kiarostami

سلام ای “مسافر ” حواست کجاست؟

حواست هنوزم میان ده و کوچه هاست؟

تو “با باد رفتی” و باز برده ای دفترم

همان دفتر کاهی زردِ “مشق شب” ام

تو دادی “گزارش” “لباس عروسی” کمی لک شده

همه “طعم گیلاس” ها گس شده

به زیر “درختان زیتون” ببین

که “شیرین” ما “مثل عاشق” شده

“کلاس اولی” زنگ تفریح خورد

کنون نوبت “هم سرایی” شده

ببین “کوچه” از بوی نان پر شده

ولی “خانه ی دوست” باز گم شده