جراید- مقام رهبری: برجام را نقض نخواهم کرد، زیرا وفای به عهد، دستور قرآنی است، اما اگر نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا برجام را پاره کنند، اینجانب برجام را آتش خواهم زد

 

منابع تا حدودی آگاه گزارش داده اند مقامات ارشد نظام زیر چنار پشت بیت رهبری مشغول رأی زنی بودند و داشتند رأی همدیگر را می زدند که صدای داد و فریاد از بیت برمی خیزد. مقامات به خیال این که مثل دفعه قبل که شکم محمدی گلپایگانی را سفره کرده بودند و رئیس دفتر آقا نیز مخ سردسته محافظان رهبر را سرویس کرده بود، و بین جناح های داخل بیت رهبری درگیری و تیراندازی رخ داده، بی خیالی طی کرده بودند.

اما گویا خود مقام شامخ ولایت عربده می کشیده ولم کنید، آتیش اش می زنم. و مقامات سراسیمه به داخل بیت می روند و هاشمی و لاریجانی به زور پیت نفتی را از مقام رهبری می گیرند و روحانی نیز با قسم و آیه کبریت را از دست آقا می قاپد و از منزل می پرسد: مگر شورای امنیت ملی بخشنامه صادر نکرده که نباید کبریت در دسترس آغا قرار بگیرد؟

طرح مانا نیستانی

طرح مانا نیستانی

منزل هم با ترس و لرز جواب داده: کجای کارید، خودش ده تا فندک داره.

و آقا با فریاد به روحانی می گوید: کجاست؟ برجام را چکارش کردی؟

روحانی برجام را به آغا نشان می دهد و می گوید: بیا این برجام.

رفسنجانی می گوید: آغاجان بزن زیرش و خیال همه را راحت کن.

آغا با ناراحتی جواب می دهد: اکبر خودت می دانی که مقام ولایت اگر قرآن مهر کند هرگز زیرش نخواهد زد، مگر شبی که امام راحل شد، من و تو قرآن مهر نکردیم؟

هاشمی هم جواب داده چرا.

رهبری دومرتبه  پرسیده: توی این ۲۷ ساله دیدی بزنم زیرش؟

رفسنجانی می گوید: من و خانواده ام را کلا آسفالت کردی ولی خداییش زیرش نزدی.

رهبر می گوید: همه اش تفصیر این درس خوانده های آمریکا و انگلیس است.

و خطاب به روحانی می گوید: از اول نباید به این درس خوانده ها اعتماد می کردم، مخصوصا به این جواد. گفتید بیا و با جان کری قرآن مهر کنید و به خوبی و خوشی صورت هم را ببوسید. گفتم باشه. گفتید پول ها پس خواهند داد گفتم قبول. یک قران پول که پس ندادند هیچی، هر روز هم برایمان طاقچه بالا می گذارند و با گوشه و کنایه اعصاب ما را خرد می کنند. یک روز ترامپ می گوید باهاش خودم را توی توالت تمیز می کنم. یک روز تد کروز تهدید می کند پاره اش می کنم.

روحانی می گوید: وقتی مجلسی که انگلیسی بلد نیست، ظرف بیست دقیقه تاییدش می کند و همه به برجامی که کلا معلوم نیست چیست دخیل بسته اند و بزن و بکوب راه انداخته اند و شاه و گدای مملکت امیدشان به همین چهارتا ورق کاغذ است، از این بهتر نمی شود.

همان منابع گزارش داده اند که روحانی بلافاصله بعد از گفتن این حرفها، ظریف را می فرستد سراغ کری  و آق جواد نیز دغدغه های مقام رهبری را با جان کری در میان می گذارد و کری نیز همان شب طی یک اطلاعیه رسمی اعلام می کند که برجام در یک گاو صندوق فوق سری در کاخ سفید نگهداری می شود و دست هیچ احدی به آن نمی رسد. و بدین گونه خیال آغا تا حدودی راحت شده و از خیر آتش زدن برجام می گذرد.

گاوهای سوئیسی و گاوهای ایرانی

می گویند وقتی خدا از کار جهان فارغ شد، به فرشته ها گفت اشرف مخلوقات را حاضر کنید. و خدا از انگلیسی ها پرسید چه دوست دارید؟ انگلیسی ها هم جواب دادند: مقداری دوز و کلک یا به قول آدم های کار بلد، سیاست.

خداوند تبارک و تعالی  هم یک مشت سیاست ریخت توی کلاه انگلیسی ها.

HolyCow

از ژاپنی ها پرسید: شما چه می خواهید؟ ژاپنی ها پاسخ دادند یک جو عقل و هوش. باریتعالی هم به اندازه یک جو هوش و درایت گذاشت کف دست ژاپنی ها.

از آمریکایی ها پرسید شما چی دوست دارید؟ گفتند چیزی نمی خواهیم، فقط آدرس ای میل نخبه های جهان را به ما بدهید راضی هستیم. خدا هم آدرس ای میل هر چه نخبه توی منظومه شمسی بود در اختیار آمریکایی ها گذاشت.

از عرب ها پرسید: شما چه چیزی دوست دارید؟ گفتند والله ما خودمانیم و بیابان های لم یزرع و جو و سیاست به دردمان نمی خورد به ما نفت بده تا آخر عمر دعاگوت باشیم. خدا هم دستور داد چند صد حلقه چاه نفت در اختیارشان قرار دادند.

از سوئیسی ها پرسید: شما چه می خواهید؟ گفتند چند تا گاو و یک مقداری کاکائو. و خداوند به فرشته ها دستور داد خواسته سوئیسی ها را برآورده کنند. و می خواستند در قصر را ببندند که مشاهده کردند چند میلیون نفر ایرانی با داد و بیداد مانع بستن درهای کاخ خدا می شوند و در حالی که قابلمه هایشان را بهم می کوبیدند مرتب فریاد می زدند: پس ما بوقیم؟

خدا از فرشته ها پرسید اینها چرا با قابلمه آمده اند؟ فرشته ها جواب دادند: اینها عادت به خوردن نذری دارند، تلویزیون هم که می خواهند بخرند قابلمه هایشان را همراه خودشان می برند می گویند شاید توی مسیر نذری بدهند. خدا از ایرانی ها پرسید: تا حالا کجا بودید؟ گفتند: خداییش توی ترافیک گیر کرده بودیم. خدا دو مرتبه پرسید چه می خواهید؟ یکی گفت نفت یکی گفت گاو، یکی داد زد عقل و هوش. یکی فریاد زد سیاست و خلاصه بلبشویی راه افتاد آن سرش ناپیدا. خدا گفت: اینطوری نمی شود چند نماینده انتخاب کنید و بفرستید پیش ما.

ایرانی ها بلافاصله دست به کار می شوند و پس از کلی زد و خورد و بکش بکش چند تا نماینده انتخاب می کنند. نماینده ها هم رک و پوست کنده می گویند هرچی به دیگران داده اید همه اش را یک جا می خواهیم. خدا هم همه را می گذارد کف دست نماینده ها و نماینده ها هم می زنند به چاک.

چند روز بعد ایرانی ها دو مرتبه دمِ در قصر خدا جمع می شوند. خدا باز می پرسد باز هم که اینجایید؟ ایرانی ها می نالند که نماینده ها سرمان کلاه گذاشتند. خداوند رحمان می فرماید: مانعی ندارد باز هم نماینده انتخاب کنید، اما نماینده ای انتخاب کنید که از صمیم قلب خدا را دوست داشته باشد. چون نماینده ی خداجو محال است دزدی کند.

ایرانی ها این بار گشتند و گشتند و بعد از کلی هیاهو و شور حسینی کسانی را انتخاب کردند که نظرشان به نظر خدا نزدیک تر بود. نماینده ها باز هم همان خواسته های نمایندگان قبلی را تکرار می کنند، اما بعد از مدتی گزارش می دهند که ایرانی ها برای بار سوم جلو بارگاه باریتعالی اجتماع مسالمت آمیز برگزار کرده اند. خدا با تعجب سئوال می کند: شماها که هنوز کارتان راه نیفتاده؟

ایرانی ها جواب می دهند: نماینده هایی که نظرشان به نظر شما نزدیک تر بود و مدعی بودند شما را از صمیم قلب دوست دارند،  نفت را با دکل اش فروختند. می گویند خدا می زند به پیشانی اش و می گوید، آبروی ما را هم بردند. و می پرسد: به ژاپنی ها یک جو عقل و هوش دادیم دنیا را توی مشت شان گرفته اند، شما با یک ده چرخ عقل و هوش چکار کردید؟ جواب دادند نخبه هایمان برداشتند رفتند آمریکا. خدا با ناراحتی می پرسد: گاوها چی شدند؟ ایرانی ها جواب می دهند: گاوها حاضر به تولید شیر نیستند. خدا با استیصال می گوید: چهارتا گاو دادیم به سوئیسی ها، الان به منظومه شمسی لبنیات می فروشند و با تعجب سئوال می کند: پس گاوهایتان چه می کنند؟ ایرانی ها پاسخ می دهند: گاوهایمان می گویند ما به خدا ایمان داریم و گاوی که به خدا ایمان دارد مقدس است و خوبیت ندارد شیر تولید کند و فقط باید عبادت کند، و نفری یک تسبیح گرفته اند دستشان و ذکر خیر شما را می کنند. البته ما به همین راضی بودیم اما ما را وادار می کنند از صبح تا شب کار کنیم و وسایل راحتی و آسایش آنها را فراهم کنیم. هرگاوی هم که می میرد برایش بقعه و بارگاه درست می کنند و می گویند اگر می خواهید مریض نشوید و عاقبت بخیر شوید بهتر است به این بقعه و بارگاهها دخیل ببندید. می گویند پس از شنیدن این حرفها، خداوند تبارک و تعالی پشیمان از خلق جهان؛ استعفایش را نوشت و از صفحه روزگار محو شد و تا امروز هم هرچه مردم فلک زده جهان خدا خدا می کنند، توفیری نمی کند؛ چون خدایی نیست که به داد کسی برسد.

علت خشک شدن زاینده رود

طرح مانا نیستانی

طرح مانا نیستانی

یک روز مقنی زبردست روستای ظفرقند اردستان دست پسرش را گرفت و وی را به قبرکن روستا سپرد و گفت: دست بوس شماست.

قبرکن گفت: میرزا چرا چاه کنی یادش نمیدی؟

میرزا گفت: ایشان متخصص خشک شدن قنات ها و رودخانه ها و سفره های آب زیر زمینی است، اما شغل ما آینده ندارد.

به این ترتیب فرزند بزرگ میرزا آقاعلی معروف به سید یوسف شد قبرکن روستا. بعدها که با مدارج عالی از حوزه نجف آباد فارغ التحصیل شد، شغل قبرکنی را رها کرد و به امورات داخلی قبر مثل خواندن تلقین و کارهای فنی مانند تنظیم اهرم های هیدرولیکی فشارقبر  رو آورد. کار به جایی رسید که نکیر و منکر به بالا گزارش دادند که خدابیامرز پاسکال خودش کاشف فرمول فشار و هیدرولیک و استاتیک بود، اما همیشه از فشار قبر در عذاب بود، اما الان مرده ها هیچ فشاری احساس نمی کنند. و  این گونه بود که سیدیوسف پله های ترقی را ده تا ده تا طی کرد و شد امام جمعه اصفهان.

هفته گذشته سید یوسف طباطبایی امام جمعه اصفهان با دانشی که از آب های زیر زمینی دارد، در نماز دشمن شکن این شهر گفت: اخیرا بنده کشف کرده ام که بی حجابی عامل خشک شدن سفره های آب  زیر زمینی است و زاینده رود نیز به همین دلیل خشک شده.

در همین حال سردسته تمساح های رودخانه آمازون با خنده جواب داد: اخوی خالی شدن سفره های رو زمینی هم در خشک شدن سفره های زیرزمینی بی تاثیر نیست. یکی دیگر از تمساح ها هم گفته شما خودت نمره بیستی، اینها فقط منباب یادآوری عرض شد. جناب امام جمعه چندی قبل نیز گفته بود: اختلاط دختر و پسر در دانشگاه اشتباه است.  دانشگاه‌ها را سه روز زنانه و سه روز مردانه بکنید، تازه می توانیم ژتون هم بفروشیم و پولی وارد خزانه دولت بکنیم. ضمنا جمعه ها هم مجانی باشد تا نماز جمعه ای ها نیز بتوانند روزهای جمعه به دانشگاه بروند و صاحب تحصیلات عالیه شوند.

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com