گزارش جشنواره موسیقی فولکلوریک (فورده ـ نروژ)

هنر و بویژه موسیقی، از نیروی فوق العاده ای برخوردار است. هنر به طور غیرقابل مقاومتی می تواند؛ زیبا، وسوسه انگیز و اغوا کننده باشد در حالی که هم زمان آتش به جان می زند. موسیقی چنان مؤثر است که جان و روح هر شنونده ای را در بر می گیرد و خط و خشی بر آن می زند. با این همه، هنر می تواند چالش برانگیز باشد و گاه خطرناک.

با انتخاب عنوان “آزادی و ستم” برای بیست و یکمین جشنواره ی موسیقی، مسئولان شهر “فورده” در نروژ، حقوق هنرمندان در مبارزه برای آزادی بیان و حق فرهنگ در بیان و گسترش فعالیت های فرهنگی در سرزمین هایی که این حقوق را به رسمیت نمی شناسند، به چالش کشیدند و این چالش زمانی عمیق تر شد که از گروه های موسیقی محلی دعوت کردند تا ضمن اجرای موسیقی خود، موارد پنهان و آشکار ستم قومی یا هنری را چه در فرم آوا و چه در گفتگو با رسانه ها برملا سازند.

بیشمار موسیقی دانان و حتی خود موسیقی طی سالیان متمادی جور و ستم از طریق سانسور، پیگرد و تبعیض از سوی نیروهای سیاسی، اجتماعی یا دینی را تجربه کرده اند. فرهنگ اقلیت های قومی، مذهبی، بومیان سرزمین های گوناگون و موسیقی دانان برای بیان هنر خود، دوشادوش یکدیگر در برابر زورگویی های قدرت مداران ایستادگی کرده اند. این مقاومت بی تردید همراه بوده است با همیاری و همدلی کسانی دیگر که برای اجرای موازین حقوق بشر در کارزار حق علیه باطل روزگار می گذرانند. ستم بر موسیقی و بی مهری تمامیت خواهان در گوشه گوشه ی دنیا هماره وجود داشته و امروز هم نیز استثنا نیست.

آن گونه که در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر آمده است، اجرای موسیقی به طور آزادانه بخشی از آزادی بیان است. به همین دلیل هم جشنواره ی امسال شهر “فورده” به قول مدیر اجرایی آن «با تمرکز بر “آزادی و ستم”، از طریق اجرای کنسرت، نمایشگاه عکس و سمینار، همه ی ضد آزادی خواهان را به پیکاری آشکار طلبیده است. بنابراین علیرغم همه ی فشارها و ستم ها و پاک سازی های قومی ما با حضور موسیقی دانان معترض نه تنها ایستادگی و مبارزه ی آنها را جشن می گیریم که همدردی و همراهی خود را  در مبارزه ی پیش رو اعلام می کنیم».

برای دست یابی به این هدف، بیش از صد هنرمند موسیقی فولکلوریک از بیست و پنج کشور و از جمله ایران، گرد هم آمده بودند تا بیست و پنجمین جشنواره ی موسیقی فولکلوریک “فورده” در نروژ، که عنوان “آزادی و ستم” بر پیشانی داشت را رقم بزنند. برای پوشش خبری این جشنواره هم روزنامه نگارانی از سراسر جهان، از جمله برزیل، فرانسه، آمریکا، ایتالیا، مغولستان، و … فراخوانده شده بودند تا چهار روز موسیقی، سخنرانی، کنفرانس و نمایشگاه عکس را با گزارش های خود به آگاهی جهانیان برسانند. موسیقی، یکی از ابزاری است که به زبان نیاز ندارد و اگر کسی اهل اش باشد، ارتباط با آن دشوار نیست. موسیقی دان ها با نواها و آواها، دردها و آلام ملی و قومی را چنان مطرح می کنند که ضمن شادی، هم زمان اشک غم بر چهره می نشیند و قصه ی غصه هاشان زخمی عمیق بر دل می نشاند. با آواز و سرود و موسیقی نبود آزادی و ظلمی که بر آنها می رود را منتقل می کنند تا جهانیان اگر از این همه ظلم و ستم و جور بی خبر می باشند، آگاه شوند. آگاه شوند که مردمان مظلومی هستند در جهان که باید پست ترین کارها را انجام دهند و در سرزمین هند که نوع دموکراسی اش گوش آسمان را هم کر کرده، سیستم کاست، طوری سازمان دهی شده که این مردمان را به قول ما ایرانی ها، “نجس ها” لقب شان داده اند. این ها کولی های هند اند که موسیقی شان حکایت ستمی است که بر آنها روا داشته می شود و وقتی که با موسیقی کولی های مجارستان مقایسه می شوند که تاریخ سرگشتگی شان از هزار سال هم می گذرد، به مخرج مشترک های زیادی می شود دست یافت. زبان برای ارتباط و گفتگو با کولی های مجاری، زبان ایما و اشاره است. اما با اجرای موسیقی و غم هزار ساله ای که بر چهره دارند، ستمی را شرح می دهند که دل خراش است و جهان متمدن را به محاکمه می کشد؛ که آزادی یی که این همه فریادش می زند را در صندوق خانه ی کدام سرزمین مدفون کرده اند که این همه رنج نصیب کولی های دوره گرد دنیا می شود؟ کولی های هند و مجارستان آمده اند تا با اجرای موسیقی شاد، روایت ستم و جوری باشند که در گوشه گوشه ی جهان نصیب کولی ها می شود. در گفتگوی کوتاهی که با یکی از کولی های هندی داشتم، می گوید:

هرگاه مردم نام کولی را می شنوند، اول چیزی که به ذهن شان می رسد؛ دزدی، بی تربیتی، فحشا و بی حرمتی است که زندگی کولی را فراگرفته. آنها غافل اند که کولی اگر دزدی می کند، اگر بی تربیت است و بد دهن، ناشی از بی مهری هایی است که جامعه بر آنها روا داشته است. موسیقی ما در خیابان های هند حتی نمی تواند شکم گرسنه مان را سیر کند چه رسد که بخواهیم با آن نان آور خانواده باشیم. اما برای زنده نگاه داشتن فرهنگ کولی گرایی حاضریم که هر جای دنیا برویم و با آوا و شادی و رقص راوی ستم و پلشتی دولت ها و ملت ها علیه خود باشیم. کولی پیش از آن که کولی باشد، انسان است و حقوق او باید رعایت شود که در سرزمین هند این حقوق متأسفانه به طور رسمی نادیده انگاشته شده است. کولی های کشورهای اروپایی به نظرم از اقبال بهتری برخوردارند که در کنار مردمی زندگی می کنند که از نظر مالی با مشکلات کمتری روبرو می باشند و به همین دلیل هم دولت های این کشورها برای کولی ها حق و حقوقی قائل است که ما در هند حتی ذره ای از آنها را هم نداریم”.

می پرسم تفاوت کولی های کشورهای مختلف در چیست و آیا ارتباط فرهنگی هم بین کولی های سراسر جهان وجود دارد؟

کولی های سراسر دنیا هر سال در کشوری دور هم جمع می شوند و برای روابط و مناسبات درونی خود آئین نامه هایی را در همان جمع که می شود نام مجمع عمومی بر آن نهاد، تصویب می کنند. البته این آئین نامه ها در کشورهای مختلف قابل اجرا نیستند، اما در مواردی که در گوشه ای از دنیا اتفاقی روی دهد که به همه ی کولی ها ارتباط داشته باشد، لازم الاجرا نیز می باشند. نگاه کنید به نوع موسیقی که ما هندی ها اجرا می کنیم با نوع موسیقی که کولی های مجار اجرا می کنند، از نظر ملودی و زبان با هم کاملا متفاوت اند، اما از نظر محتوا اگر زبان هر دو کشور را بدانی، می بینی که تفاوت چندانی بین آنها نیست. حکایت درد است و غم نان.

قصه ی اندوه و ستمی که بر بخشی از مردم جهان روا داشته می شود، در دامن طبیعت فوق العاده زیبای شهر “فورده” واقع در غرب نروژ با زبان عکس و موسیقی و گاه سخنرانی حکایت می شود. حکایتی که پایان ندارد اما باید ظرف چهار روز بیان شوند و به همین خاطر هر روز شانزده ساعت برنامه، طرح ریزی شده تا بشود قطره ای از اقیانوس بی حقوقی و نبود آزادی را در جهان آزاد مطرح کرد.

جشنواره با حضور ملکه سونیا، همسر پادشاه نروژ و با اجرای موسیقی اقوامی که به نوعی با ظلم و ستم و بی حقوقی بیشتر درگیر می باشند، افتتاح شد و در همین برنامه، مجری به نقل از مَثَل های هندی گفت: یکی تعریف می کرد که در بیابانی سایه ای از دور دیدم که حیوان اش پنداشتم. وقتی بیشتر به سایه نزدیک شدم، فهمیدم که انسان است و زمانی که با آن روبرو شدم، برادرم را مشاهده کردم. این ضرب المثل هندی حکایت انسان امروز است و آواز دهل آزادی اش. خانم سونیا هم در سخن کوتاه خود گفت: آزادی و آزادی خواهی زمانی جایگه اصلی خود را به دست می آورد که فقط روی کاغذ نماند و دولت مردان کمر همت ببندند و آنچه روی کاغذ آمده را برای بهتر شدن زندگی و حیات انسانی اجرا کنند. هم او در پایان برنامه ی افتتاحیه گفت: زبان موسیقی و آنچه امشب دیدم را به جان و دل خریدم. تلاش می کنم که آزادی مفهوم اجرایی بیابد و نه شعاری. اما به شما هنرمندان سرزمین های مختلف هم بگویم که باید زبان از قفا برگیرید و علاوه بر به کارگیری موسیقی، با زبان معمولی سخن بگویید تا اگر هستند کسانی که مفهوم شعر و موسیقی شما را نمی فهمند، با زبان معمولی آگاه شوند و برای بی حقوقی شما به پا خیزند.

در این شب در کنار کولی های هند و مجار، موسیقی مردم ستم دیده ی موریتانی، دردهای مردم فلسطین، بی حقوقی بخشی از یهودی ها در جهان امروز، موسیقی “سام” که از بومی های شمال اروپایند و در کشورهای نروژ، سوئد و فنلاند اسکان دارند و موسیقی کردی با حضور گروه “کامکارها” به گوش رسید. همه ی آواها و صداها حکایت نبود آزادی در مناطقی از کره ی خاکی بود. حکایت بی حقوقی مردمی بود که نمایندگان شان با موسیقی قصه ی بی پایان رنج شان را به گوش دیگران می رساندند. قصه ی اندوه بود و شادی، قصه ی عشق بود و انسان، قصه ی ممنوع بودن به زبان آوردن “دوست ات دارم” بود در سرزمین موریتانی. موریتانی مسلمان را می گویم که اجرای موسیقی و رقص توسط زنی که با حجاب کامل آمده بود مرا به حیرت واداشت. زنی معمولی نبود که نماینده ی پارلمان موریتانی است و برای آزادی عشق و انتخاب آزاد همسر سال ها است که مبارزه می کند و ضمن نواختن سازی که خود می گوید مخصوص خانم ها است، با آواز و تصنیف، اندوه دختران هم وطن اش را به گوش جهانیان می رساند و دو دختر جوان دیگر که هم خوانی با او می کنند هم، با رقص زیبای شان همه را غافلگیر کردند. حیرت در حدی بود که پس از برنامه با خبرنگار رادیو بین المللی فرانسه که کنار دست من نشسته بود وارد صحبت می شوم؛ او می گوید: چرا سیاست مداران فقط بخشی که دوست دارند در جامعه مطرح شود را بزرگ نمایی می کنند و مدام از ممنوعیت حجاب بحث می کنند. اینجا نشان داده شد که می شود حجاب داشت و در عالم هنر موسیقی هم راوی ستمی بود که بر زنان مسلمان در گوشه گوشه ی جهان روا داشته می شود. خانم “عالمه” در کنسرتی اختصاصی فردای آن روز کاری کرد کارستان. روزنامه نگاران رادیویی را واداشت که پخش مستقیم داشته باشند و گوشه ای از آنچه تا آن روز ندیده بودند را گزارش کنند که من هم برای ام تازگی داشت. حجاب و رقص و نوازندگی و خوانندگی! در گوش ما خوانده بودند که اسلام مخالف این گونه هنر است، اما در کنفرانس مطبوعاتی که بعد از کنسرت برای خانم “معلومه” نماینده ی مجلس موریتانی و خواننده و نوازنده گروهی که با همین نام هم شهره شده است، برگزار شد، از او پرسیدم:

خانم معلومه، شما مسلمان هستید و حتما بیشتر از من با آئین این دین آشنا. می دانید که در اسلام رقص و صدای زن ممنوع است، این ناممکن را چگونه ممکن کرده اید؟

با نگاهی نافذ به خاطر پرسشی که اصلا شبیه سایر پرسش ها نبود، لبخندی زد و گفت: حتما می دانید که اسلام شاخه های مختلفی دارد مثل سنی و شیعه. من سنی هستم و کیش سنی هم خود نیز تقسیمات دیگری دارد که من متعلق به “مالکی” هستم. در آئین “سنی ـ مالکی” نه رقص حرام است و نه صدای زن که بخواند.

شما سیاست مدار هستید. سیاست هم با هنر به ویژه هنر موسیقی، چندان نزدیک نیست. چگونه می توانید هماهنگی بین کار سیاسی و هنر موسیقی ایجاد کنید؟

ـ کاری است بس دشوار. سیاست مداران عصا قورت داده و مسلمان هنوز هم در دهکده ی جهانی نپذیرفته اند که زنی می تواند هنرمند باشد و در پارلمان هم کنار آنها بنشیند و از حقوق زنان دفاع کند. در کشور من زن از هر نوع حقوقی بی بهره است. من را و این دو دختر جوان را تمثیل مشت نمونه ی خروار هست، نکنید. نه، در سرزمین من چنین نیست که من و این دو دختر جوان، بارها تهدید به مرگ شده ایم، اما با نوشته های ام در قالب شعر و اجرا در فرم موسیقی، ستمی که بر زنان کشورم روا می رود را به گوش جهانیان می رسانم. از مرگ هم هراسی ندارم که هیچ کدام مان جاودانه زندگی نخواهیم کرد. همین حرف ها که با شما می زنم می تواند برای من و گروه موسیقی ام مشکل ساز باشد اما باید جایی حرف زد. مگر نه این که عنوان این جشنواره، “آزادی و ستم” است؟

با این سخنان تحسین حاضران را در چشم های شان می خوانم و بر شجاعت این زن که در ایران نمونه ی او را کم نداریم آفرین می گویم.

به فاصله ی یک ساعت بعد از برنامه ی گروه کامکارها، در سالن بزرگ ورزشی که در خانه ی فرهنگ شهر “فورده” واقع است، گروهی به صحنه می رود که بیست و پنج سال است با هم کار می کنند و آمده اند که جشن بیست و پنجمین سالگرد همکاری شان را هم برگزار کنند. اینها اهل ایرلند می باشند و گروه “آلتان” را تشکیل داده اند تا از جبر و زوری که بخشی از مردم ایرلند با گوشت و پوست و استخوان حس کرده اند را به زبان آواز و رقص بیان کنند. سه هزار نفر در سالن زمانی به وجد می آیند و از خود بیخود که دو رقاصه ی جوان شور و حالی دیگر را به نمایش می گذارند.

در توضیح این رقص ها گفته شد که مقاومت مردم در برابر کلیسای کاتولیک از یک سو و سیاست نادرست انگلیس از سوی دیگر در این رقص ها نهفته شده است. حرکت سریع پا در فرهنگ ایرلندی ها نشان مقاومت است و زمانی که این حرکت از سوی زنان اجرا می شود، ستم مضاعفی که بر آنها روا می شود را به چشم دیگران می نشاند.

شنیدن آوا و ملودی های گوناگون طی چند روز کاری است دشوار، اما آن گاه که در چنین جشنواره هایی شرکت می کنی باید آماده باشی که طی یک روز در چهار یا پنج کنسرت شرکت کنی، نمایشگاه عکس را حتماً ببینی و در کنفرانس های خبری هم که تشکیل می شود، شرکت کنی تا در مورد زبان پنهان موسیقی از زبان هنرمند چیزهایی دستگیرت شود. با این وجود باز هم وقتی لیست برنامه ها را از نظر می گذرانی می بینی که برنامه های خوبی را از دست داده ای که دریغ و افسوس اش بر جان می نشیند.

در چنین فستیوالی همه می آیند تا با بی حقوقی قوم یا دینی که برای اجرای موسیقی دعوت شده است آشنا شوند. خانم “آمال مورکوس”، فلسطینی یی که در اسرائیل متولد شده و همان جا هم سکونت دارد، آمده بود تا بی حقوقی زنان فلسطین که درگیر ظلمی مضاعف هستند را برای مردم این سوی دنیا شرح دهد. او بیشتر لالایی می خواند و قصه ی پُر درد مادران و زنان فلسطینی را در گوش کودکان زمزمه می کند، اما شنونده ی این آواها نه تنها به خواب نمی رود که چنان هشیار گوش می کند که مبادا حتا یک آوا از گوش دور بماند. عربی می خواند اما انگار که همه ی حاضران این موسیقی و ملودی و زبان را می دانند که اشک بر چهره هاشان نشسته است. در نشست خبری هم می گوید:

ما فلسطینی ها سال ها است که تحت ستم هستیم. ملت ما از سرزمین اجدادی اش دور مانده و ابرقدرت ها هم از این دورماندگی که حاصل سیاست نادرست دولت اسرائیل است، حمایت می کنند و می گذارند که این نامردمی ها ادامه یابد. اما زنان فلسطینی ستمی مضاعف که از سوی مردان نابخرد فلسطینی اعمال می شود را هم باید تحمل کنند. در لالایی هایی که اکثرا ترانه سرایی آنها را خودم به عهده داشته ام، شرح دردهای بی پایان مردم فلسطین از یک سو و نامهربانی های مردان فلسطینی در حق زنان شان از سوی دیگر است. در کلاسی که برای زنان و مردان گذاشته شده بود، خانم آمال، یک لالایی را با زبان عربی و ترجمه ی نروژی به شرکت کنندگان آموخت که در آن حکایت مصیبت صبرا و شتیلا و آوارگی زنان با بچه هایی که بر دوش داشتند را پس از مرگ مردان خانواده به تصویر می کشید.

بر بال خیال می نشینیم و از سالن اجرای موسیقی فلسطینی به کافه ای می رویم که گروه نوازندگان کوبایی و نروژی قرار است برنامه اجرا کنند. خیال از این نظر که انگار می خواهیم به کشور کوبا سفر کنیم و شور و حال آن مردم که سال ها است با نام مارکسیسم از آزادی محروم شده اند، را به گوش دل بشنویم. چهار کوبایی و دو نروژی در گروهی به نام “کوبا” گرد آمده اند و با موسیقی سنتی کوبا حاضران را به سال های پیش می برند. سال هایی که سالسا خاص بومیان کوبا بود و از خلوصی غیر آنچه امروز مرسوم است برخوردار بوده است. در پایان این برنامه که همه را به وجد آورده بود، علیرغم اجرای موسیقی اعتراضی علیه  حکومت کوبا، همه را واداشتند که همراه با کل گروه، سرود ملی کوبا را در دل کوه های سرسبز و آب های روان بنشانند و ثبت کنند. احترام به سرود ملی در عین اعتراض به دولت حاکم.

اجرای گروه کامکارها

موزیک کوبایی را در گوش داریم که وارد سالن سینمای شهر می شویم که قرار است یک گروه اسپانیایی و مراکشی با هم برنامه اجرا کنند. موسیقی اسپانیایی و عربی! هیچ یک از اعضای گروه مگر اسپانیایی یا عربی با هیچ زبان دیگری صحبت نمی کنند، اما موسیقی شان چنان بر دل می نشیند که هر کسی را متوجه تعرض هایی می کرد که دولت «فرانسیسکو فرانکو» به حقوق مردم در اسپانیا روا داشته بود. رقص فلامینکو با آواز سنتی اسپانیایی، اما با ریتم عربی هم شوری دیگر بر می انگیزد.

باز هم به آغوش طبیعت می رویم و لحظاتی را با کوه و آب و باران، می گذرانیم تا سالن سینمای شهر پذیرای گروهی باشد که از ایران دعوت شده اند تا از ستمی که بر “کردهای” ایران می رود پرده بردارند. با مردم که صحبت می کنم، بیش از هر چیز موضوع خانوادگی بودن این گروه برای شان جلب توجه کرده است. گروه “کامکاران” دیگر این روزها از مرز خواهر و برادرها گذشته و به نواده ها و عروس ها رسیده است. آواز کردی را هم شاید همه شنیده ایم. هم شاد است و هم غم انگیز. هم قصه ی فقر است و هم حکایت بی مهری های اجتماعی و سیاسی و دینی. کردها هم قومی هستند که در طول تاریخ به نوعی با حکومت های ایرانی هماره در ستیز بوده اند تا شاید حقوقی برای خود دست و پا کنند که متأسفانه تا به امروز میسر نشده است.

طبق برنامه برای این گروه سه اجرا در نظر گرفته شده است: یکی روز اول در میدان شهر که فقط دو تصنیف اجرا شد و دیگری شب افتتاحیه که یک تصنیف اجرا شد و سرانجام کنسرت یک ساعته ای که مگر یک آهنگ “لری” بقیه همه کردی بود.

قرار بود با سرپرست گروه، آقای هوشنگ کامکار، یا با یکی از زنان عضو گروه گفتگویی داشته باشم که علیرغم تلاش بی پایان همه ی دست اندرکاران این فستیوال، میسر نشد که آقای هوشنگ کامکار به خود من گفتند: شما که برنامه های ما را دیده اید هر چه می خواهید به صورت گزارش بنویسید. و در پاسخ این که چرا گفتگو نمی کنید؟ می گوید: ما نمی خواهیم مشهور شویم.

بعد از کنسرت با تنی چند از حاضران ایرانی صحبت می کنم و نظرشان را راجع به کنسرت جویا می شوم. یکی می گوید: ملودی ها تازگی نداشتند و همان ریتم های قدیمی بودند. دیگری می گوید: هی می گوییم چرا موسیقی سایر کشورها حتا کولی ها جهانی می شود، اما موسیقی ما ایرانی ها چه از نوع ملی اش و چه از نوع محلی اش در وطن، خانه خوش کرده است؟ خوب معلوم است، تا زمانی که ملودی های تکراری و خسته کننده و تکراری به شنونده تحویل داده می شود در بر همین پاشنه واماندگی می ماند. خانمی که لباس کردی هم بر تن دارد می گوید: منتظر بودم که اتفاقی روی دهد که اصلا خبری نشد. می پرسم چه اتفاقی؟ می گوید: مثلا یک دفعه آوایی بلند شود که مردم این گوشه ی دور افتاده نه تنها از بی حقوقی ما کردها که از بی عدالتی و نبود آزادی در سراسر ایران آگاه شود. خانم دیگری هم می گوید: من کرد نیستم اما موسیقی کردی را دوست دارم. آماده بودم تا حداقل یک نوای فارسی هم به گوشم برسد که مثلا نوای “باز هوای وطن ام” باشد که اصلاً چنین اتفاقی روی نداد.

حالا خبرنگار روزنامه ی محلی شهر که “فیردن” نام دارد به من نزدیک می شود و می پرسد: شما روزنامه نگار ایرانی هستید؟ پس از شنیدن پاسخ مثبت، می پرسد: می شود خیلی خلاصه بگویی که متن آنچه گروه “کامکاران” اجرا کرد حول چه موضوع هایی می چرخید؟ وقتی می شنود که من هم از متن بی اطلاع هستم که مثل او “زبان کردی” نمی دانم، ضمن تعجب می گوید: این گروه تن به گفتگو با روزنامه نگاران که ندادند، حداقل پیش یا پس از برنامه هم از ستم و جوری که بر آنها روا داشته می شود، چیزی نگفتند یا متن ترجمه شده ی ملودی ها را هم که تهیه نکرده بودند، پس من چگونه از ستم قومی که این گروه مدعی آن است باید آگاه شوم؟ می پرسد: شما با آنها گفتگو کردید؟ باز هم با پاسخ «نه» من که روبرو می شود، می خندد و می گوید: تنها گروهی است که مردم کمتر از آنها می دانند. همه فقط این را می دانند که اعضای گروه همگی از خانواده ی کامکار می باشند و اهل کردستان ایران می باشند.

البته این اعتراض را به خوبی می فهمم که رفتار اعضای گروه از دور که نگاه می کردی انگار همان مناسبات قبیله ای بر آن حاکم است و یکی تمام تصمیم ها را می گیرد و بقیه هم باید اجرا کنند. هیچ کس حق ندارد با مطبوعات صحبت کند حتا اگر این گفتگو فقط راجع به هنر موسیقی، نقش آن و تأثیرگزاری اش باشد. تصمیم داشتم متن پرسش هایی که آماده کرده بودم تا از مردان و زنان گروه بپرسم را در اینجا بیاورم که ببینید، اصلا حتاً یک پرسش سیاسی که بتواند احتمالاً برای گروه مشکلی ایجاد کند هم در بین آنها نبود که اکنون ترجیح می دهم این کار را نکنم و تنها آرزو کنم که مناسبات فئودالی از قوم های ایرانی رخت بربندد.

ناگفته نماند که در کنار این فستیوال، نمایشگاه عکسی هم برگزار شده بود که عنوان آن هم “آزادی و ستم” بود و یکی از عکاس های نام آور نروژ ضمن تهیه عکس از چهره هایی که تعریف شان از آزادی را گفته بودند، جلوه خاصی به نمایشگاه می داد که اگر فرصتی شد متن بیش از سی تعریف را در هفته های آینده ترجمه و منتشر خواهیم کرد.

 

 

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران شهروند در اسلو ـ نروژ است که بویژه اتفاقات آن بخش از اروپا را پوشش می دهد.