از خوانندگان ـ آزاده

آقای آرش عزیزی عزیز!

در گزارش نشریه شهروند شماره ۱۲۸۸ به تاریخ ۳۰ جون ۲۰۱۰ تحت عنوان “صدای بلند معترضان…” اشاره کرده اید:”… بارش باران باعث شد برخی از معترضان برگردند و برای نمونه از حقیر نام برده اید. در این رابطه خاطرنشان می کنم که من در حالی که از تمام لباسهایم آب سرازیر بود و هرچه در کوئینزپارک به دنبال بارانی گشتم و نیافتم با پای پیاده و زیر همان باران دربه در به دنبال مغازه ای که بارانی داشته باشد رفتم که در آن حوالی همه مغازه ها بسته بودند و بالاخره پس از طی مسافت نسبتاً طولانی موفق به خرید بارانی شدم. بعد پرسان پرسان از مردم و پلیس از محل راهپیمایان مطلع شدم و بالاخره در خیابان یونیورسیتی به جماعت ملحق شدم و تا ساعت حدود ۵ همراه آنها در خیابان های یونیورسیتی و اسپاداینا بودم. بعد هم به دلیل بسته بودن ساب وی و نبودن اتوبوس لنگ لنگان خود را به ساب وی بلور رساندم و خرابی های خیابان یانگ را هم مشاهده کردم و حدود ساعت ۷ بود که به خانه رسیدم.

این را عرض کردم که من آن بید نبودم که از باد بلرزم. عزمم جزم بود که فریاد اعتراضم را هرچند خفه و شکسته در گلو، علیه جهانخواران و ظالمان دنیا سر دهم. جهانخوارانی که تمام دنیا را قبضه کرده اند و چون زالو در حال مکیدن خون کشورهای از رمق افتاده هستند.

به افغانستان به بهانه ی بن لادن و به عراق به بهانه ی صدام و سلاح های کشتار جمعی که هرگز پیدا نکردند، حمله می کنند. با ایران به بهانه ی سلاح اتمی که تاکنون چنین چیزی نیافته اند، همین معامله را می کنند، در حالی که خودشان بن لادن و طالبان و صدام و خمینی را بر ما مردم این کشورها تحمیل کرده اند و حالا هم به روش خودشان درصدد پاره پاره کردن کشورمان هستند.

برخی روشنفکران ساده اندیش همه چیز را از چشم کور این حکومت می دانند، در حالی که اینها ابزاری هستند برای به مقصود رساندن جهانخواران. آب از سرچشمه گل آلود است. آنها برای صد سال آینده خود برنامه ریزی می کنند، رایزنی می کنند و با هم اجماع می کنند که چگونه دیگران را درمانده و محتاج کنند و سپس سرمایه هایشان را غارت کنند. نمونه ی بارز آن افغانستان. به دلیل ثروت سرشار نهفته در دل کوه های سربرافراشته ی آنجاست که یکی آنها را کمونیست می کند، یکی دیگر بن لادن و طالبان را به جانشان می اندازد. بیش از ۳۰ سال جنگ و خونریزی فقر و فاقه و عقب ماندگی نصیحتشان می کنند، اشک تمساح می ریزند، بعد می خواهند دمکراسی برایشان به ارمغان بیاورند. آنها خیلی پر اشتها هستند و تا کل منطقه ی خاورمیانه را یکجا و کامل نبلعند از پای نخواهند نشست.

به هر حال زخم و درد زیاد است و مجال سر باز کردن آنها در این جا نیست. فقط خواستم بگویم من در صحنه بودم. ما ایرانی هستیم و شعارمان: توپ، تانک، مسلسل/ دیگر اثر ندارد” و در آخر از اینکه نوشته بودی “خانم مسن ایرانی …” می گویم به مسجد، کلیسا، کنیسه و یا هر جایی که قبول داری برو  و توبه کن و با خودت عهد کن که پس از این هرگز و هیچگاه و به هیچ خانمی چنین جسارت و بی مهری روا نداری!

به امید پیروزی و بهروزی برای همه ی انسانها.