانیم و معمولاً کم نمی آوریم. با آنکه همیشه خوانده ایم:”دو صد گفته چون نیم کردار نیست”همیشه در کردار لنگی داریم. شرکت در تظاهرات علیه بیدادگری یک حرکت کرداریست که به دنبال پنداری عدالت جویانه و حق طلبانه حاصل می آید.

در رابطه با سالگرد جنبش سبز هم کوتاهی بیشتر از اهل قدم بوده است تا اهل قلم. گویندگان و وبلاگ نویس های ایرانی در این رابطه به وظیفه خود در هر دو سوی مرز کم و بیش عمل کرده اند ولی مبادله درددل های ما به فارسی، خارجی جماعت را از مصائب مان آگاه نمی کند و در مناسبات دول خارجی با جمهوری اسلامی کوچکترین تاثیری نخواهد داشت.

تظاهرات و راه پیمائی ایرانی ها در خارج کشور هم شاید در این مناسبات اثری نگذارد ولی در آگاهی رسانی و تحریک وجدان عمومی جوامع میزبان بدون تأثیر نیست. تحریک وجدان عمومی دست کم از سهولت ساخت و پاخت و باج دهی آسان خارجی ها به حکومت ولایت فقیه خواهد کاست. حتی اگر اثرات “سیاسی”تظاهرات را نادیده بگیریم، منکر اثرات”اخلاقی”آن نمی توانیم باشیم. برگزاری راه پیمائی و تظاهرات سوای آنکه جنایات مداوم رژیم جمهوری اسلامی را به مردم ممالک دیگر یادآور می شود، ضمناً خود هشداریست به آن حکومت که ما جنایاتش را فراموش نکرده ایم.

فراموشی عارضه ایست که به گذشت زمان نیاز دارد، ولی از یاد بردن قتل فجیع ندا آقا سلطان و در خون غلتیده های دیگر در فاصله ای کمتر از یک سال به هیچوجه کافی نیست، مگر آنکه ما  در خود را به فراموشی زدن به مقام استادی رسیده و یا به عوارض جانبی دیگر دچار شده باشیم. شمائی از این عوارض جانبی را وبلاگ نویس دلسوخته ای از ایران به حافظه اینترنت سپرده است. در واقع حرفیست که از دل برمی آید، اما چون تیری بر دل می نشیند:

 “… با درود به همه ی هموطن های خارج نشین، به خصوص لس آنجلس نمی دونم از کجا شروع کنم، از کی بگم و روی صحبتم با کی باشه. خلاصه که خیلی دلم گرفته از این اوضاع، بیکاری، خفقان، دستگیری، شکنجه، تجاوز، و اعدام که شاید آغاز یک پایان خوش و یا پایان یک زندگی پر درد و بدبختی ست. اجازه می خوام از تمام عزیزانی که از طریق تلویزیون، رادیو، روزنامه، فیس بوک و یوتیوب ما را به مبارزه برای براندازی این رژیم آخوندی راهنمائی می فرمایند از جانب این حقیر تشکر کنم. همینطور که شاهد هستین ما به نصیحت های شما عزیزان گوش فرا می دهیم  و برای آزادی ایران عزیز از دادن جان هم دریغ نداریم. یک در خواست کوچک اگر ممکنه از شما عزیزان دارم و اونم این که شما عزیزان ایراندوست هم می تونین همین تظاهرات رو در اونجا داشته باشین و مقابل مراکز اسلامی و حامیان ولی فقیه یا هنرمندان خود فروش، دوستانی که هویتشان برای شما عزیزان مشخص شده است، لااقل افشاگری کنید. چون آنجور که من شنیده ام اونجا دموکراسی ست و کسی را برای افشاگری  دستگیر و شکنجه نمی کنن. اگر خدای نکرده اونجا هم برای شما عزیزان ممکنه دردسر ایجاد بشه و شما را دستگیر کنن و در سلول های تنگ و تاریک تجاوز کنن، اصلاً چنین اقدامی نفرمائید. ما اینقدر در اینجا کشته می دیم تا ایران را از چنگ این دژخیمان بدر آوریم و شما آسوده خاطر به ایران عزیز باز گردید.

به امید دیدار شما ایران دوستان وطن پرست در ایران آزاد. البته اگر ما زنده بودیم.”

 

 تیر ماه ۱۳۸۹ ـ در حاشیه

 

www.parvizsayyad.com/