kowsar-cartoon-2

 

 

نیک آهنگ کوثر کارتونیست، روزنامه نگار، وبلاگ نویس و سردبیر وبگاه خودنویس، در سال ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. او که دانش آموخته زمین شناسی دانشگاه تهران است، در سال ۱۳۷۰به عرصه مطبوعات پا گذاشت و با نشریات متعددی از جمله گل آقا، همشهری، کیهان کاریکاتور، روزنامه زن، آفتاب امروز، بنیان، دوران امروز، حیات نو، مشارکت، نوروز و همبستگی کار کرده است.

کوثر که برنده چندین جایزه داخلی و بین المللی ست، از جمله برنده سه قلم بلورین جشنواره مطبوعات ایران در سال های ۷۸،۷۹ و و ۸۱ و نیز دیپلم افتخار سال ۱۳۷۵، دیپلم افتخار تورینوی ایتالیا در سال ۱۹۹۵، نفر دوم مسابقه بین المللی کاریکاتور مطبوعاتی کانادا، ۲۰۰۱، و برنده نشان افتخار شجاعت در کاریکاتور مطبوعاتی جهان، ۲۰۰۱ کانادا ـ امریکا، در پی تهدید به مرگی که در اردیبهشت ۱۳۸۲ از طرف گروهی موسوم به “فرزندان نواب صفوی” شد،  در تیرماه همان سال از کشور خارج شد و به کانادا مهاجرت کرد.

نیک آهنگ کوثر را به درستی باید جنجالی ترین کاریکاتوریست ایرانی خطاب کرد، و دلیل این مدعا کشیدن طرح استاد تمساح بود، که هواداران آیت الله مصباح یزدی به خاطر شباهت تمساح و مصباح  آن را اهانت به او قلمداد کردند و موجب تحصن سه روزه برخی طلاب در قم شد، که با بازداشت شش روزه نیک آهنگ کوثر خاتمه پیدا کرد.  او شش سال بعد به طور غیابی  محاکمه و به ۴ ماه زندان محکوم شد.  فرید حائری نژاد تهیه کننده وقت سی بی سی فیلمی به نام جنگ وبلاگ نویسان درباره او و حوادثی که بر او رفته بود، ساخت که این فیلم برنده  جایزه جشنواره کریستوفر کلمبوس در اوهایوی امریکا شد.

نیک آهنگ کوثر هم اکنون فعالیت های مطبوعاتی خود را در قالب سایت خودنویس، همکاری با رادیو زمانه و شرکت در برنامه های تلویزیونی رسانه های خارج از کشور حول محور مسائل حقوق بشر و زیست محیطی پی می گیرد.

این گفتگو به انگیزه حضور او در مراسم سومین سالگرد روز “همبستگی با زندانیان سیاسی ایران” انجام گرفته است.

نیک آهنگ عزیز از چه زمانی متوجه استعداد و مهارت خودتان در کارتون و کاریکاتور شدید؟

ـ من از زمان کودکی عاشق کارتون‌های ادیتوریال مجله‌هایی بودم که پدرم می‌خرید. و از او ماجرای کارتون‌ها را گاهی می‌پرسیدم، و یا گاهی خودش تعریف می‌کرد. کارهایی که در زن روز منتشر می‌شد را هم دوست داشتم. اواخر سال ۵۷، کتاب‌ها و کتابچه‌های کارتونی زیادی منتشر می‌شد و اگر پدرها و مادرها در صف روزنامه‌فروشی دنبال خرید کیهان و اطلاعات بودند، من دنبال نشریات کارتونی و طنز آن زمان مثل آهنگر و بهلول بودم.

همان زمان از روی کارهایی که می‌دیدم، می‌کشیدم و داستان‌های خودم را با آن کارتون‌ها درست می‌کردم.

سال‌ها گذشت تا اینکه وقتی سال سوم دانشگاه بودم و زمین‌شناسی می خواندم، با لطف یکی از دوستان خانوادگی، به یک کلاس طراحی معرفی شدم. آذر ۶۹ بود که یک مجموعه از کاریکاتورهای دیوید لوین را از مجموعه‌ای از کتاب و آثار چاپ شده کنار دست یک کتابفروشی خریدم. همان شب شروع کردم منطق کارها را بررسی کردن. روز بعدش عازم یک کنفرانس زمین‌شناسی در بندرعباس بودم و کارشناسان و استادان خارجی زیادی مهمان این همایش بودند. آنجا از سر تفریح شروع کردم کشیدن پرتره مهمانان داخلی و خارجی و به جای اینکه از دهانشان کلامی بیرون بیاید، بر هرکدام پیپی کشیدم که یک بحث زمین‌شناسی از توی دودش بیرونمی‌آمد. با تشویق چند نفر از همکلاسی‌ها، کارهای بیشتری کشیدم و این طرح‌ها، دست به دست شدند. در مراسم پایانی همایش نشانشان دادند و به عنوان “زمین‌شناس کاریکاتوریست” تشویق شدم.

بعد از آن فضا در دانشکده برایم تغییر کرد و استادانم هم از من کاریکاتور می خواستند. مجموعه‌ای از کارها را یکی از همکلاسی‌ها بدون اینکه به من بگوید، به دوستش در گل‌آقا نشان داد و اوائل سال ۷۰ بود که با من تماس گرفتند و تابستان همان سال، بعد از گذراندن یک دوره کارآموزی زمین شناسی در چهارمحال و بختیاری، به مطرح‌ترین مجله آن زمان پیوستم.

kowsar-cartoon-1

علاقه شما به کارتون در زمینههای سیاسی اجتماعی از چه زمان آغاز شد؟

ـ به عنوان مخاطب مطبوعات، به کارهای سیاسی و اجتماعی علاقه داشتم، اما هیچگاه خیالش را هم نمی‌کردم که کارتونیست بشوم. در دوران دبیرستان دلم می‌خواست تحلیل‌گر ورزشی شوم. در دوران دانشجویی یکی از مترجمان و نویسنده‌های یک فصل‌نامه علمی بودم، و اتفاقاً طرح روی جلدش را هم خودم کشیدم، اما باید بگویم که کار در گل آقا و بعد از آن همشهری، تاثیر زیادی در آشنا شدنم با مسائل اجتماعی داشت و هنوز هم فکر می‌کنم که با وجود سابقه ۲۵ ساله مطبوعاتی، یک نوآموز هستم.

آغاز فعالیتهای مطبوعاتی شما هم زمان با شروع دوران «اصلاحات» در جمهوری اسلامی است. خاطرات شما از آن دوران و پیروان مکتب اصلاحات چیست؟ طرفداران اصلاحات و یا به تعبیری استمرارطلبان را چگونه ارزیابی می کنید؟

ـ راستش خیلی‌ها  همین فکر را می‌کنند. من ۶ سال قبل از «اصلاحات» وارد مطبوعات شدم و تا انتخابات دوم خرداد، با بسیاری از رسانه‌ها همکاری کرده بودم. یکی از روزنامه‌هایی که در سال ۷۶ فعالیتش به نفع «اصلاح‌‌طلبان» رقم خورد، همشهری بود و جالب این که زمانی می‌گفتند که سرمقاله‌های همشهری را در ستون «نگاه» که کارتون منتشر می‌کرد باید جست.

وقتی در سال ۱۳۷۲ همکاری‌ام را با روزنامه همشهری آغاز کردم، با آدم‌هایی روبه‌رو شدم که به مسائل سیاسی و اجتماعی مثل هم نگاه می‌کردیم. دوست داشتیم فضا بهتر شود. کارهای‌مان هرچند در چارچوب روزنامه‌های دولتی بود، اما گاهی شیطنت‌هایی هم از ما سر می‌زد. جالب اینکه یکی از نشریاتی که پیش از دوم خرداد منتشر شد و خیلی آزادتر از رسانه‌های «اصلاح‌‌طلبان» بود، هفته‌نامه مهر بود که همکاری‌ام با آن در اسفند ۷۵ شروع شد و خوشبختانه در زمانی که «اصلاح‌طلبان» امکان انتقاد از دولت خاتمی را هم نمی‌دادند، می‌توانستم با وزیر ارشادش در این مجموعه که متعلق به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بود شوخی کنم. هفته‌نامه مهر البته بعدها با شکایت علی لاریجانی توقیف شد.

رسانه‌های دوران «اصلاحات» خاستگاه‌های یکسانی نداشتند. برخی به دنبال تنویر افکار بودند و برخی عملاً توپخانه خاتمی علیه جناح مقابل بودند. من هم زمانی دلم می‌خواست که با کارهایم، اثری بگذارم و خطوط قرمز را به عقب بزنم، غافل از این که خیلی از خطوط قرمز، زاییده سیاست‌ها و تفکرهای همان جماعتی بود که در رسانه‌های‌‌شان قلم می‌زدیم. با این حال خوشحالم که از همان پنجره محدود هم کارهای‌مان را تقدیم مردم کردیم.

از چه زمانی با مسئله کشتار تابستان ۶۷ آشنا شدید و چه احساسی پس از آن به شما دست داد؟

ـ من از دهه ۶۰ خاطرات خوبی ندارم. چند بار اعدام‌های خیابانی را دیدم. بسیاری از دانش‌آموزان شیرازی محدوده خیابان زند مثل من بودند. یادم نمی‌رود وقتی مدیر مدرسه راهنمایی‌مان عزادار شد. دخترش را اعدام کرده بودند. داستان‌های قتل‌های جهرم و انداختن مقتولان در قنات‌های این شهر را شنیده بودم.

هیچوقت چشمان دختر همسایه مادربزرگم در شیراز را یادم نمی‌رود وقتی آخرین بار با چادر آمده بود برای مادربزرگم بسته ‌ای بیاورد. چند هفته بعد بود که دستگیرش کردند و همان سال مادرش سیاهپوش شد. یادم نمی‌رود یکی از بچه‌های دبیرستان حبیب‌ابن مظاهر که سه سال به خاطر داشتن روزنامه مجاهد زندانی  بود و سال ۶۷ که دیپلمش را گرفت و می‌خواست به سربازی برود، و مدتی هیچکس از او خبری نداشت. اداره نظام وظیفه جوابش کرده بود و رفته بود به استانی دیگر تا یا او را بپذیرند و یا معافش کنند. وقتی در پایان تابستان به شیراز بازگشت، فهمید دوستان دیگرش را که هم‌زمان با او از زندان آزاد شده بودند را دوباره گرفته بودند و چند نفر از آنها دیگر به خانه بازنگشتند.

در فضای دانشگاه اینقدر نگرانی از «آنتن» و خبرچین بود که بیشتر اوقات شنونده بودم. بودند دانشجویانی که بعد از دوران زندان دوباره به دانشگاه برگشته بودند و یا کسانی که به طور مشروط قبول شدند. می‌شد یک غم بزرگ را در چشمانشان دید، اما کلمه‌ای نمی‌گفتند.

در مطبوعات، همکارانی داشتم که دهه ۶۰ را به شکل بدی تجربه کرده بودند و یکی‌شان هم «تواب» خوانده می‌شد. برایم از مسائل زیادی گفت و من بیشتر شنونده بودم.

در ۶ روزی که به قول دوستانم «هتل اوین» را تجربه کردم، داستان‌هایی از همسلولی‌های قدیمی‌تر و دو نفر از بازداشت‌شدگان سیاسی شنیدم. سال ۱۳۸۱ بود که یکی از همکارانم که در دهه ۶۰ زندان رفته بود، خاطراتی اندک را برایم بازگو کرد. همان سال به کسی برخوردم که در زمان عملیات «مرصاد» یا «فروغ جاویدان» سرباز سپاه بوده و وقتی از خاطراتش تعریف کرد، گریست. از قتل‌های فجیع و یا رفتارهای غیرانسانی سپاهیان تعریف کرد. همین مساله ذهنم را به خود مشغول کرد. از یکی از مدیران شهرداری که به او اطمینان داشتم، درباره خاوران پرسیدم، چون خودش زمانی در ساخت «فرهنگ‌سرای خاوران» نقش بازی کرده بود و فضای آنجا را می‌شناخت. دردناک بود، نه فقط از این منظر که چه بر گروهی که قربانی جنایت شده بودند گذشته بود، بلکه بر ظلمی که سال‌ها است به خانواده‌های‌شان شده.

سال ۸۲ بود از ایران برای همیشه رفتم و در کانادا با بسیاری از فعالان سیاسی‌ای آشنا شدم که تجربیات‌شان را خالصانه به میان گذاشتند. بیشتر خواندم و شنیدم و بررسی کردم. سعی کردم به هزار و یک دلیل مستقل بمانم و به عنوان یک آدم مستقل درباره ماجرا سئوال کنم و خوشحالم که با تولد سایت خودنویس، این امکان بیشتر از پیش برایم مطرح شد.

به نظر شما نقش هنرمندانی مانند شما که با یک کارتون می توانند به اندازه یک جلد کتاب در مورد مطالب و یا سوژه خاصی روشنگری کنند چیست؟

ـ کار سختی است ترسیم قربانیان و کشته‌شدگان، اما می‌توان ظلمِ ظالم و جرمِ مجرم و جنایتِ جنایت‌کار را به نحوی نشان داد که اثری طولانی داشته باشد. جنایت‌هایی که روح‌الله خمینی آمرش بود و جماعت «اصلاح‌طلب» و «اصول‌گرا» عاملش، و یا مجریانی چون پورمحمدی هم‌دست حسن روحانی که به این جنایت افتخار می‌کنند را می‌توان به گونه‌های مختلف به نمایش گذاشت، اما مهم این است که بتوان دردی را که به کشورمان و مردمان ایران‌زمین تحمیل کردند، به وجدان خودشان برگرداند. من هنوز نتوانسته‌ام به‌جز با کشیدن تمساح، حامیان جنایت‌کاران را خشمگین کنم. کاش می‌توانستم کارتونی بکشم که شرمنده‌شان می‌کرد.

سال‌های ۸۸ و ۸۹، کارتون‌هایی کشیدم که باعث خشم بسیاری از طرفداران موسوی شد. اما هدفم این بود که این حامیان، به موسوی برای پاسخ‌گویی بعد از سکوتی ۲۱ ساله فشار بیاورند. چگونه بود که موسوی، و یا دیگران حتی اگر در هنگامه اعدام‌ها در جریان نبودند، بعدها اعتراضی نکردند…

kowsar-cartoon-3

جنبش دادخواهی به حتم از کمک و یاری روزنامه نگاران و هنرمندان متعهدی چون شما بهره فراوانی می تواند ببرد. نظرتان در مورد لایحه محکومیت جمهوری اسلامی از طرف پارلمان کانادا چیست و چگونه می توان اهداف بعدی را در این مسیر دنبال کرد و نقش شما و افرادی مانند شما در این رابطه چیست؟

ـ وظیفه روزنامه‌نگار، خدمت به مردم و تلاش برای نمایاندن واقعیت است. روزنامه‌نگار باید ناظر بی‌طرف قدرت باشد. به نظرم، روزنامه‌نگاران ایرانی، به مردمان ایران زمین بدهکارند، اما در همین خارج از کشور، اگر تلاش کنید جنایت‌های رژیم را مستند کنید و درباره‌شان حرف بزنید، بسیاری از همان روزنامه‌نگاران، حتی اگر در خارج از کشور باشند، یا بایکوت‌تان می‌کنند و یا سعی می‌کنند راه طرح مساله را ببندند. باید منتظر اتهام‌هایی باشید که نثارتان می‌شود و عده‌ای از دوستان‌تان بر اساس همان اتهام‌ها، از شما دوری می‌کنند. روزنامه‌نگاری تحقیقی مستقل، تنها راه چاره است، اما مگر روزنامه‌نگاری مستقل می‌تواند بدون حمایت آدم‌های خیّر جلو برود؟ در جایی که مخاطبان روزنامه‌ها و یا به عبارتی آگهی‌نامه‌ها برای خرید یک نشریه، ۲۵ سنت هم نمی‌پردازند و مجانی هفته‌نامه‌ها را در سوپرمارکت‌ها و چلوکبابی‌ها بر‌می‌دارند تا ببینند کدام کنسرت، کی و کجا برگزار می‌شود و یا آرایشگاهی در حوالی خانه‌شان باز شده و یا … آیا می‌توان امیدوار بود؟ وقتی روزنامه‌نگار مجبور می‌شود بنایی کند و اوبر سواری و یا مثل من مدتی در خشک‌شویی کار کند تا زندگی‌اش بچرخد و اگر وقت کرد، به تحقیقش ادامه دهد، خیال می‌کنید کارش نتیجه‌بخش خواهد بود؟ من چند سال توانش را داشتم تا با گرفتن پروژه‌هایی کوچک، برای گروهی از پناه‌جویان اهل رسانه، اشتغال‌زایی کنم و فضایی آزاد در اختیارشان بگذارم، اما دو سال است از این امکان، محروم شده‌ام. امیدم به کسانی بود که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد و مدعی وطن‌پرستی بودند، اما دو سال است امیدم، ناامید شده است.

به نظر من، گروه‌هایی که به دنبال حقیقت هستند، بهتر است مجموعه‌هایی مستحکم و قدرتمند مالی راه‌اندازی کنند و به روزنامه‌نگاران مستقل، امکان فعالیت حرفه‌ای در راستای افشای واقعیت‌های پنهان بدهند.

می‌توان تا ابد شعار داد، اما بدون تعارف، نمی‌توان از دولت‌هایی که به دنبال برقراری رابطه تجاری با جمهوری اسلامی هستند، انتظار تأمین پول برای پروژه‌های رسانه‌ای و تحقیقی حقوق بشری را داشت.  اگر تا کنون به جایی نرسیده‌ایم، مشکل از خودمان است.

چه پیشنهاد و یا طرحی برای گسترش جنبش دادخواهی و فراگیرکردن پیام نهاد «عدالت ۸۸ » دارید؟

ـ همان‌طوری که گفتم، بدون داشتن قدرت مالی، و استقلال از دولت‌هایی که حقیقت را قربانی منافع مالی می‌کنند، نمی‌توان به دست‌یابی به عدالت امیدوار بود. باعث شرمندگی من است که از میلیاردها دلار سرمایه ایرانی در خارج از کشور هنوز برای روشن‌گری و بهبود حقوق بشر و شرایط زندگی هم‌وطنان، چیزی هزینه نشده است.

بدون تردید، باید صندوقی ایجاد شود و روزنامه‌نگاران و پژوهش‌گرانی انتخاب شوند تا پروژه‌ای قدرتمند را برای آگاهی بخشی و بیدار کردن ایرانیان، هدایت و اجرا کنند.

با سپاس از وقتی که گذاشتید و به امید دیدارتان در تورنتو و نشستن پای صحبت های تان در برنامه مراسم سومین سالگرد “روز همبستگی با زندانیان سیاسی ایران”.

 

مراسم سومین سالگرد “روز همبستگی با زندانیان سیاسی ایران”  با حضور پرویز دستمالچی- سودابه اردوان- نیک آهنگ کوثر- دکتر رضا مریدی- دکتر امیر خدیر،  همین یکشنبه ۱۸سپتامبر(همزمان با سالگرد ترور میکونوس) از ساعت ۵:۳۰ بعدازظهر در ریچموندهیل سنتر برگزار می شود.